مهدی موعود | mahdimouood.irامام زمان (عج) القابی دارد، منزّل از آسمان، حقیقت «اسماءُ تُنزَلُ من السَّماء»1 درباره معصوم، صادق و مبتنی بر دارایی حقیقی است. هر یک از این القاب و اسامی، شرح کتاب گونه لازم دارد، یکی از این القاب امنیّه است؛ یعنی آرزو «بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّةُ شائِقِ یَتَمَنّی، مِنْ مُؤْمِنِ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَراً فَحنّا؛2
جانم فدایت تو آرمان و آرزوی هر مرد و زن مشتاق مؤمنی هستی که آرزویت کنند و به یادت ناله سر دهند.»

آن حضرت با تمام اوصافش آرزوی مقدّس تمام انسان‌ها و تمام امّت‌هاست.
و همین مسئله دلیل بر فطری بودن نیاز به امام زمان و دلیل بر وجود فعلی آن حضرت است. بر خداوند متعال محال است که این آرزوهای فطری، مقدّس و ضروری را به طور مطلق بی‌جواب بگذارد. انسان‌ها با تمام تفاوت‌ها و اختلاف‌ها در آرزوهایی مقدّس مشترکند و در هر دوره‌ای با این آرزوها زیسته و در حسرت نبود آنها گریسته‌اند و دنیا را با ناکامی و اندراس3 آرزوهای مقدّس ترک کرده‌اند «وَ دَرَسَتِ الْآمَالُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إلا مِنْکَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ؛4 و کهنه شد آرزوها و قطع شد امیدها، مگر از تو خدای واحد که شریکی برایت نیست.» زیبایی دنیا با همین آرزوهای فطری است.
طبیعی است که در زمستان، همه در آرزوی بهار باشند و امیدوار به رسیدن آن. بهار بشریت فقط به دست او خواهد بود، او «رَبیعِ الْأَنامِ، وَنَضْرَةِ الْأَیَّامِ»5 است و نابالغان دنیا و انسان‌های کوچک و کودک مرام، صورت ایّام را خشن کرده‌اند و کاری کرده‌اند که دنیا مدام چهره کریه خود را به انسان‌ها نشان داده و می‌دهد و اینک همه در آرزوی تنفّس در فضای معطّر بهارند.

آرزوهای فطری و طبیعی
انسان در وجود خود، دو گونه آرزو را درک می‌کند، آرزوهای ناشی از فطرت و آرزوها ناشی از طبیعت و این‌گونه است که روایات ما هم مدح‌کننده امل و آرزوست و هم مذمّت‌کننده آن و خداوند سبحان قسم اوّل را اجابت، زمینه‌های تحقّق آن را فراهم و مکلّفان را به محقّق ساختن آن مکلّف نماید. وجه بارز و ممیّزه مهمّ این نوع آرزوها فرامحیطی بودن آنهاست، از این‌رو وجه مشترک تمام انسان‌هاست.
بعضی از آرزوها، آرزوهای انسان‌های خاص است که ناشی از شرایط محیطی یا اعتقادی یا اقتصادی یا فرهنگی و ... است؛ امّا بعضی از آرزوها اختصاص به یک طائفه، قبیله، امّت یا ملّت ندارد؛ چنین آرزوهایی اقتضای ساختار بشر و فطرت است.
القابی چون موعود امم اشاره به این دارد که او آرزوی تمام انسان‌هاست و القابی چون «وَعدَالله الَّذی ضَمِنَه»6 اشاره به این دارد که چنین آرزوهایی عقلاً و نقلاً باید محقّق شود و اگر بنابر تعریف و امتیازبندی انسان‌ها باشد، باید با این‌گونه آرزوها تعریف شوند و اساساً شخصیّت انسان با آرزو تعریف می‌شود. آرزو معرّف و آیینه تمام عیار معرفت انسان است و هرکس به اندازه معرفت خویش آرزو دارد و متعلّق آرزو، به هر پایه، نفیس‌تر باشد، معرفت همراه آن نیز به همان درجه، از درجه نفیس بودن برخوردار خواهد بود.
نقل است از مرحوم الهی قمشه‌ای سؤال شد که چه آرزویی در زندگی دارید؟ فرمود:
اینکه کنار حوض کوثر پای درس امیرالمؤمنین(ع) درس نهج البلاغه بخوانم.

آرزوهای فطری، نشان کمال فرد و جامعه

آرزوهای فطری نشان بلوغ و حیات و زمینه رشد و اعتلاء و عامل صیانت در برابر ظلم و تباهی است. فطرتی که با تقویت طبیعت یا با تسویل ترور شده است، از این آرزوها تهی و در خدمت ظلم است. جامعه‌ای که در آرزوی جامعه آرمانی نبوی و مهدوی است، در برابر آلودگی‌ها و تباهی‌ها ساکت نمی‌نشیند. چنین امید و انتظار و آرزویی بسیار تحریک‌کننده است و فرد و جامعه را در برابر ناهنجاری‌های اجتماعی و روابط ظالمانه اجتماعی عاصی می‌کند. از این‌رو دلّالان خون، شرف و حیثیت انسان‌ها با قَدَر فیلسوفان خود تلاش می‌کنند، جامعه آرمانی را خیالی و غیرممکن جلوه دهند تا بشریت امروز، هرگز در اندیشه و آرزوی آن نبوده و به وضع موجود تن در دهد.
پویر7 در مصاحبه‌اش با اشپیگل8 چند سال پیش از مرگش گفت: امروز مدینه فاضله در کلّ تاریخ بشر، جامعه ایالات متّحده است. مصاحبه‌گر از او پرسید در جامعه‌ای که هر 8 ثانیه یک قتل و هر 9 ثانیه یک تجاوز جنسی صورت می‌گیرد و جامعه‌ای که بزرگ‌ترین منبع درآمدش موادّ مخدّر و سلاح‌های کشتار جمعی، هسته‌ای، شیمیایی و میکروبی است، چگونه می‌تواند مدینه فاضله و پایان تاریخ باشد؟! او پاسخ می‌دهد که: اصل ضرورت فکر کردن به مدینه فاضله دروغ بزرگی بوده که به ما گفته‌اند، هیچ مدینه فاضله‌ای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فکر کرد و این فکری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است!!!
وجود مبارک حضرت حجّت لبّیک الهی برای آرزوهای مقدّس انسانی و نیاز اصیل تکوینی است و نیاز تکوینی همیشه پاسخ دارد «یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛9 هر که در آسمان و زمین است، از او درخواست می‌کند.» این سؤال، تکوینی است و لذا بی‌جواب نیست. هر آرزوی مقدّس که در ادوار مختلف به ذهن و قلب بشر رسیده، آرزوی فطری و تکوینی است، از این‌رو، همه آنها در عصر مهدوی به تحقّق خواهد پیوست. یا قدرت فوق‌العادّه‌ای که کوچک‌ترین تحرّک تروریست‌ها را متوجّه و آنها را منکوب نماید.
از این روست که دلایل نقلی فراوانی بر فوق‌العادّه و خارق العادّه بودن قدرت صاحب العصر و الزّمان(عج) وارد شده است و این‌گونه است که اوصاف آن حضرت، آیینه آرزوهای مقدّس اوّلین و آخرین گردیده است. این‌گونه آرزوها رفته رفته تشدید خواهد شد؛ زیرا ظلم، رفته رفته جهانی خواهد شد، در نتیجه بشر؛ آن‌چنان در حسرت این آرزوها خواهد سوخت و آن‌چنان عطش انسان به این آرزوهای مقدّس فزونی خواهد یافت که همانند زنبوران عسل که به دنبال ملکه روان باشند، به دنبال انسان کامل خواهند بود، همچنان‌که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: «یَاوی الَی المَهدی اُمّتُهُ کَما تَاویَ النَّحلُ الی یَعسوبِها؛11 امّت به مهدی مهر می‌ورزند و به سویش پناه می‌برند، آنچنان که زنبوران عسل به سوی ملکه خود پناه می‌برند.» یعنی وجود مقدّس صاحب العصر و الزّمان(عج) در اوج عطش و آرزوهای مقدّس خواهد آمد.
اوصاف امام زمان(ع) تماماً فهرست آرزوی فطری بشریّت است و بشریّت در انتظار تحقّق آرزوهای مقدّس و جهانی است و ما شمّه‌ای از آنها را به عنوان نقطه اشتراک آمال تمام بشریت و موعود امم و ارکان دوران ظهور مرور می‌کنیم:

آرزوی اوّل
برچیده شدن بساطِ ظلم و تبعیض در جوامع بشری
یعنی نه سلطان ظالم باشد، نه والی ظالم، نه مرد ظالم، نه زن ظالم و عدل حتّی در داخل خانه‌ها حاکم شود، همچنان‌که حرارت و برودت وارد خانه‌ها می‌شود، وارد حوزه خصوصی زندگی انسان‌ها شود و در عرصه جهانی ظلم، تبعیض، حقّ ویژه، برده‌داری و منطق «اَلحَقُ لِمَن غَلَب؛12 حق با کسی است که غلبه کند.» در مدیریت جهانی برچیده شود و مدیریت زمین به دست صالحان بیافتد و تحکّم و زورگویی به پایان برسد.

آروزی دوم
گسترده ‌شدن بساط حکومت عدل
حکومت در جوامع و در سطح دنیا، حکومت
«وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظِ وَ النَّظَره، و الإشاره و التّحیّه؛13 مبادا که یکی را به گوشه چشم‌ نگری و یکی را به شارات پاسخ‌گویی و یکی را با درود و تحیّت با همگان یکسان باش تا بزرگان به طمع نیافتند که تو را به ستم کردن بر ناتوانان از عدالت تو نومید نکردند.» و حکومت «یُقَسِّمُ الْمَالَ صَحَاحاً»14 باشد. حکومتی باشد که در آن تمکّن پنهان و تموّل پنهان، رانت، حق ویژه و برده‌داری، فاصله‌های فاحش و درّه‌های وحشتناک بین انسان‌ها نباشد.
«إتَّخَذُوا مَالَ الله دُوَلًا وَ عِبَادَ الله خَوَلا؛15 مال خدا را میان خود، دست به دست می‌کنند، بندگان خدا را بنده‌ خود می‌کنند.» نباشد، پشت قانون و نهاد قانون‌گذاری مافیای ثروت و قدرت نباشد، دست‌های پنهان به بیت‌المال قطع شود و اغنیا زاد فقرا را سرقت نکنند! «أَغنِیاؤُهُم یَسرقونَ زادَ الفُقَراءِ؛16 توانگرانِ ایشان، امکانات زندگی فقیران را می‌دزدند.» حکومتی که در آن یک شبه میلیاردر شدن نباشد، میلیاردرهایی که امعاء و احشای آنها پر از فقر است؛ چون «مَنْ لَمْ یَکُنْ ثُمَّ کَان‏؛17 کسی که چیزی نبوده و دارا شده است.» هستند. با یک بخش‌نامه سفارشی میلیاردها مالیات پا در هوا نماند، حکومتی که قدرت داشته باشد؛ مثل امیرالمؤمنین بگوید: «ارْفَعْ إِلَی‏ حِسَابِکَ؛18 حساب کارهایت را برایم بفرست!!»
حکومتی که در آن فرومایگان در مصادر امور خطیر قرار نگیرند، اطفال (به لحاظ عقلی) در صدر امور نباشند، حکومتی که در آن «إذا وَسَّدَ الأَمر إلی غَیر أهله؛19 وقتی کار را به دست نااهلان سپارند.» نباشد تا کار امَت به فاجعه «قامَت قیامَتُهُ» منجر نگردد، مدیریت‌ها بر مبنای شایستگی اعطا شود. حکومتی که در آن ظالم قوی در ظلم انسان ضعیف، طمع نکند و مظلوم ضعیف از استیفای حقّ خود، مأیوس و خائف و نگران و متتعتع نباشد.
حکومتی که در آن عدل مجهول جلوه‌گر شود، عدل مجهول از اصلی‌ترین آرزوهای بشر است؛ یعنی عدلی که برای مردم ناشناخته است «یُظْهِرُ اللهُ بِهِ مَعاقِدَ الحَقِّ وَ مَجهولِ العَدل؛20 امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «حقّ مردم را ولو در کابین عروس‌ها باشد، برمی‌گردانم».
امّا فرزندش حضرت صاحب الامر(عج) می‌فرماید: «اگر زیر بن دندان هم باشد، برمی‌گردانم» این است عدل مجهول. «یَبْلِغُ مَن رَدَ المَهدی اَلمَظالِمَ حَتّی لَو کانَ تَحتَ ضَرسَ إِنسانَ شَئ اِنتَزَعَه حَتَّی یَرُدَّه؛ مقدار و حدود پس گیری حق از بین رفته «در روزگار مهدی» بدان اندازه است که اگر حقّی از کسی در زیر دندان دیگری باشد، حضرت آن را می‌ستاند و پس می‌گیرد.‏»21
امروزه مردم قضاوت داوودی را نمی‌شناسند، مجهول است؛ امّا حکومت مهدوی قسم و بیّنه مطالبه نمی‌کند. در محکمه مهدوی، حکم با نگاه به باطن صادر می‌شود و به ظاهر اعتنایی نیست و این گوشه‌ای از عدل مجهول است.
در زمان داوود مردم نتوانستند تحمّل این قضاوت را بکنند؛ امّا آستانه تحمّل در روزگار ظهور با تَبلُغُ الاحلام بالاست. عدل مجهول، یعنی اینکه عدالت مثل حَرّ و بَرد22 که وارد خانه‌ها می‌شود، وارد محیط‌های اندرونی و غیرنظارتی شود و مجال دزدی نامرئی گرفته شود «أَمَا وَ الله لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَمَا یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُر!!؛23
به خدا قسم که عدالت خود را در دورن خانه‌های مردم وارد می‌کند، همان گونه که سرما و گرما داخل می‌شود.»
و نتیجه عدل، غنای کل می‌شود «لَوْ عُدِلَ فِی‏ النّاسَ لاستَغَنوا؛24 اگر عدالت در میان مردم رعایت شود، آنها بی‌نیاز می‌شوند.» و فقیر تمام می‌شود و از همه بالاتر، استغنا حاصل می‌شود، به حدّی که «وَ لَیَعْرضَنَّ الْمَالِ فَلا یَقْبَلَهُ أَحَداً»25!

آرزوی سوم
دسترسی به ابزار پیشرفته برای عدالت تا دزدان نامرئی، مرئی و نقب‌های پنهانی به حقوق، آشکار گردد
عدالت جامع مخصوصاً عدل مجهول، ابزار پیشرفته و جامع می‌طلبد تا راه‌های فرار بسته شود. همه انسان‌ها آرزوی قضاوت داوودی دارند؛ امّا نه خود و نه اهل زمان او تحمّل آن را نداشتند و انسان‌ها کلّاً مأمور به ظاهر شدند؛ باطن فقط در زمان حضرت حجّت خوانده می‌شود.
تعطیلی عدالت یا به جهت عدم اطّلاع از دزدی است؛ در حالی‌که در زمان حضرت صاحب الامر(عج)، سنگ با اصحاب وی سخن می‌گوید که مجرم در دل من پنهان شده است و تمام باطن‌ها و غیبت‌ها بر ایشان مکشوف می‌گردد و وی بر اساس کشف کلّی حکم می‌نماید و احتیاجی به قسم و بیّنه ندارد. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»26 برای ما درماندگان است و برای او همانند جدّش غیبی نیست، همچنان‌که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا؛27 اگر پرده‌ها به کنار رود، چیزی به یقین من نمی‌افزاید.» تعطیلی در اثر عدم قدرت است؛ یعنی ظالم یا خود، قدرت غالب است یا به قدرت غالب متّکی است؛ در حالی‌که قدرت لاحدی حضرت حق در آن زمان در دست حضرت حجّت ظهور می‌کند. قدرتی که ما از تصور آن عاجزیم و در تصوّر اجمالی آن همین بس که یک شبه امر ایشان اصلاح می‌شود! «یُصْلِحُ اللهُ تَعَالَی أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ وَاحِدَه؛28 خداوند یک شبه امر قیام او را اصلاح می‌کند.»
و یا به جهت فقر نیروی انسانی شایسته و مجریان مذهبی است که خود، مصداق «فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوَی عَنْ نَفْسِه‏»؛29 ابتدای عدالت او نفی خواهش‌ها و گرایش‌های نفسانی است.» هستند. سه مانع یاد شده، غالب حرکت‌های اصلاحی تاریخ را عقیم گذاشت و بزرگان بشریت در آتش حسرت حاکمیّت عدالت سوختند و غلبه در غالب ادوار با ارباب کفر و ظلم شد و گاهی سایه شوم یاس به اردوگاه مؤمنان نزدیک گردید.
امیرالمؤمنین(ع) کاری را شروع کردند که آرزوی تمام ابنای بشر بود و آن اینکه به کسانی که به حقوق عمومی تطاول کرده بودند، فرمود «ارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَک‏؛30 ابتدای عدالت او نفی خواهش‌ها و گرایش‌های نفسانی است.» امّا این کار به سرانجام نرسید و اوضاع کشور به هم ریخت. از ترس آن دستور، همه فرار کردند؛ حتّی ابن عبّاس که او نیز به طائف گریخت و حضرت به او فرمود «اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ عَلَیْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لأرَامِلِهِمْ وَ أَیْتَامِهِمْ، اخْتَطَافَ الذّئب الأزلّ دامیه المعزّی؛31 ربودی اموال مسلمانان را که برای بیوه‌زنان و یتیمان انبار شده بود، مانند ربودن گرگ چالک بر مجروح پا شکسته را.» و حضرت آرزو کرد که در صورت عدم جبران حقّ توسط ابن عبّاس، به او ضربتی بزند که به تعبیر خود، به هرکس زده به جهنّم واصل شده؛ امّا این آرزو عملی نگردید.
امیرالمؤمنین(ع) معجزه رسالت خاتمیت بود؛ امّا مقدّمات این آرزو برای او فراهم نشد، سایرین که تکلیفشان معلوم است. در ساز و کار حسابرسی ما هم نسبت به متصدّیان امور مادّه ارفع الی حسابک وجود دارد؛ امّا اجرای آن مقدّماتی می‌خواهد که از حیطه اقتدار خارج است. به این اصل فقط یک نفر عمل خواهد کرد و در زمان او فرار معنی نخواهد داشت چون حکومت، حکومت واحد جهانی است و حکومت جهانی بدون ابزار جهانی مقدور نیست. ابزار این حکومت به قدری فراهم است که حضرت صاحب الامر(عج) حقوق ضایع شده را از بن دندان‌ها بیرون می‌کشد تا ممیّز کلّی حاصل شود «لِیَمِیزَ اللهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب‏؛32 تا خدا ناپاک را از پاک جدا کند.»
آن زمان دیگر معاویه‌ای نیست که دزدان بیت‌المال به او پناهنده شوند و از عدل علوی به ظلم اموی پناه ببرند، دیگر هیچ فرمانداری، حتّی فرماندار «مدینه» به امیرالمؤمنین(ع) نامه نخواهد نوشت که غاصبان حقوق در حال فرار به «شام» هستند!
در آن روزگار دیگر امیرالمؤمنین(ع) آرزو نخواهد کرد که ای کاش به جای هر ده نفر شما، یک نفر از اصحاب معاویه را داشتم «لَوَدِدْتُ واللهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةً مِنْکُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلاً مِنْهُمْ؛33  آن حضرت دیگر بر سر منبر با غمی جانسوز آرزوی لشکر از بنی‌فراس نخواهد کرد «اَما وَ الله لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکُمْ ألْفَ فارس رَجُلًا مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْم‏»34 و جناب لوط آرزو نخواهد کرد «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی‏ رُکْنٍ شَدِید؛35 [لوط] گفت: کاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تکیه‏گاهی استوار پناه می‏جستم.»

 

آرزوها رفته رفته تشدید خواهد شد؛ زیرا ظلم، رفته رفته جهانی خواهد شد، در نتیجه بشر؛ آن‌چنان در حسرت این آرزوها خواهد سوخت و آن‌چنان عطش انسان به این آرزوهای مقدّس فزونی خواهد یافت که همانند زنبوران عسل که به دنبال ملکه روان باشند، به دنبال انسان کامل خواهند بود،

 

آرزوی چهارم
انتقام از کسانی که بر بشریت ستم روا داشتند، کرامت انسان‌ها را شکستند، اصلی‌ترین سرمایه‌های مردم را از دست ایشان ستاندند. ذوات مقدّسه‌ای چون امیرالمؤمنین و حسین و ... و بشریّت مجروح را سال‌ها در فراق آن سرمایه‌ها نالان کردند.
اینجاست که رجعت معنای خاص پیدا می‌کند. رجعت خوبان مظلوم و ذبح و زنده به گور شده، امام صادق(ع) فرمود: «مائیم که زنده زنده زیر خاک دفن شدیم» «نحن الموؤده» و رجعت ظالمانی که بشریت را منهدم کردند «هَدَّتْ مُصِیبَتُکَ الْأَنَام‏»36 بر گذشته صلوات فرستاده نمی‌شود و شعار «أمّا الحَقَّ القَدیم فَلا یُبْطِلهُ شَئ»37 بر سر در محاکم نقش می‌بندد. هرکس به کربلا نگریست، آرزوی انتقام کرد؛ حتّی غیرمسلمان‌ها و حتّی ملائکه، در شب نیمه شعبان هزار پیامبر(ص) به «کربلا» می‌آیند تا به حسین(ع) تبریک بگویند که منتقم آمد.
آیا قدوم انبیا برای تشفّی خاطر است؟ آیا نفس انتقام امام عصر(عج) برای تسلّی خاطر است؟ حاشا ثم حاشا، در این مسئله باید خیلی دقیق شد، از آن روزی که امّت بدن و قلب حسین(ع) را که خازن وحی از آدم تا خاتم بود «وَ جَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِن‏ وحیی؛38 حسین را خزانه‌دار وحی‌ات کن.» زیر سم اسب‌ها گذاشت، مورد نفرین قرار گرفت و تا اگر مبتلی به عذاب تفرّق گشت. همچنان‌که حضرت جبرائیل(ع) در ولادت حسین بن علی(ع) از این کارثه39 عظمی به پیامبر اکرم(ص) خبر داد و ما از آن روز شاهد ذلّت و عقوبت تاریخی امّت که امری تکوینی و نه تشریعی است، هستیم.
ابتلاء امّت به آن ذوات مقدّسه بسیار سخت شد «محنه النّاس علینا عظیمه ان دعونا هم لم یجیبونا و ان ترکنا هم لم یهتدوا بغیرنا؛40 اگر ایشان را بخوانید اجابت نمی‌کنند و چون ترکشان گویم جز به ما هدایت نشوند.» از یک طرف آنها را قبول ندارند و از طرف دیگر خداوند بدون آنها اعمال را قبول ندارد! و در کربلا این فلاکت به اوج رسید و امّت به کفرانی عظیم مبتلا گشت و هر ضربتی و هر مصیبتی بر حسین(ع) و اهل بیتش اثری خاص و بسیار شوم بر امّت فراهم آورد. کی امّت از این شئامت رها و به خلعت عزّت مخلع خواهد شد؟ طبعاً یا با استغفار و توبه از جنایتی است که در حقّ اهل بیت(ع) روا داشتند یا با انتقام و برای شقّ اوّل، هیچ وقت توفیق نیافته و نخواهد یافت. بالطّبع ردّ بلا با انتقام تعیّن خواهد یافت و این از سنخ تشفّی خاطر نیست؛ بلکه رحم آوردن بر امّت نگون‌بخت است.
این تهمت بزرگ به شیعه است که گفته می‌شود شیعه با آرزوی تشفّی خاطر زندگی کرده و می‌کند. اینان فلسفه آرزوی انتقام خون حسین(ع) را نفهمیده‌اند. امّت تا جنایت خود در کربلا جبران نکند، چهره عزّت نخواهد دید و آن با انتقام مهدوی است، نه با توبه، هنوز جماعتی از امّت پا به جای قتله کربلا می‌گذارند و ضرباتی سهمگین‌تر از ضربات شمر و سنان بر شخصیت حسین(ع) وارد می‌کنند.
مفتی اعظم وهّابیت با وقاحت تمام به خاندان اهل بیت(ع) اهانت می‌کند و می‌گوید: «اِنَّ الحُسَین خُدِعَ بِنَفسِهِ!» و ابن تیمیه با هتّاکی تمام در برابر مهجه قلب رسول خدا(ص) فساد قیام امام حسین(ع) را بیشتر از صلاحش می‌داند و می‌گوید اگر حسین قیام نمی‌کرد، مصلحت آن بالاتر از قیام بود و سومی خدا را شکر می‌گوید که کوفیان به حسین(ع) لبّیک نگفتند و او تنها ماند و الّا یک جمل دیگر درست می‌شد و چهارمی می‌گوید: «اِنَّ الحُسَین قُتل بِسَیف جَدّه؛41 حسین با شمشیر جدّش کشته شد.» و... و معلوم می‌شود که نسل امویان و فکر عفن آنها هنوز در امّت امتداد دارد.
امّت در کربلا، نه حسین(ع)، بلکه رسول خدا(ص) را کشتند «و جرحوا کبد خیر الوری»42 روایات متواتر وحدت حضرت با اهل بیت خود روایات تشریفی نیست؛ بلکه تابلوی سر راه است.
و گریه‌ها و روضه‌ها و ندبه‌های فراوانی که طبق روایات اهل سنّت، رسول خدا قبل از تولّد و بعد از تولّد حسین(ع) اقامه کرده؛ نه از جهت صرفاً عاطفی، بلکه از سر درد و سوز بر سرنوشت غم‌انگیز امّتی است که با قتل مصباح هدی و سفینه نجات به جنگ خدا و رسول خدا(ص) برخاستند و تراث عظیم نبوی را زیر سم اسب‌ها به صحرای سوزناک جهل و نادانی و شهرت و هوسرانی منتشر کردند.
و این‌گونه بود که آنها نه تنها امّت، بلکه بشریت را از شخصیّتی محروم ساختند که اگر امام زمان(عج) بر فرض کلّ انسان‌های روی زمین را به خون‌خواهی آن امام همام از دم تیغ بگذراند «لم یکن سرفا»43!! «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل؛ 44 و نفسی را که خداوند حرام کرده است، جز به حق مکشید و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی داده‏ایم.»
آنچه از بشریّت گرفته‌اند، آن‌چنان است که باید بشریت تا روز قیامت بر این فاجعه بگرید و این هنر شیعه است که تا قیامت گریان خواهد بود. هیچ گریه‌ای مثل گریه شیعه، نفیس و متعالی نیست و خداوند به خاطر همین گریه، دفع بلا می‌کند «وَ لَوْ لا دَفْعُ الله النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض؛45 و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى‏کرد، قطعاً زمین تباه مى‏گردید.»
آن روز که اصحاب رسول خدا(ص) که به دنبال سعلت دنیا و هوای خرید از کاروان نماز جمعه رسول گرامی اسلام(ص) را به جز چند نفر ترک کردند و به نصّ روایات، بقای مدینه و اهل آن به چند نفر بسته شد و اگر آنها نیز بلند می‌شدند «لا ضرم الله المدینه بالنّار!!» بعد از حادثه عاشورا نیز با گریه‌ها و ندبه‌ها و سوگواری‌های شیعیان علیّ‌بن ابی طالب(ع) بر آن کفران عظیم نعمت و جنایت وحشتناک امّت، بلا از امّت دفع گردید و اگر کلّ امّت بر این جنایت مهر صحّت می‌زدند، بلاء کلّ امّت را فرا می‌گرفت. ندای «ألمْ تَعْلمی انَّ بُکاءَهُ یؤْذینی»46 از طرف رسول خدا(ص) به فاطمه زهرا(س) در دوران طفولیت حسین(ع) نشان می‌دهد که آن رسول حکمت سخن، در قضیه عاشورا تا عمق جان آتش گرفته و سوخته است و طبعاً کار از ایذای رسول خدا(ص) به ایذاء و لعن خداوندی رسیده است؛ مگر خداوند نفرموده بود «وَ الَّذِین‏ِ یُؤْذُونَ رَسُولِ الله لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم‏؛47 و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می‏دهند و می‏گویند او زودباور است.» و مگر نفرموده بود که با اذیّت رسول خدا(ص) ملعون دنیا و آخرت خواهید شد «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَه وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینا؛48 بی‏گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‏رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفّت‏آور آماده ساخته است.»
و مگر نفرموده بود «اذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیم‏؛49 پس کسانی که از فرمان او تمرّد می‏کنند، بترسند که مبادا بلایی بدیشان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند.»

 

پویر7 در مصاحبه‌اش با اشپیگل8 چند سال پیش از مرگش گفت: امروز مدینة فاضله در کلّ تاریخ بشر، جامعة ایالات متّحده است. مصاحبه‌گر از او پرسید در جامعه‌ای که هر 8 ثانیه یک قتل و هر 9 ثانیه یک تجاوز جنسی صورت می‌گیرد و جامعه‌ای که بزرگ‌ترین منبع درآمدش موادّ مخدّر و سلاح‌های کشتار جمعی، هسته‌ای، شیمیایی و میکروبی است، چگونه می‌تواند مدینة فاضله و پایان تاریخ باشد؟! او پاسخ می‌دهد که: اصل ضرورت فکر کردن به مدینة فاضله دروغ بزرگی بوده که به ما گفته‌اند، هیچ مدینة فاضله‌ای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فکر کرد و این فکری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است!!!
 

آری موالیان اهل بیت(ع) هزار و چهارصد سال است که گریسته‌اند و خواهند گریست و در این باب به رسول خدا(ص) اقتدا کرده‌اند که به روایت عامّه قبل از این حادثه بارها بر این فاجعه بزرگ گریست، نه صرفاً از باب اینکه حسین(ع) فرزند اوست؛ بلکه بر حسین(ع) و سرنوشت نامبارکی که کار امّت را بسیار دشوار ساخت، از یک طرف موجب تأخیر در ظهور فرزندش، حضرت ولیّ عصر(عج) گردید و ضعفای امّت را در معرض تلبیس ابلیس و عفریته‌های ابلیس قرار داد و از طرف دیگر امّت سرمایه‌های آسمانی و نفیس بشریت را به راحتی و بی‌رحمانه از دست داد و پایمال کرد و خود و بشریت را داغدار و محروم ساخت بر این داغ باید آن‌چنان گریست که «حتّی تزهق انفسکم!!»50 و به تعبیر فرزندش، حضرت ولیّ عصر(عج) «فلاندبنک صباحاً و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما»51.
دعای ندبه مخصوص شیعه نیست؛ دعای ندبه زبان حال تمام نسل‌ها در تمام عصرها است. بشریت مجروح محروم کرامت شکسته با تمام سوز می‌گوید:
«کجاست آنکه‏ آماده ‏شده برای ریشه‏کن ساختن ستمگران؟ کجاست آنکه چشم به راهش هستند برای راست کردن نادرستی‌ها و کجی‌ها؟ کجاست آن مایه امید برای از بین بردن ستم و تجاوز؟ کجاست آنکه ذخیره شده برای نو کردن فریضه‏ها و سنّت‌های دین؟ کجاست آن کس که انتخاب گشته برای برگرداندن کیش و آیین؟ کجاست آنکه آرزویش داریم برای زنده کردن قرآن‏ و حدود آن؟ کجاست زنده کننده آثار دین و اهل دین؟ کجاست درهم شکننده شوکت زورگویان؟ کجاست ویران‌کننده بناهای شرک و دورویی؟ کجاست نابود کننده اهل فسق و گناه‏ و طغیان؟ کجاست آنکه شاخه‏های گمراهی و اختلاف را ببرد؟ کجاست محو کننده آثار کج‌روی و هوا و هوس‌ها؟ کجاست پاره کننده دام‌های دروغ و بهتان؟ کجاست نابود کننده سرکشان‏ و متمرّدان؟ کجاست ریشه‌کن کننده ستیزه‌جویان و گمراهان و بی‏دینان؟ کجاست عزّت‌بخش‏ دوستان و خوار کننده دشمنان؟ کجاست گردآورنده سخنان بر پرهیزکاری؟ کجاست آن درگاه خداوند که از آنجا به سوی خدا روند؟ کجاست آن آیینه خدایی که به سویش توجّه کنند اولیاء؟ کجاست آن سبب خدایی‏ که پیوست است، میان زمین و آسمان؟ کجاست آن فرمان‌روای روز فتح و پیروزی و برافرازنده پرچم‏ هدایت و راهنمایی؟ کجاست گردآورنده شایستگی و خوشنودی (حق)؟ کجاست خواهنده خون پیمبران و فرزندان پیمبران؟» 52

پی‌نوشت‌ها:
1. الشیخ الکجوری، محمّدباقر، الخصائص الفاطمیه، ج 1، ص 284.
2. فرازی از دعای ندبه.
3. ناپدید گردیدن، پاره پاره شدن(لغت‌نامه دهخدا).
4. مفاتیح الجنان، اعمال روز مبعث.
5. بحارالانوار، ج 99، ص 101، باب 7؛ مفاتیح الجنان، به نقل از سیدبن طاووس، بلدالامین، ص 286؛ با تعبیر (ربیع الیتام و نضره الایتام)؛ مصباح کفعمی، ص 497 با کمی تغییر.
6. مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت آل یاسین.
7. سِرکارل رایموند پویر (به: Karl Popper)، منطق‌دان، ریاضی‌دان و اندیشمند اتریشی ـ انگلیسی.
8. اشپیگل (به: Der Spiegel، به معنای «آینه») یک هفته نامه معتبر خبری در کشور آلمان است که در شهر هامبورگ منتشر می‌شود. اشپیگل در حال حاضر با شمارگانی بیش از 1 میلیون نسخه، پرفروش‌ترین هفته‌نامه در آلمان است.
9. سوره الرحمن (55)، آیه 29.
10. زشت‌خوی شدن و ستمکار گردیدن. تجبر و طغیان کردن بر کسی، تخلق به اخلاق فراعنه کردن، مشابهت به فرعون در تکبر و ستم. (لغت‌نامه دهخدا)
11. ملاحم ابن طاووس: ص 70، ب 148؛ منتخب الأثر: ص 478، ف 7، ب 7، ح 2؛ ابن‌حماد: ص 99؛ عرف السیطوسی، الحاوی: ج 2، ص 77؛ برهان المتقی، ص 78، ب 1، ح 18.
12. هر که غالب بود، حق با او است.
13. نهج البلاغه، نامه 46.
14. کشف الغمه، ج 3، 261؛ روزگار رهایی 59؛ مسند احمد حنبل، ج 3، ص 38.
15. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، خطبه 128.
16. مستدرک الوسائل، 322/2.
17. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 373.
18. نهج البلاغه، نامه 40.
19. نهج الفصاحه، ص 67، ح 246.
20. مفاتیح الجنان، دعای امام رضا(ع) برای امام زمان(عج)، ص 994.
21. موسوعه احادیث المهدی، پیشین، ج 1، ص 221.
22. گرما و سرما.
23. غیبت نعمانی، ص 159؛ اثبات الهداه، ج 3، ص 544؛ بحار الانوار، ج 52، ص 362.
24. کافی، ج 1، ص 542.
25. مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
26. سوره بقره(2)، آیه 3.
27. سهروردی، ج 3، ص 304، 318؛ درباره این حدیث رجوع کنید به بحارالانوار مجلسی، ج 46، ص 135.
28. بحار الانوار، ج 51، ص 132.
29. نهج البلاغه، خطبه 86.
30. رک: بند 18.
31.نهج البلاغه، نامه 41.
32. سوره انفال(8)، آیه 37.
33. نهج البلاغه، خطبه 96.
34. نهج البلاغه، خطبه 25.
35. سوره هود(11)، آیه 80.
36. مفاتیح الجنان، زیارت امیرالمؤمنین(ع) در 21 رمضان.
37. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 269.
38. حدیث لوح، اصول کافی، ج 2، صص 528 و 527.
39. فاجعه.
40. بحار الانوار، ج 2، ص 64 سطر 19 إلی ص 72، سطر 18.
41. حماسه حسینی، ج 1، ص 141.
42. بحار الانوار، الجزء التاسع و التسعون، الزیاره الخامسه، ص 166.
43. بحارالانوار، ج 45، ص 298.
44. سوره اسراء(17)، آیه 33.
45. سوره بقره(2)، آیه 251.
46. مجمع الزوائد، نورالدین هیثمی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1408ق، ج 9، ص 201.
47. سوره توبه(9)، آیه 61.
48. سوره احزاب(33)، آیه 57.
49. سوره نور(24)، آیه 63.
50. کامل الزیارات، باب 23 قول امیرالمؤمنین، ح 11.
51. بحار الانوار، ج 101، ص 1217.
52. فرازی از دعای ندبه.

 

برگرفته از: موعود

 


mahdimouood.ir