تاریخ چندان از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فاصله نگرفته بود که مردم، دست دشمنی با پسر ایشان فشردند. دشمنی شان، در تهمت و تهدید و بدگویی، خلاصه نشد؛ کار به جایی رسید که سیّد جوانان اهل بهشت، در هنگام نماز، در زیر لباسش، زره بر تن می کرد که مبادا کسی از راه برسد و بی خبر، پیش از آنکه مأموریت دشوارش به پایان برسد، او را بکشد. این بود مزدی که نامردان به ظاهر مسلمان درباره ی امام حسن مجتبی(علیه السلام) به رسول خدا(ص) دادند: تنها گذاشتن فرزندش، در دوران زندگی و پس از شهادتش. چه آن زمان که تابوتش را تیرباران کردند و چه امروز که مزارش را بی زائر گذاشتند.


رجعت پاکان برای انتقام از کافران
اینکه روزی بیاید و «أین الحسن»های ندبه خوانها، پاسخی از جنس حضور بیابد، آرزوی هر شیعه است. روزی که خاندان رسول خدا(ص)، برای انتقام از دشمنان و ناجوانمردان بازمی گردند.

«رجعت» هر چند ممکن است برای بسیاری از ما ناشناخته باشد، در روایات ما، مسئله ی مشهور و مورد اطمینانی است. رجعت، که پیش از برپایی قیامت اتّفاق می افتد به ماجرایی در هنگامه ی ظهور اشاره دارد که در طی آن، گروهی از نیک ترین مؤمنان و گروهی از ناپاک ترین کافران به جهان بازگردانده می شوند تا در دادگاهی الهی، مورد قضاوت قرار بگیرند. نیکان، «در دنیا»  به پاداش اعمال مؤمنانه شان برسند و ناپاکان به مجازات ناپاکی شان.
در این موضوع آیات  و روایات بسیاری وجود دارد که در این مقاله ی کوتاه نمی گنجد.

آنچه در ادامه می آید، بخشی از روایت بلند امام صادق(علیه السلام) خطاب به مفضّل است که در آن از ماجرای رجعت اهل بیت(علیهم السلام) سخن می گویند. در این روایت، بیان شده است که هر کدام از امامان در هنگام بازگشت به دنیا، چه اعتراض هایی به مردم روزگار خودشان می کنند.

در ادامه به بخشی از این روایت که درباره ی دادخواهی امام حسن(ع) در زمان ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است، اشاره می کنیم.

معاویه از همه به زور بیعت گرفت
امام صادق(ع) فرمودند:
«...اى مفضل! آنگاه حسن(ع) برخاسته و خطاب به پیغمبر مى ‏گوید:
«اى جدّ بزرگوار! من هنگام آمدن پدرم امیر المؤمنین به کوفه با ایشان بودم تا اینکه با ضربت عبد الرحمن بن ملجم ملعون شهید شد. همان طور که شما به او وصیت کرده بودید، پدرم نیز به من وصیت فرمود.

هنگامی که معاویه ی ملعون از شهادت پدرم مطلع شد، زیادِ زنازاده را با دویست و پنجاه هزار سرباز به کوفه فرستاد و به او دستور داد که من و برادرم حسین و سایر برادران و بستگان و شیعیان و دوستان مرا گرفتار سازد و از ما براى معاویه بیعت بگیرد.
هر کدام از ما حاضر نشدند، گردنش را زدند و سر او را براى معاویه فرستادند.

من هر چه حق بود، گفتم
امام صادق(ع) در ادامه ی سخنان امام حسن مجتبی(ع) در هنگام رجعت فرمودند:
«[ایشان می فرمایند]: وقتی من این را دیدم، از خانه بیرون آمدم، به مسجد جامع کوفه رفتم تا نماز بگزارم. بعد از نماز به منبر رفتم و بعد از حمد و ثناى الهى گفتم: «اى مردم! اوضاع دنیا عوض شده و آثار دین از بین رفته، و بردبارى کم شده، امروز دیگر از تحریکات شیطانى و حکم خائنین کسى آسایش ندارد.»

[...] اى مردم! به خدا قسم جدّم رحلت کرد و پدرم شهید شد و وسواس خنّاس در دل هاى مردم، تخم وسوسه پاشید و فتنه‏ جویان براى ایجاد فتنه، عربده‏ها کشیدند و بر خلاف سنّت رفتار کردند.

[...] اى مردم! از خواب غفلت بیدار شوید و از تاریکى گمراهى که شما را احاطه کرده به درآیید. به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید و رداى عظمت پوشانید، قسم یاد می کنم، [می بایست] جمعى از شما که دلهاى صاف، و نیت های خالص دارند،(بدون اینکه آمیخته به نفاق و قصد جدایی باشند)، برخیزید و  با من بیعت کنید، تا من بتوانم با شمشیر قیام کنم و دشمن را در تنگنا بیندازم و با نیزه ‏ها و اسب، لشکر آنها را از میان بردارم.
اى مردم! خدا شما را رحمت کند سخن بگوئید و بمن جواب بدهید!»

یاوری برای یاری یافتم...
آنگاه امام حسن(ع) بیان می کنند:

«یا رسول اللَّه! مثل اینکه مهر سکوت به دهان آنها زده بودند؛ زیرا جز بیست نفر کسى دیگر به من جواب نداد!
آنها برخاستند و گفتند: اى پسر پیغمبر؛ ما با شمشیرهاى خود تا پاى جان براى نصرت تو ایستاده ‏ایم. فرمانبردار توییم و هر کارى بکنى تصدیق می کنیم، هر امرى دارى بفرما!
من به چپ و راست خود نگاه کردم دیدم جز آن بیست نفر کسى دیگر نمانده است.

در آن هنگام پیش خود گفتم: من هم از جدّم پیروى می کنم. چرا که او، وقتى سى و نه نفر معتقد داشت، در پنهانى خدا را پرستش نمود. وقتی خداوند او را به سنّ چهل سالگى رسانید، با جماعت بیشتر، امر خدا را آشکار کرد. اگر آن عدّه با من بودند، به بهترین وجه در راه خدا جهاد می کردم.
آنگاه سر به آسمان برداشتم و عرضه داشتم:

خداوندا! من مردم را به راه راست دعوت کردم و از عذاب تو ترساندم و امر و نهى کردم؛ ولى آنها پاسخ مثبت به من ندادند و از یارى من سر باز زدند. آنها از اجابت دعوتِ دعوت‌کننده به حق غافل بودند و از یارى او خوددارى کردند و در پیروى از او کوتاهی نمودند و به کمک دشمنان او رفتند. پروردگارا! عذاب و بلاى خود را که بر ستمگران همیشه می فرستى، بر اینان نیز فرو فرست.

به مردم ثابت کردم که بی وفا هستند
این را گفتم و از منبر به زیر آمدم و از کوفه کوچ کردم و  رهسپار مدینه‏ شدم!
در کوفه دسته دسته مردم مى ‏آمدند و می گفتند:
معاویه دسته دسته سپاه خود را به شهر انبار و کوفه گسیل داشته و آنها هم دست به غارت و قتل مردم و زنان و اطفال آنها زدند؛ من هم به آنها فهماندم که وفا ندارند. لشکرى فراهم آوردم، و به آنها گفتم که شما به طرف معاویه خواهید رفت و پیمان و بیعت خود را با من می شکنید،
و همان طور هم که گفته بودم، تحقق پذیرفت.»

روز فریاد رسی خواهد آمد...
در انتهای این روایت، امام صادق(ع) اشاره می کنند که حضرت مهدی(عج) با همراهی تمامی یارانشان، از دشمنان اهل بیت(ع) انتقام می گیرند و آنگاه این آیه را قرائت فرمودند:
«روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده، [در مقابل خود] حاضر مى ‏یابد؛ و آرزو مى‏کند: کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصله‏ اى دور بود...» (آل عمران: 30)

منبع: مجلسى، محمّد باقر، «مهدى موعود» (ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، تهران، چاپ بیست و هشتم، 1378، صص 1171- 1173؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.

 


mahdimouood.ir