در مورد عقایدآیین حنیف و حنفاء، اطّلاعات زیاد و موثّقی در دست نیست؛ زیرا در مکتوبات جاهلیّت یا یونانی و... چیزی که ما را در این مورد یاری کند، وجود ندارد. بنابراین آشنایی ما از این دوران متوقّف بر تألیفات اسلامی و خصوصاً آیات و اخبار قرآنی است. مسلّم است که آیین حنیف در فراهم ساختن زمینه تحوّل اقتصادی عرب پیش از اسلام، تضعیف مبانی دینی جاهلی، گرایش به ترک و طرد بت‌پرستی، و توجّه به توحید و یگانه پرستی تأثیر آشکاری داشته است.1

 
مفهوم شناسی حنیف

 
1) لغت‌شناسی حنیف
حنف به معنای میل است. «الحنف هو میل عن الضلال الی الاستقامه؛ حنف؛ خروج و عبور از گمراهی به سوی درستی و صراط مستقیم است». «الحنف میل عن الاستقامه الی الضلال؛ حنف، عبور از راه درست و مستقیم به سوی گمراهی است». «الحنیف به معنی مایل».2 همچنین لفظ «حنف» در نصوص عربی به معنای «صبأ» (میل عن شیء و ترکه) آمده است3 که معنای خروج از دینی به دین دیگر را افاده می‌کند.4
دهخدا در تعریف حنیف می‌گوید:
حنیف، یعنی مایل از هر دین باطل به سوی دین اسلام...؛ دین راست بدون اعوجاج و برگشته از ملّت‌های باطل وی حنفاء را به مسلمانان راست دین، پاک دین و مستقیم معنی کرده است.5
 
2) کاربردهای حنیف

1. کسی که به سوی حق گرایش و تمایل دارد؛
2. حنیف کسی است که حج بیت الله الحرام انجام می‌دهد یا ختنه می‌کند. دهخدا در این مورد می‌نویسد:
هرگاه در قرآن حنیف با مسلم به کار رفته به معنای حاجی است، مانند: «و لکن کان حنیف مسلما»، و هر گاه به تنهایی به کار رفته است، به معنای مسلم است، مانند: «حنیفا لله».6
3.حنیف کسی است که تسلیم امر خداوند باشد.7
لفظ «حنیف» ده مرتبه و «حنفاء» دو بار در قرآن به کار رفته است؛
4. علاوه بر موارد فوق، گفته شده حنیف به کسی گفته می‌شود که در دین و ملّت ابراهیم و در تبعیّت از آن، مستقیم باشد. برخی دوری از بت و انجام غسل جنابت را نیز شرط کرده‌اند؛ زیرا اگر صرفاً حج و ختنه کردن معیار حنفیّت باشد، باید مشرکان که در جاهلیّت این دو فریضه را انجام می‌دادند، نیز از حنفاء شمرده شوند؛8 در حالی که آیات قرآن این معیار را رد می‌کنند: «وَلَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».9
فخر رازی و طبرسی ذیل آیه «قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَی تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (بقره: 135) اقوالی را در مورد حنفیّت ذکر کرده‌اند:
1.حج بیت الله الحرام؛ 2. تبعیّت از حق؛ 3. تبعیّت از شریعت ابراهیم؛ 4. اخلاص برای خداوند یکتا و اقرار به ربوبیّت و اذعان به عبادت و عبودیّت.10
5. حنیف به معنای صابئی. دکتر جواد علی می‌گوید: حنیف به معنای خارج از کیش و آیین قوم و تارک عبادت آنهاست. در ادبیات عرب جنوبی نیز حنیف به معنای «ملحد»، «منافق» و «کافر» به کار رفته است. همچنین اهل مکّه بر پیامبر و اصحابش «الصابئی» و «الصباه» اطلاق می‌کردند. 11
درکتاب‌های تفسیری و تاریخی، تصویر روشنی از حنفاء وجود ندارد، چون آنها می‌گویند حنفاء کتاب‌های «تورات» و «انجیل» را خوانده و به تحریف آنها آگاه بودند، از این رو به سوی دین حنیف گرایش یافته، «کتاب ابراهیم» را خوانده و به عباداتشان مقیّد می‌شدند.
اینکه کتاب ابراهیم(ع) چیست و عبادت آن، چه بوده، روشن نیست. بنابراین، ارائه تعریف روشن از حنیف و حنفاء مقدور نیست؛ زیرا سندی تاریخی از دوران جاهلیّت و همچنین کتاب دین ابراهیم و عقاید و عباداتشان وجود ندارد. تنها از طریق تجزیه و تحلیل اشعار می‌توان برآن واقف شد.12
4. در قرآن، حنیف به معنی دین فطرت و مستقیم و نیز به معنی دین حضرت ابراهیم(ع) به کار رفته است. بنابراین، حنیف کسی است که در برابر شرک ایستادگی کرده و به حق و توحید ابراهیمی تمایل دارد.
 
دیدگاه ها در مورد احانف
1. احیاگر دین ابراهیم(ع): قرآن در مورد حضرت ابراهیم(ع) می‌گوید:
«وَ ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏؛15
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود.»
حنفا از یک سو عبادت بت‌ها را کنار گذاشته بودند، از این رو مشرک نبودند و از سویی دیگر به توحید خالص روی آورده بودند که فوق توحید یهودیّت و نصرانیّت بود و نیز براساس فطرت خود مشی می‌کردند: نه خود شریعتی داشتند و نه از شریعت یهودیّت و مسیحیّت پیروی می‌کردند؛ لذا یهودی و مسیحی نیز نبودند. از این رو می‌شود آنها را احیاگر دین ابراهیم(ع) نامید. «ان الحنفا لم یکونوا یهودا و لا نصاری و أنهم ینتمون فی عقیدتهم الی ابراهیم».16
2. مشی براساس فطرت: بسیاری ازمحقّقان برآنندکه حنفا نه از دین حضرت ابراهیم(ع) چیز زیادی می‌دانستند و نه از ادیان دیگر. به جز افراد معدودی از آنان، همچون امیّه بن ابی صلت و قس بن ساعده و... که با مسیحیان و صابئیان ارتباط برقرار کرده و از آنها چیزهایی آموخته بودند، عمدتاً بر اساس فطرت خود، زندگی زاهدانه و مؤمنانه‌ای برای خود سامان داده بودند و بر دو مبنای فطرت و بقایایی از دین ابراهیم(ع)، اموری را حلال و حرام می‌شمردند؛ البتّه این کلّیت در مورد برخی حنفا صدق نمی‌کند، چون برخی تاریخ نگاران از کسانی به عنوان حنفا یاد می‌کنند که به مسیحیّت روی آورده بودند.17
3. نصرانی: برخی مستشرقان حنفا را به این دلیل که برخی از آنها مسیحی بوده‌اند، آنها را نصرانی یا از پیروان مسیحیّت شمرده‌اند.18
4. مصلحین: دکتر جواد علی نتیجه می‌گیرد که آنچه ما می‌توانیم بر حنفا اطلاق کنیم، عنوان مصلح است، چون آنها با درک عدم نفع وضرر از سوی خدایان سنگی و چوبی، به فرهنگ جاری جاهلی معترض بودند؛ برخی به نصرانیّت گرایش پیدا کردند، البتّه نه نصرانی زمانه که به صلیب و عبادت خاص تمسّک می‌کردند؛ بلکه به نصرانیّتی که با عقل و فطرت سازگاری داشت و برخی نیز توقّف کرده و به هیچ دینی گرایش نداشتند و فقط به حکم عقل و فطرت عمل می‌کردند؛ البتّه برخی نیز به نصرانیّت خاص (نصرانیّت زمانه) گرویدند و تا آخر با همان دین مردند؛ ولی آنها را باید نصرانی بدانیم، نه از حنفا (حج: 31-13).19

 

عقاید و تفکرات حنفا

 

1. اعتقاد به توحید
حنفا از شرک و بت‌پرستی روی برتافته و از دین ابراهیم تبعیّت می‌کردند: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللهُ إِبْراهیمَ خَلیلا؛20 دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستیِ خود، انتخاب کرد.» «... بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏؛ بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید! و او هرگز از مشرکان نبود.»21
قرآن در مورد حنفا می‌گوید توحید خالص داشتند که فوق توحید یهود و نصار است.22
«حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی‏ مَکانٍ سَحیق‏؛ (برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد!هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده، و پرندگان(در وسط هوا) او را می‏ربایند؛ و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می‏کند.»23 آیه شریفه، کسی که به خداوند شک ورزد را مانند کسی دانسته است که از آسمان سقوط کند و مرغ شکاری آن را به سرعت بگیرد. در این آیه، سقوط انسان از درجات انسانیّت، بر اثر شرک ورزیدن و در دام شیطان افتادن، به کسی تشبیه شده است که دارد از آسمان سقوط می‌کند و عقاب لاشخور، اورا به سرعت می‌گیرد.24 و معنای اینکه مردمی برای خدا حنفاء باشند، این است که از اغیار (یعنی آلهه و بت‌ها) به سوی خدا مایل گردند. از این رو، این جمله و جمله «غیرمشرکین» یک معنا را افاده می‌کند.
این دو جمله، یعنی جمله «حنفاء لله» و جمله «غیر مشرکین به» هر دو حال از فاعل «فاجتنبوا» (که در آیه قبل است) می‌باشند، و آن را چنین معنا می‌دهند:
«شما از اوثان و قربانی کردن برای آنها اجتناب کنید؛ در حالی که از غیر خدا مایل به سوی خدا باشید و در حجّ خود به او شرک نورزید.» البتّه نمی‌توان گفت توحید حنفا کامل بوده است و به توحید، با تمام خصوصیات آن اشراف داشته است، بلکه آنها عقاید بسیط و مبهمی از خدا و دین ابراهیم داشتند؛ برای مثال، امیه بن ابی صلت خداوند را جسم معرفی می‌کرد.25
 
2. اعتقاد به معاد

حنفا اعتقاد به معاد نیز داشتند. علاوه بر نیاکان پیامبر که از عبدالمطلّب مشخصاً اعتقاد به معاد ذکر شده است،26 از برخی حنفای دیگر نیز اشعاری وجود دارد که بر اعتقاد آنها به معاد دلالت می‌کند.
«هر دینی به جز دین حنیف ابراهیمی نزد خداوند در قیامت باطل و مردود است».27 البتّه این احساس شخصی شاعر است وگرنه دین معتبر زمانه، دین مسیحیّت بود، هر چند که تحریف شده بود.
آنچه از اشعار ایشان به دست می‌آید عقاید و تفکّرات نزدیک به اسلام در تمام زمینه‌هاست، مانند توحید، معاد، ثواب و عقاب، جهنّم و بهشت، قصص انبیا و... که معلوم نیست آرایی به این گستردگی را قبل از اسلام داشتند یا بعد از اسلام، از اسلام آموختند.28
 
3. اعتقاد به ارزش‌های اخلاقی

از بسیاری از حنفا اجتناب و نهی از قتل دختران، خوردن شراب، قمار، خوردن ذبیحه بت‌ها، ظلم و... حسن انفاق، عبادات، تحنث، اعتکاف، صله رحم و...حکایت شده است.
 
4. ایمان به خداوند و نبوّت حضرت ابراهیم(ع)

حنفا به خداوند یکتا، خالق و مدبّر اعتقاد داشتند و نیز به نبوّت و مقام شامخ و منحصر به فرد حضرت ابراهیم(ع) ایمان داشتند. از این رو برخی از حنفا برای آگاهی از شریعت، آداب و عقاید دین حضرت ابراهیم(ع) فرسنگ‌ها راه را طیّ می‌کردند. امیه و زید بن عمرو نمونه آنها هستند که هر یک تا «بحرین»، «شام» و «موصل» پیش رفتند.29

 
رفتار و عملکردهای حنفا

 
1. تلاش برای اصلاح جامعه
حنفا خطاهای اعتقادی جامعه را برای مردم بازگو و اظهار می‌کردند که سنگ و چوب، هیچ نفع و ضرری ندارد. همچنین آنها مردم را از اعمال ناپسند و رفتارهای خشن، مانند زنده به گور کردن دختران باز می‌داشتند برخی از آنها، مانند عبدالمطلّب، و صعصعه و زید بن عمرو، صدها دختر را در عوض شتران خود از پدرانشان خریده و از قتل نجات دادند.
 
2. اعتکاف
حنفا در صحرا و دشت یا در مواضع خالی دور از مردم، معتکف می‌شدند و خود را در آن حبس می‌کردند و جز برای حاجت ضروری از آنجا خارج نمی‌شدند. آنها در مکان‌هایی مانند غار، در آفرینش تأمّل می‌کردند و برای نیل به صدق و حق، به عبادت و تهجّد می‌پرداختند؛30 چنان که حضرت پیامبر(ص) نیز شب‌ها و روزها را در غار به عبادت می‌پرداختند.31
 
3. حجّ توحیدی و عاری از رسومات جاهلی و شعائر شرک آلود

مشرکان در عمل حج، این طور تلبیه می‌گفتند: «لبیک، لاشریک لک الا شریکا هو لک، تملکه و ما ملک؛ لبیک ای خدا، شریکی برای تو نیست؛ مگر شریکی که مال خود توست، تو هم آن را مالکی و هم ما یملک آن را مالکی».32 امّا حنفا همچنان که از بت‌پرستی روی بر تافته بودند، از حجّ شرک آمیز و آمیخته با فرهنگ جاهلی نیز اجتناب می‌کردند.
 
4. پرهیز از غذاها و آشامیدنی‌های حرام و مسکر31

 
5. پرهیز از شرکت در اعیاد قریش
گفته شده برخی از احنفا در یکی از روزهایی که قریش به مناسبت عید سالانه، دور بت خود گرد می‌آمدند، از آنها دوری جسته و به کناری می‌نشستند؛ و تا هنگام مرگ، در این راه (روی برگرداندن از عبادت قوم) ثابت قدم ماندند. مشهور است که اوّلین بار زید بن عمرو در مقابل عقاید شرک‌آمیز قوم ایستاده و از آن انتقاد کرد.34
 
6. دعوت به یکتاپرستی
برخی از حنفا به طور علنی دین ابراهیم(ع) را تبلیغ می‌کردند و از پرستش بت‌ها اعلام ننگ و انزجار می‌نمودند.
 
7. داشتن سواد خواندن و نوشتن
حنفا علاوه بر خواندن و نوشتن از حکمت نیز برخوردار بودند و این خصوصیّت در همه آنها فراگیر بود.35 البتّه مراد از حکمت، حکمت عملی است، نه فلسفه. در مورد قس بن ساعده نقل شده است که «قد نقل لنا الاخباریون نتفا من آراء الرجل فی الحکمه فقد قیل لقس بن ساعده...ما افضل المعرفه...؟ قال: معرفه الرجل لنفسه، قیل له: فما افضل العلم؟ قال: وقوف المرء عند علمه و قیل له: فما افضل المروء ه قال: استبقاء الرجل ماء وجهه».36
 
8. دعوت به تفکّر در نظام آفرینش37
برخی از حنفا از برخورد قریش در برابر عقاید توحیدی و تبشیر و انذار آنها ابایی نداشتند و در مواجهه با آنها، مشرکان را به تفکّر و تدبّر در نظام خلقت فرا می‌خواندند. زید بن عمرو یکی از حنفا گفته است: «یا معشر قریش: أیرسل الله قطر السماء، و ینبت بقل الارض، و یخلق السائمه فترعی فیه و تذبحوها فغیره! والله ما اعلم علی الارض احدا عی دین ابراهیم غیری؛»38

 

مهدی موعود | mahdimouood.ir

 

رابطه پیامبراکرم(ص) با حنفاء و حنفیّت با اسلام
برخی پیامبر اکرم(ص) را مولود فرهنگ و نیاز جامعه خود می‌دانند و دین اسلام را نیز نهضتی از سنخ بازگشت حنفا به آیین حنفیّت می‌پندارند. نصرحامد ابوزید با گرایش سوسیالیستی، تبیینی ویژه و دیالیکتیکی از فرهنگ عصر ظهور اسلام ارائه می‌کند. وی می‌گوید:
جامعه آن روز عرب از دو جهت درون و بیرون، مورد تهدید بود؛ تهدید بیرونی از سوی قدرت‌های بزرگی، چون روم، ایران و حبشه که هر کدام بخشی از جامعه عرب را زیر سلطه داشتند و خراج می‌گرفتند؛ و تهدید درونی، ناشی از مشکلات اقتصادی و جنگ‌های داخلی که بسیاری را خسته کرده و به خود آگاهی رسانده بود. این اقتضائات منفعت جویانه از یک‌سو و خودآگاهی فطری، بخشی از جامعه که خود را به عنوان فرهنگ و آیین تحنث پدیدار ساخته بود، از سوی دیگر، جامعه را به سوی دین جدید ملی فرا می‌خواند، (چون ادیان موجود، یعنی مسیحیّت و یهودیّت هیچ کدام نیازهای عرب را تأمین نمی‌کرد، زیرا مسیحیّت خود دین مهاجم بود و یهودیّت قطع نظر از حصار نژادی‌اش، همواره عرب‌ها را تحقیر و تهدید کرده بود.)39
همین درک و احساس مبهم برآمده از استغاثه‌های تحنث، زید بن عمرو (یکی از حنفا) را وادارکرد تا برای یافتن دل ابراهیم(ع) به راه افتد. وی به منظور یافتن شریعت وآموزه‌های دینی حضرت ابراهیم(ع) به نقاط مختلف جزیره عربستان سفر کرد. وی از هر راهب مسیحی و احبار یهودی در مورد دین حنیف ابراهیمی تحقیق و پرس‌وجو می‌کرد تا اینکه پس از پیمودن «جزیره العرب» به «موصل» رسید و در آنجا از راهب مسیحی که گویا تمام علوم روز به او ختم می‌شد، درباره حنفیّت (دین حضرت ابراهیم(ع)) سؤال کرد. راهب به او گفت:
تو دینی را می‌جویی که هیچ را یارای انتقال و تعلیم آن به تو نیست، امّا اکنون زمان ظهور پیامبری است که در سرزمین خود تو با دین ابراهیم(ع) ـ همان حنفیّت ـ به رسالت مبعوث می‌شود. پس به او بپیوند که او اینک برانگیخته شده و هیچ یک از دو دین یهودیّت و مسیحیّت را نپسندیده است.
زید به محض شنیدن این سخن از راهب، به شتاب به سوی مکّه به راه افتاد؛ امّا در سرزمین «لخم» برخی بر او تاختند و وی را کشتند.40
بنابراین جست‌وجو از دین ابراهیم(ع) جست و جو از دینی بود که از یک‌سو هویّت و کیان عرب را تحقّق می‌بخشید و از سوی دیگر، اهداف مزبور را برآورده می‌نمود و اسلام دینی بود که توانست به این اقتضائات جامه عمل بپوشد.
بنابراین حضرت محمّد(ص) و دینش متعلّق به فرهنگ و نیاز زمان خود بود. ابوزید در پاسخ کسانی که این برداشت را رد می‌کنند و حضرت محمّد(ص) را نافی فرهنگ عصر جاهلیّت می‌دانند، یادآور می‌شود که در هرجامعه‌ای درکنار فرهنگ غالبی، خورده فرهنگی نیز وجود دارد که در برابر آن قیام یا مقاومت می‌کند. درعصر ظهور اسلام نیز در کنار فرهنگ غالب جاهلی، خورده فرهنگ تحنّث یا حنفیِّت نیز وجود داشت که درجست وجوی هویّت دیرینه عربی و الهی خود بودند وحضرت محمّد(ص) و دینش متعلّق و مولود همان خرده فرهنگ بود.
این برداشت و تحلیل مادّی‌گرایانه از منشأ و خاستگاه اسلام با واقعیّت‌های تاریخی سازگار نیست؛ زیرا اولاً:
اگر اسلام حرکت و معتقدان به آن نهضت طبیعی در واکنش به فرهنگ منحطّ جاهلیّت بود بایستی این دین درمیان حنفا ظهور می‌کرد.
و ثانیاً: باید حنفا نخستین گروندگان به اسلام می‌بودند، درحالی که هیچ‌کدام از حنفا به اسلام نگرویدند؛ برخی به همان زندگی زاهدانه خود ادامه دادند و برخی نظیر امیه بن ابی صلت حتّی درمقابل پیامبر اکرم(ص) و مسلمان‌ها، از مشرکان حمایت کردند و برای کشته‌های آنها درجنگ بدر، شعر سرودند. برخی می گویند «آیه 75 سوره اعراف» در مورد همین امیه نازل شده است. تاریخ هیچ گزارشی را از ارتباط حضرت محمد(ص) با حنفا ارائه نکرده است.41
علاوه بر این، حنفیّت و حنفا جنبش سازمان یافته‌ای نبوده و عقاید منسجمی نداشتند که اسلام متأثّر از آن یا شکل تکامل یافته آن باشد، آن گونه که مستشرقان گفته‌اند و نیز بحران بت‌پرستی در شبه جزیره آن قدر عمیق وگسترده نبود که چنان توهّمی پدید آید؛ البتّه دین نیز همانند پدیده‌های اجتماعی دیگر، نیازمند زمینه‌های پذیرش در جامعه هست و جریان حنفیت می‌تواند زمینه پذیرش همگانی اسلام تلقّی شود، نه اینکه منشأ آن باشد.
بیشتر حنفا با سواد و فرهنگی بودند و نیز برخی از آنها با ادیان دیگر ارتباط برقرار کرده و سال‌ها از آرا و افکار آنها بهره بردند و حتّی برخی نظیر مسیلمه کذّاب ادّعای پیامبری کرده و مدّتی پیروانی گرد آورده و حکومت تشکیل داده بود؛ امّا هیچ کدام نتوانستند پیامی مانند قرآن بیاورند و در نتیجه، تلاش‌شان ناکام ماند. با وجود اینکه منابع تاریخی، سرگذشت و دقایق تحوّل فکری حنفا را بیان می‌کند؛ امّا در بیان ارتباط پیامبر(ص) با حنفا کمترین اشاره‌ای ندارند.42

مهدی موعود | mahdimouood.ir

 

عقاید و تفکرات حنفا
در دوران تاریک جاهلیّت که آسمان «جزیره العرب» را غبار جهل، نادانی و بت‌پرستی فراگرفته بود، کسانی با بصیرت درونی و پاسخ به ندای فطری در تکاپوی صراط مستقیم بودند. آنها در پرتو ارشادات پیامبر درونی، دریافته بودند که کرنش در مقابل ساخته‌های بشری، کاری نابخردانه است؛ زیرا تدبیر در امور تحت امر و مشیّت کسی است که جهان را ساخته است. آنها به درستی دریافته بودند که اخلاق غارتگری، قبیله گرایی، عصبیّت کور، ظلم و ستم، زیبنده انسان و انسانیّت نیست.
کسانی که در جاهلیّت از آیین و عبادات مشرکانه دوری کردند به «حنفا» معروف شدند؛ البتّه در سبب نام‌گذاری حنفاء اختلاف نظر وجود دارد. برخی منشأ آن را رجوع حنفا به آیین دیرینه عرب‌ها، یعنی دین ابراهیم(ع) حنیف دانسته و برخی آن را ناشی از معنای صابئی نهفته در «حنیف» می‌دانند. این دسته، استدلال می‌کنند که عرب‌ها به کسانی که دین خود را تغییر می‌دادند، حنیف یا صابئی می‌گفتند و از این رو در صدر اسلام، به پیامبر(ص) و یارانش صائبی می‌گفتند. دسته دیگر، این تعبیر را رد می‌کنند چون مسلمانان در مقابل واژه صابئی واکنش نشان می‌دادند، ولی حنفیّت را پذیرفته و به آن افتخار می‌کردند.
حال منشأ نام‌گذاری هرچه باشد، این مطلب در تاریخ واضح و روشن است که حنفا عقاید و رفتارهای مشرکانه و جاهلانه مشرکان را قبول نداشتند و بر خلاف آنها به توحید، معاد و ارزش‌های اخلاقی اعتقاد داشته و بدان پایبند بودند.
آنچه از التزامات کلامی، اصول قطعی و شواهد تاریخی بر می‌آید، این است که نیاکان پیامبر(ص) تماماً موحّد بودند. این مسئله، علاوه بر اظهارات پیامبر(ص) که خود را مولود اصلاب و ارحام مطّهره خوانده، اعمال و رفتار آنها نیز گواه این مطلب است.
برخی از پژوهشگران تاریخی معتقدند که عبدالمطلّب یکی از اجداد پیامبر(ص) موحّد و یکی از احناف بوده؛ بلکه او را نبی هم دانسته‌اند. این ایده را پیشگویی عبدالمطلّب در شکست ابرهه و کشف الهام‌گونه وی از چاه زمزم، تقویت می‌کند، امّا با توجّه به تردید برخی نویسندگان و فطری و بشری خواندن آنها، برای اثبات، کفایت نمی‌کند.
حضرت پیامبر(ص) هر چند از عقاید مردم بیزاری می‌جست و از اعمال و رسومات آنها دوری می‌کرد و زمانی را در غار حرا به عبادت و تحنث مشغول بود، لیکن با حنفا ارتباطی نداشت. آنچه حنفا بروز می‌دادند، نفی شرک و احساس مبهم به خداوند بود که در پرتو آن، برخی از اعمال ناشایست را بر خود حرام کرده بودند، لیکن به وضوح نمی‌دانستند خدا چیست؟ و از آنها چه می‌خواهد؟ روزی یکی از حنفا اعمال مشرکان را به استهزا گرفت؛ ولی نمی‌دانست که خود چگونه خدا را بخواند، فریاد برآورد که نمی‌دانم چگونه تو را بخوانم و بعد روی دستان خود سجده کرد. حال این احساس بسیط و حیران کجا و دین مبین اسلام که هیچ بشری را یارای هماوردی با کتابش نیست، کجا؟ آیا آن معارف بلند و قوانین روشن که بسیاری از آنها، نظیری در زمان خود نداشته، می‌تواند محصول تأمّلات بشر باشد؟ عجز ادیان و مکتب‌های دیگر که، نظیری در زمان خود نداشته‌اند، می‌تواند محصول تأملات بشر باشد؟ عجز ادیان و مکتب‌های دیگر، اعمّ از الهی و بشری در برابر آن، نظریّه بشری بودن قرآن و اسلام را ابطال می‌کند، چنان که فیلسوف بزرگ مغرب زمین نیچه گفته است که:
مسیحیّت باید در برابر اسلام سر به خاک می‌سایید، چون اسلام ما را به خودمان فرا می‌خواند و به آرمان و تفکّر یونانی ما نزدیک‌تر است: اگر اسلام، مسیحیّت را خوار می‌شمارد، در این کار، هزاران بار حق با اوست... زیر این فرهنگ، شریف بود و خاستگاه خود را به غریزه‌های مردانه مدیون بود؛ زیرا حتّی در آن گنجینه نادر و عالی زندگانی اعراب اسپانیا، باز به زندگی آری می‌گفت. بعدها جنگ جویان صلیبی بر ضدّ چیزی جنگیدند که بهتر بود، در برابرش به خاک می‌افتادند؛ فرهنگی که در مقایسه با آن، حتّی قرن نوزدهم ما باید خود را بس ناتوان و دیر آمده تصوّر کند».43
هر چند تصویر و برداشت نیچه از اسلام منطبق بر واقعیّت نیست؛ امّا می‌تواند نشانگر علوّ معارف، جهان بینی روشن و کارآمدی اسلام باشد.

 

سید محمد علی احسانی

mahdimouood.ir

 
پی نوشت‌ها:
عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه باقر صدری نیا، ص 396.
2. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 451.
3. همان، ص 453.
4. سیّدمحمّد آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، ج 2، ص 228 و 222.
5. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 6، (ذیل واژه حنیف)
6. همان
7. ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 3 -362.
8. همان ص 452.
9. طبری، جامع البیان، ج 1، ص 546.
10. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 403؛ فخر رازی، تفسیرالکبیر، ج 4 ص 74.
11. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 454.
12. همان 454-455.
15. آل عمران: 67؛ ر. ک: بقره: 37؛ آل عمران: 95؛ نساء: 124؛ انعام: 79 و 162؛ یونس:105.
16.جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 456.
17. غلامحسین زرگری نژاد، همان، ص 141.
18. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج، ص 456.
19. همان، ج 6، ص 457.
20. سوره نساء، آیه 125.
21. سوره بقره، آیه 135.
22. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 454-455.
23. سوره حج، آیات 31 ـ 13.
24. سید محمّد حسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 527. از نرم افزار نور «جامع التفاسیر».
25. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خدا)، ص 186.
26. همان، ص 188.
27. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 485.
28. همان ج 6، ص 489.
29. همان، ص 472؛ عماد الصباغ، الاحناف، دمشق، دارالحصاد، ص 91.
30. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 509 ـ 510.
31. همان، ص ج 6، ص 509 ـ 510.
32. سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 527. از «نرم افزار جامع التفاسیر».
33. محمود شکری الآلوسی، بلوغ الارب فی احوال العرب، ص 324.
34. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 472.
35. عمادالصباغ، الاحناف، ص 67.
36. همان، ص 34.
37 . همان، ص 64.
38. همان، ص 65.
39. نصر حامد ابوزید، معنای متن، ص 129 ـ 130.
40. همان، ص 130.
41. غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص 205.
42. همان، ص 104.
43. نیچه فردریک ویلهم، دجال، ترجمه عبدالعلی دستغیب، ص131.

 
منبع: فصل‌نامه علمی ـ تخصصی معرفت کلامی، شماره 2. (با تلخیص)