- admin
- Thursday 3 July 14
- 19:18
- ۱ نظر
اگر بشنوی مردی که کمال یا کمالاتی دارد، به ناراحتی یا ناراحتیهایی دچار شده، عقل تو را وامی دارد که به یاریاش برخیزی و برای خلاصی او اقدام کنی و اگر نتوانی این کار را انجام دهی، مبادرت به دعا نمایی که برای او فرج و خلاص حاصل شود و شفقّت و اخلاص هم در وجود تو نسبت به او پیدا میشود. اکنون که این مطلب را توجّه کردی، میگوییم: مولای ما حضرت صاحب الزمان(عج)، تمام مرزهای کمال را احاطه کرده و به برترین مراتب جمال و جلال دست یافته است، با این همه او مبتلا به اهل ضلالت و گمراهی است و دورمانده از اهل و عیال و خانه و وطن، و این معنی برای اهل بینش کاملاً روشن است؛ امّا عظمت مصیبت آن حضرت، به مقدار عظمت خود او است و زبان از بیان کمالاتش الکن و اندیشهها از پرواز به قلّههای رفیع آن ناتوان میباشد. چه خوش گفتهاند: آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری.
در روایتی که شیخ حرّ عاملی در کتاب «إثبات الهداه بالنّصوص و المعجزات» از کتاب «إثبات الرجعه» فضل بن شاذان به سند صحیح آورده، چنین میخوانیم:
از امام صادق(ع) است که فرمود:
«هیچ معجزهای از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست؛ مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی مثل آن را به دست قائم(ع) ظاهر میگرداند تا بر دشمنان، اتمام حجّت کند».1
حال که سخن به اینجا رسید، خوب است این مطلب را به نحو تفصیلیتر بیان نمائیم.
1. شباهت به حضرت آدم(ع)
1ـ1. خداوند، آدم را خلیفه خود در تمام زمین قرار داد و او را وارث آن ساخت و در «قرآن» چنین فرمود:
«إنّی جاعلٌ فی اْلاَرْض خَلیفَةً؛2
من در زمین خلیفهای قرار میدهم.»
و خداوند حضرت حجّت(ع) را نیز وارث زمین خواهد ساخت و خلیفه خود در زمین خواهد فرمود، چنانکه از حضرت ابی عبدالله، صادق(ع) مروی است که در تفسیر آیه:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْض؛3
خدا به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داد که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند.»
چنین فرمود:
او، قائم و اصحابش میباشند و هنگام ظهورش در مکّه، در حالی که دست به صورت میکشد، میگوید: «اَلْحَمْد لله الَّذی صَدَقَنا وَعْدَه وَ اَوْرَثَنا اْلاَرْضَ...4؛
سپاس خدای را که به وعده خود وفا کرد و زمین را به ارث ما درآورد.»5
و در حدیث مفضّل آمده که: خروج میکند؛ در حالی که ابری بالای سرش سایه افکنده و در آن منادی ندا میکند: این، مهدی، خلیفه خدا است، از او پیروی کنید.
2ـ1. از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود:
«آدم(ع) آنقدر بر فراق بهشت گریست تا اینکه (اشک) از دو گونه اش مانند آبراههایی جاری شد.»6
از امام صادق(ع) نیز همین معنی روایت شده است.7
حضرت قائم(ع) نیز مانند آدم(ع)، گریه بسیار دارد؛ چنانکه در «زیارت ناحیه» از آن حضرت است که خطاب به جدّش، حسین(ع) میگوید:
«شب و روز برایت ندبه میکنم و به جای اشک بر تو خون میگریم».
3ـ1. درباره آدم(ع)، آیه نازل شده که:
«و عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها؛8
خداوند تمام اسمها را به آدم تعلیم فرمود.»
و امّا قائم، خداوند آنچه به آدم آموخت، به او نیز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب دیگری آموخته است، چه اینکه آدم بیست و پنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود ـ چنان که در حدیث آمده استـ و پیغمبر اکرم(ص) هفتاد و دو حرف از آن را آموخت، و تمام اموری که خداوند متعال به پیامبرش داده، به اوصیای آن حضرت نیز داده شده تا به مولای ما حضرت قائم(ع) رسید.
و در خبر صحیح ثقه الاسلام کلینی از حضرت ابی عبدالله، صادق(ع) آمده است که فرمود:
«آن علمی که به آدم(ع) نازل شد، دیگر برداشته نشد و هیچ عالمی نمرده است؛ مگر اینکه علمش را به ارث گذاشته و زمین، بدون عالم باقی نمیماند.»9
4ـ1. آدم، زمین را با عبادت خدا زنده کرد، پس از آنکه جنّیان با کفر و طغیانشان آن را میرانده بودند.
قائم(ع) نیز زمین را با دین خدا و عبادت و عدالت و برپایی حدودش زنده خواهد کرد، بعداز مردن آن به کفر و معصیت اهل زمین.
در «بحارالأنوار» از حضرت ابوجعفر(ع) درباره آیه:
«یحْیی اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتها؛10
[خدا] زمین را پس از مردنش زنده میکند.»
فرمودند:
«خداوند عزّوجلّ به وسیله قائم(ع) زمین را بعداز مرگش زنده میگرداند. منظور از مرگ آن، کفر اهل آن میباشد که کافر در حقیقت مرده است».11
و در «وسائل الشّیعه» درباره همین آیه آمده است که حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمود:
«به وسیله باران احیا نمی کند؛ بلکه خداوند مردانی برمی انگیزد که عدالت را زنده میکنند و زمین به خاطر احیای عدالت زنده میشود و به درستی که اگر یک حد در زمین برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران.»12
و در همان کتاب از پیغمبراکرم(ص) منقول است که فرمودند:
«یک ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال و یک حد که برای خدا در زمین برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران.»13
با این همه، تاکی و تا چند آدم و قائم را با هم مقایسه کنم در حالی که آدم به خاطر قائم خلق شد.
«انَّ اَّلذی خَلَقَ الْمَکارمَ جازها فی صلْب آدَمَ للْامام الْقائم؛
آنکه مکارم اخلاق را آفرید همه را در صلب آدم قرار داد، برای امام قائم.»
2. شباهت به هابیل(ع)
نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد، هابیل را کشت؛ یعنی برادرش قابیل. خداوند متعال در کتاب عزیز خود میفرماید:
«وَاتْل عَلَیْهمْ نَبَاءَ ابْنَیْ آدَمَ بالْحَقّ اذْ قَرَّبا قرْباناً فَتقبّلَ منْ اَحَدهما وَلَمْ یتَقَبَّلْ منَ اْلآخَرَ قالَ لاَقْتلَنَّکَ قالَ انَّما یَتَقَبَّل الله منَ الْمتَّقینَ؛14
و داستان راستین دو پسر آدم را برایشان بخوان، آنگاه که قربانی کردند، از یکیشان پذیرفته آمد و از دیگری پذیرفته نشد. گفت: تو را میکشم. گفت: خدا قربانی پرهیزگاران را میپذیرد.»
همچنین نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد، قصد کشتن امام قائم ـ روحی و ارواح العالمین فداه ـ را نمود؛ او عموی آن حضرت، جعفر کذّاب بود.
از امام زین العابدین(ع) نقل شده است که فرمود:
«گویا جعفر کذّاب را میبینم که سرکش زمانش را بر تفتیش امر ولیّ خدا و آنکه در غیب الهی محفوظ و بر حرم پدرش موکّل است، وادار کند، به سبب جهل او به ولادتش و حرص بر کشتنش از روی طمع در میراث پدرش تا آن را به ناحق بگیرد.»15
3. شباهت به شیث(ع)
هبّهالله شیث اجازه نیافت که علم خودش را آشکار کند، چنان که در «روضه کافی» روایت شده که حضرت ابوجعفر، امام باقر(ع) در خبری طولانی چنین فرمود:
«وقتی هبهالله پدرش آدم را دفن کرد، قابیل به نزدش آمد و گفت: ای هبهالله! من دیدم که پدرم، آدم تو را از علم، آنقدر عطا کرد که به من عطا نکرد و آن همان علمی است که برادرت هابیل به آن دعا کرد و قربانی اش قبول شد و بدین جهت او را کشتم که فرزندانی نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار کنند و بگویند ما فرزندان کسی هستیم که قربانی اش قبول شد و شما فرزندان کسی هستید که قربانی او قبول نشد و تو اگر علمی را که پدرم به تو اختصاص داده، آشکار کنی تو را هم میکشم؛ همان طور که بردارم هابیل را کشتم. پس هبهالله و فرزندان او مخفی میکردند آنچه از علم و ایمان نزد آنها بود...»16
حضرت قائم نیز تا روز وقت معیّن اجازه نیافته؛ چنان که درباره حضرتش روایت شده است:
«هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت و دو انگشت سبّابه اش را به سوی آسمان بلند کرد؛ عطسهای زد و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است. درود خداوند بر محمّد و خاندانش باد. ستمگران پنداشتهاند که حجّت الهی، باطل و نابود است و حال آنکه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شک از بین میرود.»17
این خبر را رئیس المحدّثین، شیخ صدوق در «کمال الدین» آورده است.
4. شباهت به نوح(ع)
1 ـ 4. نوح(ع) شیخ الانبیاء است. از امام صادق و امام هادی(ع) روایت است که حضرت نوح(ع) دو هزار و پانصد سال عمر کرد.
و حضرت قائم(ع)، شیخ الاوصیاء است. (بنا به روایت کافی) آن حضرت در نیمه شعبان سال 255 ه .ق متولّد شد.18 که براین اساس عمر آن حضرت تاکنون 1171 سال میشود.
و از امام زین العابدین(ع) روایت است که فرمود:
«در قائم، روشی از آدم و از نوح هست و آن طول عمر میباشد... .»19
2 ـ 4. نوح(ع)، زمین را با سخن خود از کافران پاک کرد و گفت:
«لاتَذَر عَلَی الأَرض من الکافرینَ دَیّاراً؛20
ای پروردگار من! بر روی زمین هیچ یک از کافران را مگذار.»
قائم نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافران پاک میگرداند تا جائی که هیچ اثری از آنها باقی نماند.
3 ـ 4. نوح(ع)، نهصد و پنجاه سال صبر کرد؛ چنان که خداوند میفرماید:
«فَلَبثَ فیهمْ اَلْفَ سَنَه الاّ خَمْسینَ عاماً فَاَخَذَهم الطّوفان وَهمْ ظالمونَ؛21
او هزار سال و پنجاه سال کم در میان آنان بزیست و چون مردمی ستم پیشه بودند، طوفانشان فراگرفت.»
قائم نیز از اوّل امامتش تاکنون صبر کرده و نمیدانم تا کی صبر خواهد کرد. هرکه از نوح تخلّف جست، هلاک شد و هرکه از قائم تخلّف جوید نیز هلاک میشود؛ چنان که در حدیث آمده است.
4 ـ 4. آن قدر خداوند فرج نوح و اصحابش را به تأخیر انداخت تا اینکه بیشتر معتقدان به آن حضرت، از او برگشتند. فرج قائم را نیز خداوند آنقدر به تأخیر میاندازد که بیشتر معتقدان به آن حضرت از او برمی گردند. چنان که در حدیثی از امام عسکری(ع) آمده است.22
5 ـ 4. ادریس به ظهور نوح بشارت داد و به ظهور قائم، خداوند تعالی فرشتگان را بشارت داد. و پیغمبر و امامان (ع) و بلکه پیغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند.
6 ـ 4. نداهای نوح(ع) به شرق و غرب عالم میرسید و این یکی از معجزات آن حضرت بود، چنان که در کتاب «زبدهالتصانیف» آمده است. قائم(ع) نیز هنگام ظهور، بین رکن و مقام میایستد و فریاد برمیآورد و میگوید:
«ای نقبا و سرداران من و ای خواصَ من و ای کسانی که خداوند پیش از ظهور، آنان را بر روی زمین برای یاری من ذخیره کرده! با خواست و رغبت به سوی من آیید.»
پس صدای آن حضرت(ع) به آنها میرسد؛ در حالی که در محرابها و بر فرشها و رختخوابهایشان باشند و با یک فریاد، همه صدای او را میشنوند ـ هریک از آنها به گوشش میرسد ـ و به سوی آن صدا اجابت میکنند و یک چشم برهم زدن نمی گذرد که همگی آنها بین رکن و مقام قرار میگیرند.
این معنی در حدیث مفضّل از امام صادق(ع) آمده است.23
5. شباهت به حضرت ادریس(ع)
ادریس(ع) جدّ پدر نوح(ع) است که نامش اخنوخ بوده، خداوند او را به جایگاه بلندی بالا برد؛ گفته میشود به آسمان چهارم بالا رفت و گفته میشود که به آسمان ششم برده شد.
1 ـ 5. در «مجمع البیان» از مجاهد نقل شده است که گفت: ادریس به آسمان بالا برده شد؛ همان گونه که عیسی به آسمان برده شد و او زنده است و نمرده و دیگران گفته اند: بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح شده است. این معنی از امام باقر(ع) نیز روایت شده است:24
«قائم(ع) را نیز خداوند به جایگاه والایی به آسمان برد.»
ادریس(ع) را خداوند بر بال فرشتهای نشانید که در فضای آسمان او را به پرواز درآورد. در این زمینه از امام صادق(ع) چنین روایت شده است:
«خداوند تبارک و تعالی برفرشتهای از فرشتگان غضب کرد و بالهایش را بُرید، و او را در یکی از جزیرههای دریا افکند؛ پس زمانی طولانی که خدا میداند در آن دریا ماند، و چون خداوند ادریس را به رسالت برانگیخت، آن فرشته نزد وی آمد و گفت: «ای پیغمبر خدا! دعا کن خداوند از من راضی شود و بالهایم را برگرداند. ادریس فرمود: «آری». [چنین خواهم کرد]. آنگاه از پروردگار درخواست نمود و خداوند بالهای آن فرشته را بازگرداند و از او راضی شد، سپس آن فرشته به ادریس گفت: «آیا حاجتی داری؟» فرمود: «آری. دوست دارم مرا به آسمان بالا ببری تا به ملک الموت نگاه کنم چون با یاد او زندگی ندارم.» پس فرشته او را برگرفت و بر بالهای خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسید که ناگهان دید ملک الموت سر خود را از روی تعجّب حرکت میدهد. ادریس بر ملک الموت سلام کرد و به او گفت: «چرا سرت را تکان میدهی؟» گفت: «چون خداوند به من امر فرمود که تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کنم. گفتم: پروردگارا! چگونه این کار را انجام دهم و حال آنکه غلظت آسمان چهارم به مقدار پانصد سال راه است و از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نیز پانصد سال است و هر آسمان و مابین آن به همین ترتیب است، این چگونه شدنی است!؟» سپس او را بین آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود و همین است که خداوند میفرماید: «و رفعناه مکاناً علیّاً؛ و ما او را به جایگاه بلندی رساندیم.»
و بدین جهت او را ادریس نامیدند که کتابهای بسیار درس میگفت.25 و گفته میشود که او در بهشت زنده است و این قول مروی از ابن عبّاس است.
قائم(ع) را هم روح القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حدیثی از حکیمه خاتون، در باب میلاد آن حضرت آمده است:
پس امام حسن عسکری(ع) فرزندش را گرفت؛ در حالی که کبوترها بالای سرش پرواز میکردند، آن گاه امام به یکی از کبوترها بانگ زد که: «او را بردار و حفظ کن و هر چهل روز به ما برگردان.» آنگاه شنیدم که حضرت ابومحمّد (امام عسکری(ع)) میفرمود: «تو را به کسی میسپارم که مادر موسی، فرزندش را به او سپرد.» نرجس گریه کرد. آن حضرت به او فرمود: «آرام باش که رضاع جز از پستانهای تو بر او حرام است و به زودی به تو باز خواهد گشت! چنان که موسی به مادرش بازگردانده شد. خدای عزّ و جل میفرماید: «فرددناه الی امّه کی تقرّ عینها و لا تحزن؛26 سرانجام ما او را به مادرش بازگرداندیم تا دیده اش روشنی یابد و غمگین نشود.»
حکیمه خاتون میگوید: عرض کردم: این پرنده چیست؟ فرمود: «این روح القدس است که موکّل به امامان است. آنها را تسدید و توفیق میدهد و به علم تربیت میکند... .»27
2 ـ 5. حضرت ادریس(ع) از قومش غایب شد، هنگامی که میخواستند او را بکشند، چنان که در حدیثی از حضرت باقر(ع) آمده است.
قائم(ع) نیز همین طور، هنگامی که دشمنان میخواستند آن حضرت را بکشند، غایب شد.
3 ـ 5. غیبت ادریس به طول انجامید، به حدّی که شیعیان و پیروان او در سختی و شدّت و فشار واقع شدند.
قائم(ع) نیز غیبتش طولانی است تا جایی که شیعیانش به منتهای سختی و فشار و مشقّت واقع شوند. از پیغمبراکرم(ص) روایت شده که فرمودند:
«پیوسته وضع شما چنین خواهد بود تا اینکه در میان فتنه و جور کسی متولّد شود که مردم او را نشاسند. سپس زمین پر شود از ظلم و جور به حدّی که هیچ کس نتواند بگوید: «الله». سپس خداوند عزّ و جلّّ مردی از من و از عترت من برانگیزد که او زمین را پر از عدل سازد، همچنان که قبل از او آن را پر از جور و ستم کرده باشند... .»28
و از امیرالمؤمنین(ع) مروی است که فرمودند:
«البتّه زمین پر از ظلم و جور میشود. تا جایی که کسی ـ جز مخفیانه ـ «الله» نگوید. سپس خداوند قومی صالح را میآورد که آن را پر از قسط و عدل نمایند، چنانکه پر شده است از ظلم و جور.»
4 ـ 5. وقتی غیبت ادریس به طول انجامید، مردم بر توبه اتّفاق کردند و به سوی خدا برگشتند؛ خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت و شدّت و بدی را از آنان دور کرد. قائم نیز همینطور است که اگر مردم بر توبه اتّفاق کنند و تصمیم قطعی بر یاریاش داشته باشند، خدای تعالی او را ظاهر خواهد ساخت.
5 ـ 5. هنگامی که ادریس ظهور کرد، پادشاه ستمگر و مردم برای او تسلیم شدند.
قائم نیز چنین است که هرگاه ظاهر شود، پادشاهان و امرای جبّار و مردم عالم به آن حضرت میگروند و سر فرود میآورند.
6. شباهت به حضرت هود(ع)
نام هود(ع)، عابر است و نوح(ع) ظهورش را بشارت داد.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
«هنگامی که وفات نوح نزدیک شد، شیعیان و پیروان خود را فراخواند و گفت: «بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طاغوتها ظاهر میشوند و البتّه خداوند عزّوجل به وسیله قیام کنندهای از فرزندانم که هود نامیده میشود، بر شما فرجی میرساند. او هیبت و سکینه و وقار دارد و در خلقت و اخلاق شبیه من است و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیله باد، هلاک میکند.» پس پیوسته منتظر و مراقب ظهور و قیام هود بودند تا اینکه مدّت بر آنها طول کشید و دل بیشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پیغمبرش هود را فرستاد، بعد از آنکه نومید شده بودند و بلا و گرفتاری وجودشان را پر کرده بود و دشمنان، با باد بدون نفع، هلاک شدند؛ بادی که خداوند متعال آن را در قرآن چنین توصیف کرده است: «ما تذر من شیءٍ أتت علیه الاّ جعلته کالرّمیم؛29 بر هیچ چیز نوزید؛ مگر آنکه چون استخوانی پوسیدهاش بر جای نهاد.»
سپس غیبت بر او واقع شد تا اینکه صالح(ع) ظاهر گشت.»30
قائم(ع) را نیز با تمام خصوصیّات، پدران بزرگوارش خبر دادهاند و غیبت و ظهورش را بیان فرمودهاند که پارهای از آنها گذشت.
قائم(ع) نیز چنان است که خداوند متعال به وجود او، جمعی از کافران را با باد سیاهی نابود میکند ـ چنان که در روایت مفضّل گذشت.
7. شباهت به حضرت صالح(ع)
صالح(ع) از قومش غایب شد. پس از آنکه به سوی آنها بازگشت، عدّه کثیری او را انکار کردند؛ چنان که امام صادق(ع) فرمودند:
«صالح(ع)، مدّتی از قومش غایب شد، روزی که از آنها غایب شد، میان سال و خوش هیکل و خوش اندام بود؛ ریش انبوه و شکم خفتهای داشت؛ گونههایش سبک و در میان مردان میان بالا بود. هنگامی که به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را بر سه طایفه دید: یک طایفه منکر و کافر، طایفه دیگر اهل شک و تردید بودند و طایفه سوم یقین و ایمان داشتند. اوّل، آن طایفه را که اهل شکّ و تردید بودند، دعوت کرد و به آنها گفت: «من صالح هستم.» آنها او را تکذیب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند: خداوند از تو بیزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس به نزد منکران و کافران آمد و آنها را دعوت فرمود؛ ولی از او نپذیرفتند و به بدترین وجهی از او رمیدند. سپس به نزد طایفه سوم آمد و گفت: «من صالح هستم.» گفتند: نشانهای بگو که بدانیم تو صالح هستی. چون که ما تردید نداریم که خداوند تعالی آفریدگار است و هرکس را به هر شکل که بخواهد در میآورد.
ما نیز در میان خودمان نشانههای قائم را به یکدیگر اطلّاع داده و بررسی کردهایم تا اینکه هرگاه بیاید برای ما معلوم باشد و صحت آن به وسیله یک خبر آسمانی برما محقّق گردد.»
صالح(ع) فرمود: «من همان صالح هستم که شتر را برای شما برآوردم.»
گفتند: راست گویی؛ همین مطلب را ما با هم بررسی میکردیم؛ نشانههای آن چیست؟
فرمود: «یک روز او آب میآشامید و روز دیگر شما. گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردهای، ایمان داریم.» اینجا است که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
«إنّ صالحاً مرسلّ من ربّه؛31 همانا صالح(ع) از طرف پروردگارش فرستاده شده است».
و اهل یقین و ایمان گفتند: «إنّا بما أُرسل به مؤمنون؛32 ما به آنچه که به او رسیده است، ایمان داریم».
و کسانی که تکبّر کردند، که شک کنندگان باشند، گفتند:«إنّا بالّذیء امنتم به کافرون؛33 ما به آنچه که شما به آن ایمان آوردهاید، کافر هستیم».
راوی گوید:
آیا در آن روز در میان آنها عالمی هم بود که به صالح آگاه باشد؟ فرمود: «خداوند، عادلتر از آن است که زمین را بدون عالمی بگذارد که مردم را به سوی خداوند رهبری کند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از میان آنها، در حال حیرت که امامی را نمیشناختند، به سر بردند که در همان حال هم دین خدای عزّوجلّ را در اختیار داشتند و با هم متّحد بودند و چون صالح(ع) ظاهر شد، پیرامونش جمع شدند و همانا مَثَل قائم(ع) نیز مَثَلِ صالح است.»34
آری. قائم(ع) هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاری شده حرف به حرف بر او جاری میشود؛ با آنکه در سنّ پیری و پس از عمری طولانی ظهور میکند، به صورت جوانی کمتر از چهل سال است.
در آن زمان، مردم نیز بر سه دسته خواهند بود: اهل یقین، شک و انکار. اهل انکار را دعوت میکند، او را انکار مینمایند و آنها را میکشد و اهل یقین از او علامات میخواهند که به آنها ارائه میدهد. پس با او بیعت میکنند و در تمام اینها روایاتی است که بعضی از آنها را پیشتر آوردهایم و بعضی دیگر را بعداً خواهیم آورد.
8. شباهت به حضرت ابراهیم(ع)
1 ـ 8. ابراهیم(ع) دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود.
قائم(ع) نیز حمل و ولادتش مخفی بود.
2 ـ 8. ابراهیم(ع) در روز، به قدری رشد میکرد که دیگران در یک هفته رشد میکنند و در یک هفته آنقدر رشد میکرد که دیگران در یک ماه رشد میکنند و در یک ماه به مقداری که دیگران در یک سال رشد دارند، رشد مینمود ـ چنان که از امام صادق(ع) روایت شده است.35
قائم(ع) نیز چنین بود، چنان که در خبر حکیمه خاتون آمده که گفت:
پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمّد (امام عسکری(ع)) وارد شدم که ناگاه مولایمان صاحب الزّمان را دیدم که در خانه راه میرود. از او زیباروتر و فصیحتر ندیدم. حضرت ابومحمّد(ع) به من فرمود: «این است مولود گرامی نزد خداوند عزّوجلّ» عرض کردم: ای آقای من چهل روزه است و من این وضع را در او میبینم! فرمود: «ای عمّه من! مگر ندانستی که ما گروه اوصیا در یک روز به مقدار یک هفته دیگران و در یک هفته به مقدار یک ماه دیگران و در یک ماه به مقدار یک سال دیگران رشد میکنیم؟...»36
3 ـ 8. ابراهیم(ع) از مردم عزلت گزید. خداوند عزّوجلّ به نقل از او فرموده:
«و أعتزلکم و ما تدعون من دون الله؛37 از شما و از آن چیزهایی که به جای خدای یکتا میخوانید، کناره میگیرم و پروردگار خود را میخوانم.»
قائم(ع) نیز از مردم اعتزال جسته است.
4 ـ 8. ابراهیم دو غیبت داشته است.
قائم نیز دو غیبت داشته است.
5 ـ 8. ابراهیم(ع) هنگامی که در آتش افکنده شد، جبرئیل برایش جامهای از بهشت آورد.
قائم(ع) نیز همان جامه را، هنگامی که قیام کند، خواهد پوشید. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند:
«آیا میدانی جامه یوسف چه بود؟» گفتم: نه. فرمود: «وقتی برای ابراهیم(ع) آتش افروختند، جبرئیل(ع) یکی از جامههای بهشتی را آورد و بر او پوشانید. پس با آن جامه، گرمی و سردی به او اثر نمیکرد و چون هنگام وفاتش رسید، آن را در بازومندی قرار داد و بر اسحاق آویخت و اسحاق هم بعداً آن را بر یعقوب آویخت و هنگامی که یوسف متولّد شد، یعقوب آن را بر او آویخت و این در بازوی او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت. پس هنگامی که یوسف آن پیراهن را در مصر از بازوبند بیرون ساخت، یعقوب بوی آن را شنید و همین است که خداوند به حکایت از او فرموده:
«إنّی لأجد ریح یوسف لولا أن تفنّدون؛38 اگر مرا دیوانه نخوانید، بوی یوسف میشنوم.»
این همان پیراهنی است که از بهشت نازل شده بود.»
عرض کردم: فدایت شوم! پس این پیراهن به که میرسد؟ فرمود: «به اهل آن و پیراهن، همراه قائم ماست هنگامی که خروج نماید.» سپس فرمود: «هر پیغمبری که علمی یا چیزی را وارث بود، به محمّد(ص) رسیده است.»39
6 ـ 8. ابراهیم(ع)، خانه کعبه را بنا کرد و حجرالاسود را در جایش نصب فرمود. خداوند عزّوجلّ میفرماید:
«و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسمعیل ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم؛40 و چون ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه را بالا بردند، گفتند: «ای پروردگار ما! از ما بپذیر که تو شنوا و دانا هستی.»
همچنین از یکی از دو امام (باقر و صادق(ع)) روایت است که فرمودند:
«خداوند عزّوجلّ ابراهیم را به ساختن کعبه و اینکه پایههای آن را بنا نماید و به مردم، محلّ عبادت و مناسکشان را ارائه دهد، امر کرد. پس ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را هر روز به مقدار یک ساق میساختند تا به جایگاه حجرالاسود رسیدند. حضرت باقر(ع) فرمودند: پس در اینجا کوه «ابوقبیس» او را ندا کرد که تو نزد من امانتی داری. آنگاه حجرالاسود را به ابراهیم داد و آن حضرت آن را در جای خودش نصب کرد.»41
قائم(ع) نیز مانند آن را دارد. از حضرت صادق(ع) مروی است که فرمودند:
«هرگاه قائم(ع) به پا خیزد، مسجدالحرام را منهدم میکند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهیم را به جایی که درآن بوده بازمی گرداند... .»42
و از ابوالقاسم، جعفر بن محمّد بن قولویه مروی است که گفت:
در سال سیصد و سی و هفت به قصد تشرّف به حج به «بغداد» رسیدم. آن سال بنا بود قرامطه، حجرالاسود را به جایگاهش بازگردانند و بیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب میکند، دست یابم؛ زیرا که در کتابها خوانده بودم که آن را جز حجّت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید ـ چنان که در زمان حجّاج، امام زین العابدین(ع)، آن را در جای خود قرار داد؛ ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن برخود ترسیدم و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم که ابن هاشم به مکّه سفر میکند. لذا نامهای نوشتم و آن را مهر کرده به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است؟ و به ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب میکند برسد؛ من تو را برای این کار فراخواندم.
ابن هشام گوید: وقتی به مکّه رسیدم و موقع جایگذاری حجرالاسود فرارسید، به خدّام حرم پولی دادم که در آن وقت معیّن، بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، آنها را با خود قرار دادم که ازدحام جمعیت را از من دور کنند. دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمیتوانست و حجرالاسود قرار نمییافت و میافتاد. پس جوانی گندمگون و خوشصورتی آمده؛ آن را گرفت و در جایش قرار داد. آن چنان بند شد که انگار اصلاً از آن جا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت که از درب خارج شود. من از جای خود برخاستم و به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ کنار میزدم تا خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه میگشودند و من چشم از او برنمی گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت میرفتم و او با تأنّی و آرامش، و چون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت، و فرمود: «آنچه با خودداری پیش آور.» من نامه را تقدیم کردم. بدون اینکه به آن نگاه کند فرمود: «به او بگو که از این بیماری ترسی بر تو نیست و مرگی که ناچار از آن هستی، پس از سی سال میرسد.» اشک در چشمم حلقه زد، و نمی توانستم از جا حرکت کنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت.
ابوالقاسم میگوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی میافزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابوالقاسم بیمار شد. پس به امور خود رسیدگی کرد، وصیّتنامهاش را نوشت و جدّیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدواریم خداوند به سلامت بر تو منّت بگذارد. جواب داد: این همان سالی است که ترسانیده شدم و در همان بیماری درگذشت. خداوند رحمتش کند.43
7 ـ 8. ابراهیم(ع) را خداوند از آتش نجات داد، خدای عزّوجلّ، در کتاب خود میفرماید:
«قلنا یا نارکونی برداً و سلاماً علی إبراهیم؛44 گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»
قائم(ع) نیز به همین ترتیب خواهد شد. چنان که از امام صادق(ع) منقول است که فرمودند:
«هنگامی که قائم(ع) خروج میکند، شخصی از «اصفهان» نزد آن حضرت میآید و معجزه حضرت خلیل الرّحمن، ابراهیم(ع) را تقاضا میکند؛ پس آن جناب دستور میدهد که آتش عظیمی برافروزند و این آیه را میخواند: «فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شیء و إلیه ترجعون؛45 منزّه است آن خدایی که ملکوت هرچیزی به دست اوست و همه به سوی او بازگردانده میشوند.»
سپس داخل آتش میشود و آنگاه به سلامت از آن بیرون میآید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار میکند و میگوید: این سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور میدهد و او را میگیرد و میسوزاند. و میفرماید: این جزای کسی است که صاحب الزّمان و حجت الرّحمن را انکار نماید.»
8 ـ 8. ابراهیم(ع) مردم را به سوی خداوند فراخواند. قرآن مجید میگوید:
«و أذّن و فی النّاس بالحجّ؛46 و مردم را به حج فراخوان تا پیاده یا سوار بر شتران تکیده، از راههای دور نزد تو بیایند.»
و از حضرت امام باقر(ع) است که فرمودند:
«ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد و گفت: «ایّها الناس! من، ابراهیم خلیل الله هستم؛ خداوند شما را امر فرمود که حجّ این خانه را به جای آورید، پس شما حج به جای آورید. هرکس به حج میرود ـ تا روز قیامت ـ ابراهیم را اجابت کرده است.»47
قائم(ع) نیز مردم را به سوی خدا دعوت میکند.
9. شباهت به حضرت اسحاق(ع)
خداوند متعال، ولادت حضرت اسحاق(ع) را ـ پس از آنکه ساره از بچّهدار شدن مأیوس شده بود ـ بشارت داد، و فرمود:
زنش در حالی که ایستاده بود، بخندید، پس او را به اسحاق بشارت دادیم. (سارا) گفت: آیا میشود من بزایم در حالی که پیرزنی هستم و این شوهرم پیر (مردی) است. همانا این چیز شگفتی است.48
به ولادت حضرت قائم(ع) نیز بعد از آنکه مردم از ولادت ایشان مأیوس شدند، بشارت داده شد. چنان که عیسی بن الشیخ (یا مسیح) میگوید:
امام حسن عسکری(ع) با ما وارد زندان شدند. من در حقّ ایشان معرفت داشتم. به من فرمودند: «تو شصت و پنج سال و یک ماه و دو روز عمر داری.»
کتاب دعایی همراه من بود که در آن تاریخ ولادتم نوشته شده بود، وقتی به آن نگریستم، دیدم همانطور است که آن حضرت فرمودند. سپس فرمودند: «آیا اولاد داری؟» عرض کردم: نه. دست به دعا برداشتند که: «خدایا! فرزندی به او روزی کن که بازوی او باشد که فرزند، چه خوب بازویی است!» سپس به این بیت از شعر متمثّل شده و گفتند:
هرکه بازویی داشته باشد، حقوق پایمال شده خود را به دست میآورد، ذلیل آن کسی است که بازویی نداشته باشد.»
به آن حضرت عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟
فرمودند: «آری به خدا سوگند! برای من فرزندی خواهد بود که زمین را از قسط و عدل پر میکند؛ امّا الآن فرزندی ندارم.» سپس (به این اشعار متمثّل شده) فرمودند:
«شاید روزی فرا رسد که تو ببینی که فرزندانم، همچون شیرانی در کنارم نشستهاند.»
به راستی تمیم پیش از آنکه فرزندان زیادی را به دنیا آورد، روزگاری دراز در میان مردم تنها بود.»49
10. شباهت به حضرت لوط(ع)
فرشتگان بر حضرت لوط(ع) نازل شدند.
«قالوا یا لوط إنّا رسل ربّک لن یصلوا إلیک؛50
گفتند: ای لوط! همانا ما فرستادگان پروردگارت هستیم. هرگز ـ دست آزار ـ آنان به تو نمیرسد.»
فرشتگان برای یاری حضرت قائم(ع) خواهند آمد و کنیز حضرت ابومحمّد (امام عسکری)(ع) میگوید:
«وقتی سیّد ـ یعنی حضرت حجّت(ع) ـ متولّد شدند نور درخشنده ای دید که از آن حضرت آشکار شد و تا افق آسمان رفت و پرندگان سفیدی را دید که از آسمان فرود میآیند و بالهای خود را بر سر و صورت و بدن ایشان میکشند، سپس پرواز میکنند. وقتی به حضرت ابومحمّد(ع) این مطلب را گفتیم، خندیده و فرمودند: «اینها فرشتگانی هستند. آمدهاند تا به این مولود تبرّک جویند و اینها یاران او خواهند بود، هنگامی که قیام میکند.»51
و همچنین از شباهتهای حضرت قائم(ع) به حضرت لوط این است که لوط(ع) از بلاد فاسقان بیرون رفت؛ حضرت قائم(ع) نیز از بلاد فاسقان بیرون رفتند.
11. شباهت به حضرت یعقوب(ع)
«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ؛ 52
یعقوب(ع)، خداوند ـ پس از مدّتی طولانی ـ تفرّقش را جمع فرمود. حضرت قائم(ع) نیز، خداوند پریشانی و تفرّق آن حضرت(ع) را پس از مدّتی طولانیتر جمع خواهد ساخت. یعقوب(ع) برای یوسف آنقدر گریست تا اینکه چشمانش از اندوه سفید شد؛ در حالی که خشم خود را فرو میبرد.»
حضرت قائم(ع) نیز برای جدّشان، حضرت حسین(ع) گریستند، و در «زیارت ناحیه» فرمودهاند:
«به جای اشک بر تو خون میگریم.»
یعقوب(ع) منتظر فرج بود و میگفت:
«لا تیأسوا من روح الله إنّه لا ییأس من روح الله إلاّ القوم الکافرون؛53
حضرت قائم(ع) نیز منتظر فرج میباشند؛ چنان که روایات فراوانی شاهد بر این معنی است.»
12. شباهت به حضرت یوسف(ع)
1 ـ 12. یوسف(ع) زیباترین اهل زمان خود بود.
حضرت قائم(ع) نیز زیباترین اهل زمان خود میباشند.
2 ـ 12. «فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ؛54
حضرت یوسف(ع) مدّتی طولانی غایب شد تا اینکه برادران بر او داخل شدند. پس آنها را شناخت؛ در حالی که آنها آن حضرت را نشناختند.»
حضرت قائم(ع) نیز از خلق غائب شده؛ در عین حالی که در میان آنها راه میروند و آنان را میشناسند؛ ولی آنها ایشان را نمیشناسند.
3 ـ 12. یوسف(ع) خداوند امرش را یک شبه اصلاح فرمود، که پادشاه «مصر» آن خواب را دید.
حضرت قائم(ع) نیز خداوند متعال امر آن حضرت(ع) را در یک شب اصلاح میفرماید، پس در آن یک شب یاران حضرتش را از بلاد دور جمع میکند.
امام باقر(ع) میفرمایند:
«در صاحب این امر شباهتی (سنّتی) از یوسف(ع) هست و آن اینکه خداوند عزّ و جل در یک شب امر او را اصلاح میفرماید.»55
و از پیغمبر اکرم(ص) مروی است که فرمودند:
«مهدی از ما اهل بیت است، خداوند امر او را در یک شب اصلاح میکند.»56
4 ـ 12. یوسف(ع) دچار زندان شد و گفت:
«ربّ السّجن أحبّ إلیّ ممّا یدعوننی إلیه؛57
[یوسف] گفت: پروردگارا! زندان برای من دوست داشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی به سوی آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد.»
در قائم(ع) نیز، مطابق حدیثی که از امام باقر(ع) آوردیم، چنین است:
«در صاحب این امر سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمّد(ص) هست... و امّا سنّت از یوسف، زندان و غیبت است.»58
معنای این سخن آن است که دنیا با همه فراخی و زمین با همه پهناوریاش برای ولیّ عصر(عج) زندان شده؛ به طوری که از ستم معاندان و مخالفتشان ایمن نیست، از درگاه خداوند متعال میخواهیم که فرجش را تعجیل و خروج ایشان را سهل گرداند.
یوسف(ع) چند سال در زندان ماند.
قائم(ع)، ای کاش میدانستیم که چقدر در این زندان غیبت به سر خواهند برد و کی بیرون خواهند آمد.
5 ـ 12. یوسف(ع) از خاص و عامّ خودش غایب شد و از برادرانش مخفی ماند و امر او بر پدرش یعقوب مشکل شد با اینکه مسافت میان او، خاندان و شیعیانش نزدیک بود.
قائم (ع) نیز همین طور است. امام باقر(ع) در بیان شباهت حضرت قائم(ع) به جمعی از پیغمبران چنین میفرمایند:
«و امّا شباهت او به یوسف بن یعقوب(ع) غیبت از خاص و عام و مخفی بودن از برادران و پوشیده شدن امر او از پدرش، یعقوب پیغمبر(ع) با وجود نزدیک بودن مسافت بین آن حضرت با پدر و خاندان و پیروانش میباشد.»59
13. شباهت به حضرت خضر(ع)
1 ـ 13. خداوند عمر حضرت خضر(ع) را طولانی نموده و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد؛ از جمله:
حضرت امام صادق(ع) در روایتی طولانی فرمودهاند:
«و امّا بنده صالح خضر(ع) را خداوند عمر طولانی عنایت فرمود، نه به خاطر نبوّتی که برایش تقدیر کرده باشد یا کتابی بر او نازل فرماید و نه آیینی که شرایع دیگر را نسخ نماید و نه برای امامتی که بندگان خود را به اقتدای به او ملزم سازد و نه اطاعتی که بر او فرض فرماید؛ بلکه چون در علم خداوند تبارک و تعالی گذشته بود که عمر قائم(ع) در دوران غیبت طولانی خواهد شد تا آنجا که بندگان او باور نکنند و آن عمر طولانی را انکار نمایند، خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب، طولانی ساخت؛ مگر به علّت استدلال به وسیله آن بر عمر قائم(ع) و تا اینکه دلیل و برهان معاندان را قطع نماید که مردم را برخداوند حجّتی نباشد».60
امام رضا(ع) نیز فرمودند:
«خضر(ع) از آب حیات آشامیده، پس او زنده است و نمیمیرد تا در صور دمیده شود و البتّه او نزد ما میآید و بر ما سلام میکند، صدایش شنیده میشود؛ ولی خودش دیده نمیگردد و او هرجا که نامش در میان آید، حاضر میشود، پس هرکه از شما او را یاد کرد، بر او سلام کند، او هر سال در مراسم حج حاضر است، تمام مناسک را انجام میدهد و در عرفه توقّف میکند و بر دعای مؤمنان آمین میگوید: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غیبتش به او، به اُنس مبدّل میسازد و تنهاییش را به وسیله او برطرف مینماید.»61
2 ـ 13. نام خضر(ع)، بلیا است و برخی اسمهای دیگر را گفتهاند. علّت اینکه خضر نامیده شده این است که بر چوب خشکی نمینشست؛ مگر اینکه سبز میشد و نیز گفته شده که هرگاه نماز بگذارد، اطرافش سبز میشود62 و گفتهاند برای اینکه او در سرزمین سفیدی بود که به یک باره تکان خورد و سبز شد.
در نجم الثّاقب روایت شده که حضرت قائم(ع) به هر سرزمینی که بگذرند، سبز و پرگیاه میشود و آب از آنجا میجوشد، و چون از آنجا بروند، آب فرو میرود و زمین به حال خود برمیگردد.
3 ـ 13. خضر(ع)، خداوند متعال به او قدرت و نیرویی عنایت فرموده که به هر شکلی که بخواهد، درمیآید؛ چنان که امام صادق(ع) فرمودهاند.63
حضرت قائم(ع) را نیز خداوند همین قدرت را عنایت فرموده، روایات و حکایاتی که بر این معنی دلالت میکند، بسیار است.
4 ـ 13. حضرت خضر(ع) مأمور به علم باطن بود، چنان که به موسی(ع) گفت:
«إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ٭ وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا؛64
تو هرگز نمیتوانی همپای من صبر کنی ٭ و چگونه میتوانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری، صبر کنی؟»
قائم(ع) نیز مأمور به علم باطن است.
5 ـ 13. علّت کارهای حضرت خضر(ع) آشکار نشد؛ مگر بعد از آنکه خود آنها را فاش کرد.
علّت غیبت حضرت قائم(ع) آن طور که باید مکشوف نمیشود؛ مگر بعداز ظهور.
6 ـ 13. خضر(ع) هرسال در مراسم حج شرکت میکند و تمام مناسک را انجام میدهد.
حضرت قائم(ع) نیز هرسال در مراسم حج شرکت نموده و مناسک را به جای میآورند. که روایات مختلفی از معصومان(ع) بر این امر تصریح دارد.
پینوشتها:
برگرفته از کتاب مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی.
1. شیخ حّر عاملی، اثبات الهداه، ج 7، ص 357.
2. سوره بقره (2)، آیه 30.
3. سوره نور (24) آیه 55.
4. سوره زمر (39)، آیه 74.
5. سیّدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 146.
6. محمّدباقر مجلسی، همان، ج 11، ص 204.
7. همان، ج 101، ص 320.
8. سوره بقره(2)، آیه 31.
9. محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 223.
10. سوره روم (30)، آیه 19.
11. محمّدباقر مجلسی، همان، ج 51، ص 54.
12. شیخ حّر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 308.
13. همان.
14. سوره مائده (5)، آیه 27.
15. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 320.
16. محمّد بن یعقوب کلینی، همان، ج 8، ص 114.
17. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 430.
18. محمّد بن یعقوب کلینی، همان، ج 1 ، ص 514.
19. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 322.
20. سوره نوح(71)، آیه 26.
21. در بحارالانوار از پیامبر اکرم(ص) مروی است که فرمود: «قیامت برپا نخواهد شد مگر اینکه قائم از ما به پاخیزد، و آن هنگامی است که خداوند به او اجازه دهد. هرکس از او پیروی کند نجات یابد و هرآنکه از او تخلّف جوید هلاک گردد. ای بندگان خدا، خدا را، خدا را، که به سوی او بیایید هرچند بر روی برف و یخبندان باشد که او خلیفه خدا و خلیفه من است».
22. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 385.
23. محمّد باقر مجلسی، همان، ج 53، ص 7.
24. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 519.
25. تفسیر قمی، ج 2، ص 51.
26. سوره قصص (28)، آیه 13.
27. کمال الدین، ج 2، ص 428.
28. بحارالأنوار، ج 51، ص 68.
29. سوره ذاریات (51)، آیه 42.
30. کمال الدّین، ج 1، ص 135.
31. سوره اعراف (7)، آیه 75.
32. همان.
33. سوره اعراف(7)، آیه 76.
34. کمال الدّین، ج 1، ص 136.
35. بحارالأنوار، ج 12، ص 19.
36. همان، ج 51، ص 27.
37. سوره مریم (19)، آیه 48.
38. سوره یوسف(12)، آیه 94.
39. کمال الدّین، ج 1، ص 142.
40. سوره بقره (2)، آیه 127.
41. علامه بحرانی، البرهان، ج 1، ص 153.
42. بحارالأنوار، ج 52، ص 338.
43. قطب راوندی، الخرائج، باب 13.
44. سوره انبیاء (21)، آیه 69.
45. سوره یس (36)، آیه 83.
46. سوره حج (23)، آیه 27.
47. البرهان، ج 1، ص 154؛ شیخ کلینی، کافی، ج 4، ص 205.
48. سوره هود(11)، آیات 71 و 72.
49. راوندی، خرائج و جرائح، ص 72.
50. سوره هود(11)، آیه 81.
51. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 431.
52. سوره یوسف (12)، آیه 84.
53. سوره یوسف (12)، آیه 87.
54. همان، آیه 88.
55. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 329.
56. علّامه مجلسی، همان، ج 52، ص 280.
57. سوره یوسف(12)، آیه 33.
58. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 329.
59. همان، ج 1، ص 327.
60. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 357.
61. همان، ج 2، ص 390.
62. همان، ج 2، ص 391.
63. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، 404.
64. سوره کهف (18)، آیات 68 و 67.
برگرفته از: موعود
نظرات (۱)