- admin
- Thursday 25 August 16
- 09:00
- ۰ نظر
هلّیل نماینده دیدگاه فریسیان است. کهن مىگوید: «تفاسیر هلّیل به گونهاى بود که با مقتضیات روز و نیازهاى نوظهور هماهنگى داشت» و این یعنى دست و دل بازى در تأویل، به منظور توسعه دامنه تورات شفاهی؛ در حالىکه صدوقیان این شیوه را رد مىکردند و همچنان بر موضع خود پاى مىفشردند. کهن مىنویسد: هلیل بنیادگذار مکتب تنائیم بود و همتایش شمّاى نیز که با وى در یک عصر مىزیست، مکتب دیکر را به وجود آورد. در خلال هفت دههی نخست قرن اوّل میلادى این دو مکتب و جریانهاى وابسته به آنها بر افکار توده یهودِ زیر سایهی فریسى حاکم بود؛ امّا مکتب هلّیل در تفسیر شریعت سهلگیرى و آزادمنشى داشت، در حالى که مکتب شماى سختگیر و محافظهکار بود. در تلمود (2) دستکم 300 مورد اختلاف میان این دو مکتب ثبت شده است، ولى در نهایت روش هلیل پیروز شد.
هلیل به شیوه علماى مشرق زمین محفوظات بسیارى در ذهن خود داشت. او نخستین گردآوردنده مواد مشنا به شمار مىآید. سخنان شفاهى او نگهدارى شد و اینها همه به صورت نخستین نسخهی مشنا درآمد.
از جمله گفتههاى هلیل که خطاب به یهودیهاى روزگار خود در خارج از فلسطین، اظهار مىکرد، این شعار است: «آنکه به خودش کمک نکند وى را یاورى نخواهد بود.» به دنبال ترور تزار روس به دست تروریستهاى یهود در سال1882، جمعیّت سرّى یهود با نام اختصارى بیلو (3) (برگرفته از عبارتى به معناى: بیایید اى خاندان یعقوب به یکدیگر روى آوریم) تأسیس شد و منشور سرّى مهمى خطاب به یهودیان جهان صادر کرد، و از آنها خواست تا به شاخههاى این جمعیت که مرکز علنی آن در آستانه بوده بپیوندند. در آغار منشور، عبارت یاد شده هلیل آمده بود. فحواى منشور این بود: «ما خواهان وطنى در سرزمین خود هستیم». بنا به گفتهی این منشور، بزرگترین کانون این جمعیّت قدس بود. (4)
کهن مىگوید: شخصیت بعد از هلیل و شماى، یوحنان بن زکّاى (5) است که کوچکترین شاگرد هلیل بود. وى در زمان ویرانى هیکل به دست تیتوس، بزرگترین و پرمایهترین دانشمند فریسى بود. هنگامى که یقین پیدا کرد همنژادانش در شرف نابودى هستند آنها را به تسلیم فرا خواند امّا حرفش را قبول نکردند. او معتقد بود که بقاى دین یهود مهم تر از استقلال قومی است، لذا به وسیلهاى پناه برد که در صورت درهم شکستن نیروى یهود و ویرانی هیکل، ملت را از نابودى حفظ کند. داستان میگوید که بن زکّاى در صدد پیدا کردن راهی براى واداشتن یهود به ترک شهر برآمد؛ زیرا اگر از شهر خارج میشدند با وجود محاصره و نگهبانان درندهخوى یهودى شهر موسوم به غیوران (جناح چپ فریسیان)، بازگشت به آن برایشان دشوار بود. در شهر شایع شد که بن زکاى مرده است.
او را در تابوتى گذاشتند و به طرف گورستان بردند. آنها مىبایست این تابوت دروغین را از دروازههاى شهر که به وسیلهی غیوران نگهبانی میشد عبور دهند. اما این نیرنگ بن زکّاى به هنگام گذشتن از دروازهها کشف شد. کهن میگوید: اگر نبود حرمت بن زکاى، نگهبانان هنگامى که فهمیدند وى خود را در تابوت به مردن زده و قصدش از این کار چیست، بیدرنگ او را آماج نیزههاى خود مىکردند و کارش را مىساختند.
بن زکاى نزد فرمانده وسپاسیانوس رفت و از او خواهش کرد به وى اجازه دهد تا همراه قوم یهود خود به روستاى یبنه یا یبنا، نزدیک یافا، برود و فرمانده نیز به او اجازه داد. بن زکاى در یبنا اقامت گزید و در آنجا مدرسه کوچکى به وجود آورد که اندکی بعد این مدرسه رشد کرد و بعد از ویرانى قدس به صورت مرکز آموزش تعالیم یهودى فریسى درآمد، و از این جهت جانشین قدس شد. در یبنا سنهدرین کوچکى ایجاد کردید و این روستا براى مدت زمانى مرکز علمى یهود گردید. بعد از یبنا، سنهدرین به طبریا (طبریّه) انتقال یافت و قرن چهارم و پنجم در آنجا باقى بود. سپس علماى عضو آن پراکنده شدند. گروه بزرگی از آنها به عراق رفتند و کار تکمیل تلمود را از سر گرفتند و در قرن ششم میلادى آن را به سرانجام رساندند.
این بود سخنان کهن درباره بن زکّاى. گفتیم که بن زکاى نزد فرمانده رومی رفت و از وى تقاضا کرد به او و قومش اجازه دهد که از شهر محاصره شده خارج شوند. این داستان تکملهی جالبى دارد که نویل باربر انگلیسى در کتاب Nisi Dominus (ص21) آن را آورده است و خلاصهاش از این قرار است که وقتى بن زکاى پیش فرمانده وسپاسیانوس رفت – بن زکاى نماینده فریسیان بود و همین فریسیان بودند که علیه حکومت رومى شورش کرده بودند و سربازان آنها یعنى، همان غیوران (Zealots) نیز جناح چپ و تندرو فریسیان بودند – فرمانده با عبارات تندى او را سرزنش کرد. از جمله گفت: «شورشیان شما بیشتر به افعیهایى مىمانند که در سوراخهاى خود پنهان شدهاند و باید این افعیها را بیرون آورد و سرشان را به سنگ کوبید».
چنین پیداست که این عبارت بن زکّاى را بیش از پیش معتقد کرد که یهودیهاى شهربند به چنگ خواهند افتاد. زیرا هر شهربندى، هر اندازه هم مدّت محاصرهاش به طول انجامد، سرانجام به چنگ دشمن مىافتد. در اینجا نویل باربر روشن مىسازد که شورش فریسیان علیه حکومت رومى موجّه نبود، بلکه تنها به این دلیل بر ضد رومیها شوریدند که حکومت روم فریسیها را به حال خود رها نمىکرد تا در جهت فریب دادن و گمراه کردن مردم هر کار مىخواهند بکنند.
فریسیان در آن زمان که حدود 68 سال از ظهور مسیحیت مىگذشت، در راه نشر اساطیر و افسانههاى تورات شفاهى که مىپنداشتند از موسى به آنها رسیده است، فعالیّت مىکردند؛ زیرا مشاهده نمودند که تعالیم مسیح از تمسّک دروغین آنها به ظواهر تورات مکتوب – ناموس و انبیاء – پرده برداشته است. همین اساطیرى که یهود مىپنداشتند تورات شفاهى است مواد اولیّهاى هستند که اندک زمانى بعد تلمود از آنها بافته شد. گویى یهودیها تلمود و افسانههاى آنرا در مقابل تعالیم حضرت مسیح آوردند. دقت کنید.
این بود فشردهاى درباره بن هلّیل، شماى و بن زکّاى. سه شخصیتی که شور و حماسههاى اساطیرى را به مشنا منتقل کردند و ریختن این اساس به آنها نسبت داده مىشود، اساسى که ادامهی روح یهودیت است.
این فشردهگویى را دنبال مىکنیم: در قرن دوم میلادی دو نفر ظهور کردند و کارى را که آن سه نفر شالودهاش را ریختند، از سر گرفتند. این دو، یکى اسماعیل بن یشع است که در زمان امپراتور هادریانوس (117-138) به قتل رسید. او مکتبى را تأسیس کرد و قواعد تفسیرى هلیل را توسعه داد و آنها را از هفت قاعده به سیزده قاعده رساند. کتابهاى اسماعیل از پایههاى مشنا به شمار آمده است. دوّمین شخصیّت عقیبا بن یوسف (6) مىباشد.
وى در نبرد سال132 با رومیها جان باخت. عقیبا اصول تأویل و تفسیر تلمودى را بر قواعدى استوار کرد. او مىگفت حتى یک حرف در تورات نیست که حشو یا بىمعنا باشد، و بر اساس همین عقیده تورات را آموزش مىداد. گفته شده است که وى توانست طى جلساتى دورهاى تورات را به سرچشمههاى آن بازگرداند و احکام آن را تا زمان خودش تنظیم کند. او را معمار طرح مشنا که یک قرن بعد از او به وجود آمد، دانستهاند. گفتهاند که اگر نبود کار عقیبا بىگمان تلمودى وجود نداشت.
عقیبا شاگردانى داشت که کار او را دنبال کردند. مهمترین شاگردش مئیر (7) بود. کارى که مئیر کرد فراهم آوردن نسخهاى از مشنا بود. این نسخه را یهودا ناسی (بطرک) به عنوان اساس کارى که بعدها به اتمام رساند، برگزید. عزرا حداد، از یهودیان عراق و مترجم کتاب رحلة بنیامین (=سفرنامهی بنیامین)، در صفحهی110 این کتاب مىگوید: به این یهودا ربن اکبر مىگفتند هفتمین رئیس سنهدرین بود. همانطور که در صحبت از بن زکاى گفتیم، سنهدرین ابتدا در قدس بود سپس به یبنا و از آنجا به طبریه منتقل شد. یهودا 95سال (از 135 تا 220م) عمر کرد.
در تلمود که بر اثر اضافات پیاپى به مشنا به وجود آمده است مىخوانیم که همزمان با درگذشت عقیبا، یهودا به دنیا آمد. کهن در تصحیح این سخن مىگوید که این گفته از آن نوع گندهگوییهاى مخالف با تاریخ روشن است؛ زیرا از درگذشت عقیبا تا تولد یهودا سه سال فاصله بوده است؛ چه، یهودا در سال135 به دنیا آمده و عقیبا در سال132 مرده است. کارى را که عقیبا آغاز کرده بود یهودا به سرانجام رسانید. بنابراین، اگر اوّلى معمار طرح مشنا بود، دوّمى سازندهی آن است. یهودا فرزند معلّمى مشهور به نام شمعون بن گمالیل دوم (8) و از خانوادهای ثروتمند و متنفذ بود. زبان یونانى را آموخت و دوست رومیها بود. لقب ناسی گرفت و پنجاه سال این منزلت را براى خود حفظ کرد.
همو بود که اقدام به جمعآورى مجموعههاى پراکنده سابق کرد و به نسخهی عقیبا دست یافت. او اینک «طرح بزرگ»، یعنى تدوین تورات شفاهى، را به انجام رساند و بدین ترتیب مشنا در برابر تورات مکتوب قرار گرفت.
بدینگونه، مشنا شالوهی چیزى شد که بعدها تلمود نام یافت.
براستى تعجب خواهید کرد اگر بدانید که اساس مباحث تلمود بر شش موضوع ساده و ابتدایى که نشانگر یک جامعه در سادهترین مرحله نخستین آن مىباشد، استوار است. این شش موضوع عبارتند از:
1- کشاورزى 2- اعیاد و موسمها 3- زنان و مسائل مربوط به آنها از قبیل ازدواج، طلاق، حضانت، نذور، ارث و وصیت 3- نواهى و مجازاتها 5- ذبایح و مسائل مربوط به پیشکشها و قربانیها و مراسم هیکل در این زمینهها 6- طهارت.
این ابواب ششگانه بتدریج شاخه شاخه شدند و نسلهاى پیاپی آراء و شروحى بر آنها افزودند تا جایى که تلمود به دوازده مجلد حجیم بالغ شد. این ابواب به 67 مبحث، شامل 524 داورى یا حکم، متفرع شدند.
این است تلمود، اما هنوز مرحلهی اول خود را پشت سر نگذاشته بود. آن اضافات و افزایشها بعداً چگونه وارد تلمود شد؟ چرا که بتدریج رشد مىکند و بر حجم آن افزوده مىشود. یهودیها متوجه شدند که مشنا با وجود تفصیلى که دارد محتاج شرح است. آنها شرح مشنا را گمارا نامیدند که به معناى تکمله است. دانشمندان یا ربنهایى که اصول مشنا را وضع کردند – این کار در فلسطین انجام گرفت – به نام تنائیم خوانده مىشدند و دانشمندان گمارا یا تکملهنویس به نام آمورائیم .
کار تکملهنویسى در عراق صورت پذیرفت. از آنجا که تمام این کار، یعنى نوشتن مشنا و گمارا، در فلسطین و عراق انجام شد دو تلمود به وجود آمد: تلمود فلسطینى که یهود آن را تلمود اورشلیمی مىخوانند و تلمود عراقى که آن را تلمود بابلى مینامند. گمارانویسى یا شرح مشنا شرح کاملی از تمام ابواب این دو تلمود و حتى یکى از آنها به دست نمىدهد؛ زیرا از تلمود فلسطینى یا اورشلیمى 39 باب آن داراى شرح و گماراست و از تلمود عراقى یا بابلى 37 بابش. تلمودى که امروزه بیشتر مورد اعتماد و اتکاء یهود است تلمود عراقى است و علت آن هم در درجه نخست زبان این تلمود مى باشد.
در پى شدت گرفتن فشار رومیها بر سنهدرین در طبریه، علماى موسوم به آمورائیم به عراق مهاجرت کردند و در آنجا کار گمارانویسى یا شرح مشنا را از سرگرفتند. وضع یهود در عراق، مانند زمان اسارت نبوکدنّصر، خوب شد و لذا شروع به حمایت مالى از بقیهی همکاران خود در طبریه کردند. مرحلهی شرح آمورائیم یا شارحان عراقى در اواخر قرن سوّم میلادى به پایان رسید. آنها در همین حد متوتف نشدند بلکه مدارسی را نیز تأسیس کردند و به تعلیم تلمود در آنها اهتمام ورزیدند. عزرا حداد، مترجم رحلة بنیامین، مىگوید از جمله مشاهیر علماى عراق که در این دو زمینه – گمارانویسى و ایجاد مدارس – فعالیت کردند عبارتند از: ربن ابواریخا (متوفاى247) و ربن مارصموئیل منجّم (165-257). تلمود بابلى در سال 499م به دست دو ربن به نامهاى آشى (متوفاى 427م) و ربینة بن هفاء (متوفاى490) پایان پذیرفت، به گفتهی عزرا حداد، با این دو نفر مرحله آمورائیم در عراق به پایان خواهد رسید.
اما کار شرحنویسى متوقف نشد؛ زیرا بعد از آمورائیم طبقهی جدیدى ظهور کردند به نام سابورائیم یعنى شارحان. این عده از سال500 تا 550م اقدام به تحشیه و تعلیق شرح آمورائیم کردند. بدین ترتیب تلمود بابلى تکمیل شد و از آن پس هرچه هست اضافاتى است که به فتوا شباهت دارد. در اواخر دولت ساسانیان، یهودیهاى عراق در معرض انواع آزارها و شکنجهها قرار گرفتند. اینک نه مردخای بود و نه استر (که به کمک آنها بیایند). با فرا رسیدن فتح اسلامى، یهودیها در نعمتهاى حاصل از این فتح چریدند و در سایهی آن به نشخوار آرمیدند.
پس از آن که دولت عباسى به ضعف گرایید، یهودیها به مصر و اندلس رفتند و در این دو سرزمین نیز آنچه دیدند رفاه و نعمت و جاه و مقام بود. در روزگار شکوه بغداد و قاهره و اندلس، یهودیها هیچ مرکز علمى در اروپا نداشتند و تنها پس از ضعف مسلمانان در اندلس است که مراکز علمى آنان در اروپا ظهور مىکند. در دولتهاى فاطمیان و ایّوبیان مصر، یهودیها غرق در نعمت و رفاه مىشوند: ابوالفرج یعقوب بن کِلِّس وزیر المعز لدین الله فاطمى، منشا بن ابراهیم وزیر العزیز، ابونصر صدقة بن یوسف فلاحى، ابوسعد تسترى، موسى بن عازار پزشک المعز، رئیس صموئیل بن حنَنَیّه، رئیس یحیی شالوم، ابوالمعالى، داماد او ابوعمران بن میمون، و نثانیان بن صموئیل. دو نفر اخیر پزشک صلاح الدین بودند.
تلمود در اصل محدود بود، اما اضافات و شروح موجب رشد آن شد تا جایى که به 12 جلد رسید. کار تلمودى در قرن ششم میلادى، اندکى پیش از ظهور اسلام، به پایان رسید. اما بعد از قرن ششم افزایشها و اضافات قطع نشد. یهودیها در جهان پراکنده شدند و هر گروهی از علماى آنها در ناحیهاى سرگرم اضافه کردن و شرح و تحشیه بودند. این اضافات و شروح سبب تراکم احکام تلمود و مبهم شدن سخنان و جملات آن شد و نسّاخ – در آن زمان هنوز صنعت چاپ اختراع نشده بود – به وسیلهی تحشیه و سپس وارد کردن حواشى در متن موجبات مرگ تلمود را فراهم آوردند. بدین ترتیب، تلمود وضعى آشفته پیدا کرد و به صورت دهلیزها و سردابهها و زوایایی آکنده از مسائل خفى و عجیب و غریب و در بسیارى از موضوعات نامعقول درآمد.
پیچیدگیها و اختلاف اقوال آن مانع از آن شد که، بجز طبقهی روحانیان، بقیهی مردم بسادگى و سهولت به نصوص و محتویات آن دست پیدا کنند. در عصر جدید به هر یک از افراد این طبقه خاخام مىگویند که در زبان عبرى به معناى «حکیم» است. اینها حاملان تلمودند، و آنطور که گفته مىشود، از اسرار و مکنونات آن آگاهند.
با وخیم شدن این وضع، یهودیها متوجه شدند که درهم آمیختگى و تراکم متون و شروح تلمود به حدى رسیده که آن را پیچیده و مغلق کرده است، از این رو علماى آنها دست به تهذیب محتویات و تنظیم منابع و مآخذ تلمود که اقیانوسى پهناور است، زدند و نسخهی مهذّبى به وجود آوردند که به نام ماسورا خوانده شد. این عده عقیده داشتند کارى که آنها کردند بهترین تنقیح و تهذیب ممکن بود. این کار پیش از قرن دهم میلادى انجام شد.
زمانى که موسى بن میمون – فیلسوف یهودى اهل قرطبه اندلس و شاگرد ابن رشد – به مصر رفت و در آنجا مستقر شد، تلاش بزرگى را در زمینهی تلمود آغاز کرد. او تلمود را خلاصه نمود و بر اساس مذهب و عقاید خود به شرح تلمودى مشنا پرداخت. وى این مختصر را مشنا توراة نامید و هدفش از این نامگذارى زنده کردن نام اولیهاى بود که ما قبلاً، به هنگام سخن گفتن از منشأ آن، دربارهاش بحث کردیم. این تلخیص موسى بن میمون آخرین کوشش در راه آسان کردن تلمود به شمارآمده است.
از آنجا که عربى زبان گفتارى و علمى یهود بود و زبان عبرى از مرز مقدّسات دینى فراتر نمىرفت و به طبقهی علما یا خاخامهاى یهود محدود میشد، ابن میمون تلخیص و شروح خود را به زبان عربی عامیانه مصر نوشت اما حروف آن را عبرى انتخاب کرد. او در نوشتن کتاب مشهور خود دلالة الحائرین نیز از همین شیوه استفاده کرد. این کتاب به عربى نوشته شده لیکن حروف آن عبرى است.
تلمود انگلیسى زبان کنونى، با شروح و تعلیقات آن، به 36 جلد در قطع وزیرى بالغ مىشود. هماکنون حدود چهارده قرن از کامل شدن تلمود در عراق مىگذرد. با فرا رسیدن عصر چاپ، براى نخستین بار در سال1520-1524 چاپ کاملی از تلمود فلسطینی و عراقى در ونیز به عمل آمد (9) و از آن پس چندین بار چاپ شد – گفته مىشود که این چاپها مخفیانه صورت گرفت – که جلدهاى عبرى آن حاوى زنندهترین سخنان درباره حضرت مسیح و قلمرو پاپ بود. این گفتههاى اهانتآمیز قیامتى علیه یهود به پا کرد که طى آن نوشتههاى یهود، از جمله تلمود، داخل گاریهایى که به وسیلهی اسبهاى بارى حمل مىشد، به آتش کشیده شد. این حادثه موجب گشت که تلمود بار دیگر به چاپ رسد و این مرتبه تا حدى از آن سخنان زشت خالى بود؛ اما آگاهان از اسرار یهود تأکید مىکنند که آن نخستین چاپ کامل تلمود همچنان در دست یهود باقى ماند.
به گفتهی آگاهان زبان دو تلمود – فلسطینى و عراقى – با هم فرق مىکند، اما هر دو نماینده دو گویش آرامى هستند. گماراى فلسطینى به گویش آرامىِ غربى (شامى) نوشته شده است که به آرامى عزرا یا دانیال شباهت دارد و گماراى عراقى داراى گویش آرامى شرقى که به زبان ماندایى (10) (عراقى) نزدیک مىباشد.
پینوشتها:
1- تنائیم (Tannaim) عبارتند از فضلا و معلمان شریعت شفاهی یهود. تنائیم و آمورائیم (سخنگویان یا شارحان) فلسطین لقب رَبّى (Rabbi)، داشتند و آمورائیم بابل با عنوان راو (Rav) خوانده مى شدند- م.
2- تلمود: کلمه اى آرامى مشتق از عبرى به معناى تعلیم، عبارت است از مجموعه ی مدرن شریعت شفاهی یهود به ضمیمه ی تفاسیر خاخامها، در مقابل شریعت مکتوب. تلمود دو قسمت است: مشنا (Mesna) یا میشنا (Mishna) که متن شریعت شفاهى و به عبرى است و گمارا (Gemara) به زبان آرامى که نوعی تفسیر و ذیل بر مشنا به شمار می رود. مشنا دو باب و شصت و سه فصل دارد که تنها بر پنج باب و سى و شش فصل آن گمارا نوشته شده است. قسمت هاى حقوتى گمارا را هلاخا (Halakha= قانون) و قسمت ادبى آن را هگادا (Haggada) می نامند -م.
3- BILU حروف اول کلمات این جمله ی اشعیاى نبى (سفر اشعیا، 5/2) به زبان عبرى خطاب به یهودیان است :Beit Yaakov Lekhu Ve NeIkah یعنى: اى خاندان یعقوب بیابید تا در نور خدا سکوک کنیم- م.
4- این منشور در نوع خود اهمیت دارد؛ چرا که چهارده سال پیش از پیدایش کتاب دولت یهود هرتزل صادر شده است. این مطلب که بیت المقدس بزرگترین کانون این جمعیت را تشکیل مى داده به صورت مخفى بوده است نه علنى. منتها این جمعیت توانست با مظلوم نمایى ادعا کند که این انجمن یک انجمن خیریه و براى کمک به فقراست و این روشی است که دانشوران صهیون در تشکیلات خود در کشورهایى که پنهانى فعالیت مى کنند، می پیمایند. منشور یاد شده را «سوکولف» در کتاب خود «تاریخ صهیونیسم» آورده است.
5- Johanan ben Zakkai
6- Akiba ben Joseph
7-Meir
8- Simon ben Gamaliel II
9- به وسیله ی دانیال بومبرگ (Daniel Bomberg)-م.
10- Mandaitic
منبع: عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).
نظرات (۰)
هنوز نظری ثبت نشده است، اولین نظر را شما ثبت کنید!