سلام خضر نبی به پیامبر(ص) و علی(ع)

مهدی موعود | mahdimouood.ir
روزی علی(ع) همراه پیامبر(ص) از راه مدینه عبور می‌کردند؛ ناگاه مردی بلند قامت و چهارشانه ... جلو آمد و بر پیامبر(ص) سلام کرد و احترام شایانی نمود. سپس رو به علی(ع) کرد و گفت:

سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای خلیفه چهارم، آنگاه به رسول خدا(ص) رو کرد و گفت: آیا این گونه نیست که گفتم؟ رسول خدا(ص) فرمود: «آری چنین است.» آن شخص ناشناس از آنجا رفت.
علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: «این چه لقبی بود که این مرد ناشناس به من داد و شما هم آن را تصدیق کردید، آیا من خلیفه چهارم هستم؟» پیامبر(ص) فرمود: «حمد و سپاس خدا را، همان‌گونه که او گفت تو خلیفه چهارم هستی؛ زیرا اوّلین خلیفه، آدم(ع) است. و دومین خلیفه داوود(ع) است و سومین خلیفه هارون، برادر موسی(ع) است که خلیفه موسی شد و خداوند در (آیه 3 سوره توبه) می‌فرماید: «و این اعلامی است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حجّ اکبر (عید قربان) که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزار است.» ای علی! ابلاغ کننده برائت از مشرکان از جانب خدا و رسولش تو هستی و تو وصّی و وزیر من می‌باشی و دین مرا ادا می‌کنی. ... پس تو چهارمین خلیفه می‌باشی؛ چنان‌که آن شخص با این عنوان بر تو سلام کرد. آیا می‌دانی او چه کسی بود؟ او برادرت خضر(ع) بود.»

 

نورانیّت دل
خضر نبی(ع) در محضر امام حسن مجتبی(ع) حاضر شد و سؤالاتی را با وی در میان نهاد و از جمله پرسید: چرا آدمی گاهی مطالبی را که می‌داند، به یاد نمی‌آورد؟
امام(ع) پاسخ فرمودند: «قلب بشر بر حق استوار است و با حق عجین گشته و روی حق حجاب نهاده شده است، پس اگر بر محمّد و آل محمّد سلام و درود کامل بفرستد، قلب او نورانیّت خاصّی پیدا می‌کند و آنچه که از یاد برده، دوباره به خاطرش می‌آید. اگر صلوات بر محمّد و آلش نفرستد یا آنکه صلوات ناقص بفرستد، آن حجاب همچنان بر روی حق برقرار خواهد بود و در این صورت است که انسان آنچه را که به یاد دارد نیز فراموش می‌کند.»1
 
تسلیت به اهل بیت(ع)
ایشان پـس از رحلت پیامبر خـدا(ص) به در خانه اهل بیت(ع) آمده و به آنان تسلیت مصیبت رسول خدا(ص) را گفت و همچنین ایشان پـس از شهادت مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین(ع) با شتاب در حالـی که لا اله الّا الله می‌گفت، خـود را به در خانه علی(ع) رسانده و می‌گفت:
«خدای تو را رحمت کند، ای اباالحسن تـو اوّلین فردی بـودی که به اسلام گرویدی و از نظر ایمان خالص‌ترین آنها و از همه یقینت به خدا شدیدتر و بیشتر از همه، از خـدا ترس داشتـی ... علـی تـو همانند کـوهی بـودی که هرگز بادها و طـوفان‌ها او را از جای تکان ندهد.»
ابـن عبّاس گوید: همگان سکوت کردند تا سخنانـش تمام شد، سپـس خـود گریه کرد و یاران رسول خدا را به گریه انداخت. سپـس به دنبالـش گشتند؛ ولـی او را نیافتنـد.
حضرت خضر( ع) پـس از شهادت امام حسـن(ع) در گـوشه‌ای از «مسجـدالحـرام» در مصیبت آن حضــرت اشعاری سـوزناک می‌خـواند. ابـن عبّاس گـوید: روزی که امام حسیـن(ع) به شهادت رسید، صـدایـی از گـوشه خانه به گـوشمان رسیـد که می‌گفت:
اصبروا آل الرّسول،
قتل الفرخ النحول،
نـزل الروح الامین،
بـبـکـاء و عـویل؛
صبر کنید ای آل رسـول الله!
فرزندی که خدا به پیامبر(ص) هدیه کرد, کشته شد.
جبرئیل امیـن نازل شد؛
در حالـی که گریه و زاری می‌کرد.
 
علاقه شدید خضر به علی(ع)
بدون شک حضرت خضر از جمله کسانی بـود که جایگاه معصومان، بالأخص علی(ع) را خوب درک کرده بود. بدیـن جهت پـس از رحلت رسول الله(ص), ایـن علاقه به خاندان پیامبر(ص) مستحکـم‌تر شد و در تمام قضایایی که برای علـی(ع) در مـدینه رخ داد تا رفتـن به سـوی عراق و جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقیـن, در کنار مولای متّقیان و مایه دل‌خوشی علی(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. اصبغ بـن نباته گوید: امیرمـؤمنان در حال نماز بـود که مردی به طرف آن حضرت آمـد؛ در حالـی که بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گیسـوی بافته شده مشکی و محاسن سفید داشت.
هنگامـی که حضرت سلام داد, خـود را بر روی امام(ع) انداخته و بر سر مبارک علـی(ع) بـوسه زد.
سپـس دست حضرت را گرفته, بیرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتیم, از حضرت درباره او پـرسیـدیـم, ایشان فرمود: «این برادرم خضر است ...»
همچنیـن اصبغ نقل می‌کند: بار دیگر در حالی که میثم تمّار در کنار همان ستـونی که حضرت نماز می‌خواند, ایستاده و نماز می‌گزارد, به میثم گفت: ای کسی که در کنار ستون نماز می‌گزاری! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو که مـن از او شروع کردم؛ امّا او را در حال استراحت دیدم.
در خبر دیگری آمده است: روزی علی(ع) و خضر با هـم دیدار کردند. علی(ع) فرمود:
«جمله حکمت‌آمیزی بگوی.» خضر گفت: چه زیباست تـواضع ثـروتمنـدان بـرای فقـرا, بـرای رضـای خـدا. علی(ع) فـرمود:
«و بهتـر از آن تکبّر کردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان که نشانه اعتماد و تـوکّل به خـداست», خضر گفت: ایـن سخـن را بایـد با آب طلا نـوشت.
 
امام زین العابدین(ع) و حضرت خضر(ع)
ابراهیم بـن ادهم گوید:
همـراه قافله در صحـرا و بیابان بـودم. پس بـرای قضای حاجت از قافله فاصله گرفتـم. ناگهان چشمم به کودکی افتاد که در حال راه رفتـن بـود.
پیـش خودم گفتـم:
سبحان الله! در صحرای بی‌آب و علف, ایـن کودک چه می‌کند. نزدیک شده, بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد, پـرسیـدم: به کجـا می‌روی؟ او گفت: «به سـوی خـانه پـروردگارم.»
گفتم: عزیزم, تو کـودک هستی. نه حجّ واجبی بر تـو هست و نه مستحبّی.
او گفت: «ای پیرمرد آیا نـدیدی که چقدر کودکانـی که از مـن کـوچک‌تر بودند و از دنیا رفتند؟»
گفتم: توشه و مرکبت کجاست؟
گفت: «تـوشه‌ام تقـوای من و مـرکب مـن دو پایم و هدفم مـولایـم است.»
گفتم: غذایی همراهت نمی‌بینـم؟!
او پاسخ داد: «ای شیخ آیا پسندیده است که کسی تو را دعوت کند, آنگاه غذا از خانه برداری؟!
گفتم: نه.
پس گفت: «آن کـس که مرا به خانه‌اش دعوت کـرده, اوست که سیرم کند و سیرابـم گـردانـد.»
گفتم: بیا و همراه مـن سـوار شـو تا مشاعر را درک کنی ـ یعنی به حج برسـی.
گفت: «از ما تلاش در راه رفتـن و از او ما را رساندن, آیا فرمایـش خدا را نشنیدی که می‌گـوید:
«و کسانـی که در راه ما تلاش کـردنـد, راه‌هایمـان را به آنها نشـان می‌دهیـم و به تحقیق که خداوند با نیکوکاران است.»
ابراهیم ابن ادهم گوید: گرماگرم صحبت بـودیـم که جوانی خـوش‌سیما، در حالـی که پیراهـن سفیدی بر تـن داشت, از راه رسید. دست به گردن آن پسـر انـداخت و به او سلام کـرد. مـن به طـرف آن جـوان رفتـم و عرضه داشتـم: به حقّ آن کسـی که خلق تـو را نیکـو گردانیـد, این پسر کیست؟
گفت: آیا او را نمـی‌شناسـی؟ ایـن علـیّ بن الحسیـن، فرزند علیّ بـن ابی‌طالب است. بلافاصله آن جوان را رها کردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتـم: به پدرانت تـو را سوگند می‌دهم! بگو این جوان کیست؟
او گفت: «ایـن برادرم خضر است و هر روز نزد ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند.»
به حضرت عرض کردم: به حقّ پدرانت قسمت می‌دهـم که به مـن خبر دهی, چگونه بدون تـوشه ایـن دشت و بیابان را به پشت سر می‌گذاری؟
ایشان پاسخ داد: «آری با توشه ایـن راه را طی می‌کنـم و امّا توشه راهم چهار چیز است: تمام دنیا در نظر و زیـر سلطه خـدا می‌بـاشـد و تمـامـی خلق, بندگان خدا و کنیزان و خانـواده او هستند و تمام رزق و روزی را به دست او می‌بینـم, همچنیـن فقط قضـا و مشیّت الهی را در تمام زمیـن قـابل نفـوذ می‌دانـم.»
گفتـم: عجب تـوشه‌ای داری و تـو ای زین العابدین! با ایـن تـوشه از گذرگاه‌های آخرت عبور می‌کنی، چه رسد به گذرگاه‌های دنیا!
 
خضر نبی و امام زمان(ع)
امام صادق(ع) آورده‌اند که:
«... امّا آن بنده صالح خدا، خضر، خداوند عمر او را نه به دلیل رسالتش طولانی گردانید و نه به دلیل کتابی که بدو نازل کند و نه به دلیل اینکه به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به دلیل امامتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به دلیل طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خدای جهان‌آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود، عمر گرامی قائم(عج) را در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد و می‌دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد و اشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، خضر را طولانی ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم(عج) بدان تشبیه گردد.»
بدون تردید او زنده است و هم اکنون بیش از شش‌هزار سال از عمر شریفش می‌گذرد. زندگی حضرت خضر و رفتنش به بحر ظلمات و خوردنش از آب حیات، خود داستان مفصّلی است که در کتب تاریخی و حدیثی به تفصیل از آن بحث شده است. 
شرکت حضرت خضر در مراسم عید غدیر در سرزمین غدیر خم و در مراسم سوگواری رسول اکرم(ص) به هنگام رحلت آن حضرت و در سوگ حضرت علی(ع) به هنگام شهادت آن حضرت در کتاب‌های حدیثی مشروحاً آمده است.
امام رضا(ع) می‌فرماید:
«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد، او زنده است و تا دمیده شدن صور از دنیا نمی‌رود، او پیش ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند، ما صدایش را می‌شنویم و خودش را نمی‌بینیم، او در مراسم حج شرکت می‌کند و همه مناسک را انجام می‌دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات می‌ایستد و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت می‌کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس می‌کند.»
از این حدیث استفاده می‌شودکه حضرت خضر(ع) جزو سی نفری است که همواره در محضر حضرت بقیّـ[ الله(عج) هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست.
 
نقش حضرت در زمان غیبت
همان گونه که ملاحظه شد، حضرت خضر(ع) در ایّام حضور معصومان نقـش بسیار مهمّی را ایفا می‌کرد؛ گرچه بیشتر کارها و برنامه‌هایش را احدی، جز آنها نمی‌داند که به برخـی از آنها قبلاً اشاره شد؛ امّا در زمـان غیبت بقیّـ[ الله الاعظم(عج) بـدون شک، کارهای زیادی را انجام می‌دهد که ما از آن بی‌اطّلاع هستیم؛ امّا کاری که طبق فرمایش امام رضا(ع) انجام می‌دهد آن است که: آن سلامی که به سایر معصومان داشته, بدون شک همان را نسبت به امام زمان(ع) ادامه می‌دهد؛ چنان‌که امام رضا(ع) فرمـود: «و انه لیأتینا فیسلـم علینا؛ نزد ما مـی‌آید و به ما سلام می‌کند.»
و آن کارهایی که سایر معصومان در زمان حضور، از جمله امام صادق(ع) به عهده خضر واگذار می‌کردند, یقیناً در زمان غیبت امام زمان(ع) به او واگذار خـواهـد شـد. از قبیل, رسیدن به فریاد درمانـدگان در بیابان‌ها و گم شدگان و غیـر آن و از همه مهم‌تـر آن است که خـداونـد به وسیله خضـر, امام زمان(عج) را در ایّام غیبت از تنهایـی بیرون آورده, مونـس آن حضرت خواهد بود.
امام رضا(ع) می‌فرماید: «و سیـونـس الله به وحشه قائمنا فـی غیبته و یصل به وحدته؛ و در آینده خـداونـد به وسیله او وحشت قائم ما را در ایّام غیبتـش به انـس مبـدّل خواهد کرد و یار آن حضـرت در تنهایـی خـواهـد بـود.»
 
ملاقات خضر نبی(ع) با حضرت علی(ع) به روایت خود آن حضرت
لحظه‌ای که برای غسل دادن رسول خدا(ص) آماده می‌شدم، همین که بدن پاک و پاکیزه آن حضرت را بر سکو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید که گفت: «علی! محمّد را غسل مده، بدن پاک و مطهّر او احتیاج به غسل و شست‌وشو ندارد.» از سخن او در دلم گمانی پیدا شد؛ (امّا به زودی بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم: «وای بر تو، تو که هستی؟! پیامبر خدا(ص) ما را به غسل و شست‌وشوی خود فرمان داده است و تو از آن نهی می‌کنی؟!» در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد که گفت: علی! او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشک و حسدی که بر محمّد(ص) دارد، خوش ندارد که وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد. گفتم:‌ «ای صاحب صدا! از اینکه او را به من معرفی کردی، خدا به تو پاداش نیک دهد؛ امّا تو کیستی؟» گفت: من خضر نبی هستم که برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم(ص) آمده‌ام.
 
ذکر جنگ
در جای دیگری آن حضرت می‌فرماید:
«شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر(ع) را در خواب دیدم. از او خواستم دعایی به من بیاموزد که وسیله نصرت و پیروزی بر دشمنان و مشرکان گردد، پس گفت: بگو، «یا هو، یا من لا هو إلّا هو» همین که صبح شد، به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.»
فرمود: «علی! اسم اعظم را به تو آموخته‌اند.»
این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.
 
گفت‌وگو با حضرت خضر
حارث اعور همدانی می‌گوید: در «نخیله»، نزدیک «کوفه»، پیرمردی را با امیرالمؤمنین، علی(ع) دیدم. به امام گفتم: این مرد کیست؟ فرمود: «برادرم خضر است که نزد من آمده و از باقی مانده عمر دنیا می‌پرسد. من نیز از مقداری که از عمر دنیا گذشته از او پرسیدم. او به من خبر داد؛ ولی من از او آگاه‌ترم.» آنگاه فرمود: «برای ما طبقی از خرمای تازه از آسمان آوردند. خضر هسته‌هایش را دور انداخت؛ ولی من در دستم جمع کردم». به امیرالمؤمنین(ع) گفتم: هسته‌ها را به من ببخش. امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.
 
شباهت حضرت حجّت(عج) به حضرت خضر(ع)

1. خداوند تعالی عمر خضر(ع) را طولانی نموده و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است. همچنین خداوند عمر قائم(ع) را طولانی قرار داده است و یکی از دلایل و استدلال‌ها بر طولانی بودن عمر قائم(ع) طولانی بودن عمر خضر(ع) می‌باشد؛
2. نام حضرت خضر، بلیا است بر چوب خشکی نمی‌نشست؛ مگر اینکه سبز می‌شد و هر گاه نماز بگذارد، اطرافش سبز می‌شود و ... حضرت قائم(ع) نیز به هر سرزمینی پا بگذارد سبز و پر گیاه می‌شود و آب از آنجا می‌جوشد و چون از آنجا برود، آب فرو می‌رود و زمین به جای خود بر می‌گردد؛
3. خداوند به خضر قدرت و نیرویی عنایت فرموده که به هر شکل که بخواهد در می‌آید. خداوند همین قدرت را به حضرت قائم(ع) نیز عنایت فرموده؛
4. علّت کارهای خضر(ع) آشکار نشد؛ مگر بعد از اینکه خودش فاش کرد. علّت غیبت حضرت قائم(عج) آن طور که باید، مکشوف نمی‌شود؛ مگر بعد از ظهور؛
5. خضر هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند، تمام مناسک را انجام می‌دهد، قائم(عج) نیز هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند و مناسک را به جای می‌آورند.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 39، حدیث 1، مطبعـة الاسلامیه، (1388 هـ . ق) تهران.

 

منبع: پرورش روح، ج 2، ص 352.

 


mahdimouood.ir