نام «سلیمان» در قرآن و کتاب مقدس آمده است. قرآن حضرت سلیمان را از بندگان صالح و انبیای مرسل خوانده که به او علم و حکمت داده شده است. واژه حکمت بیست بار در قرآن به کار رفته و بر لقمان، داوود، تعلیم پیامبر و قرآن اطلاق شده است. قرآن، پشتوانه حکومت سلیمان را «دانایی» و آن را زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی می‏شمارد و از قدرت فوق‌العاده‌ حضرت سلیمان سخن می‌گوید، نه از وسعت کشورش که همه دنیا را گرفته بود.

 

نام «سلیمان» در قرآن و کتاب مقدس آمده است. قرآن حضرت سلیمان را از بندگان صالح وانبیای مرسل خوانده که به او علم و حکمت داده شده است. واژه حکمت بیست بار در قرآن به کار رفته و بر لقمان، داوود، تعلیم پیامبر و قرآن اطلاق شده است. قرآن، پشتوانه حکومت سلیمان را «دانایی» و آن را زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی می‏شمارد و از قدرت فوق‌العاده‌ حضرت سلیمان سخن می‌گوید، نه از وسعت کشورش که همه دنیا را گرفته بود.

اما بنی‌اسرائیل سلیمان را از پادشاهان خود می‌داند. دولت و حکمت سلیمان، سرآمد پادشاهانی بود که در اورشلیم سلطنت می‌کردند. قسمت‌هایی از عهد عتیق همچون کتاب امثال سلیمان، جامعه، حکمت سلیمان و غزلِ غزل‌های سلیمان به سلیمان منسوب است.

کلید واژه‌ها: قرآن مجید، کتاب مقدس، سلیمان، حکمت و اسرائیلیات.


پیش‌درآمد

یکی از تمایلات بشر اسطوره‌سازی است. حسِ قهرمان‌پرستی انسان موجب شده تا در باره قهرمان‌های ملی یا دینی افسانه بسازد. همچنین تحریفاتی که پیرامون شخصیت‌های برجسته تاریخی صورت می‌گیرد، معلول همین حس است. «اسطوره» قصه‌گونه‌ای است که دخالت قوای مافوق طبیعت را در امور طبیعی و انسانی بیان و توجیه می‌کند. در اسطوره، دنیای عینی و ذهنی به هم می‌آمیزد، زمان عینیت خود را از دست می‌دهد و انسان قدرت‌های غیرعینی از خود نشان می‌دهد. انسان دنیای اسطوره، هرگز عین انسان طبیعی و مربوط به عالم تاریخ نیست.1

هنگامی که بشر از کشف رازهای جهان احساس ناتوانی کرد، برای توضیح پدیده‌ها به اسطوره روی آورد. وی در این راه از قوه خیال کمک گرفت. اساطیر ابعاد گوناگونی داشتند. از مهم‌ترین ابعاد آنها، ترویج فضائل و کمالات بود. اساطیر هم سازنده و هم ویرانگر بودند: سازنده روح آدمی با فضائل و ویرانگر اندیشه آدمی هنگام توضیح پدیده‌ها. اسطوره در همه جوامع بشری رایج بوده و آنچه امروز اسطوره خوانده می‌شود، در زمان و مکان خودش حقیقت تلقی می‌شده است. از دیدگاه علمی، فلسفه و دین زاییده اسطوره هستند، ولی این دیدگاه در مورد دین، از نظر دینداران مردود است. فیلسوفان یونان برای اندیشه‌های خود از اساطیر بهره فراوانی برده‌اند.2

سلیمان در مشرق زمین موضوع افسانه‌ها بوده است. پس از استقرار اسلام در ایران، برخی از اسطوره‌های ایرانی و سامی با یکدیگر آمیخته شد. نمونه‌ای از این آمیختگی در بعضی از افسانه‌های مربوط به سلیمان و جمشید، پادشاه افسانه‌ای ایران، دیده می‌شود.

در قرون پس از اسلام، جمشید و سلیمان یک تن به شمار آمدند. فارس را که بر طبق روایات ایرانی، مرکز جمشید افسانه‌ای بود، «تختگاه سلیمان» و پادشاهان فارس را «قائم مقام سلیمان» و «وارث ملک سلیمان» دانستند. حتی آرامگاه کورش را «مشهد مادر سلیمان» نامیدند. در مورد مشهد مادر سلیمان یا قبر کورش آمده که «مشهور است که قبر مادر جمشید در روی سقف حجره میانه آن، دو سنگ سر به هم آورده است».3 ابن‌مقفع از کسانی است که یکی بودن جمشید و سلیمان را ردّ می‌کند.4

جمشید یا جم در داستان‌های ملی ایران، شخصیتی افسانه‌ای و از بزرگ‌ترین پادشاهان سلسله «پیشدادیان» است. بر اساس اساطیر، وی 650 سال سلطنت کرد. مدت 300 سال در پادشاهی او بیماری و مرگ نبود. جمشید پس از آنکه به دروغ و ناروا پرداخت، فر (پادشاهی) از او آشکارا به پیکر مرغی بدر رفت.5 سرانجام جمشید گمراه و مغرور شد و به ظلم و ستم پرداخت. مردم به کمک ضحاک، سلطنت او را برانداختند. پس از اینکه 100 سال جمشید متواری بود، در نزدیکی دریای چین او را یافتند و با ارّه به دو نیمش کردند.

در ادبیات فارسی «جام جهان‌نما» یا «جام جم» را گاهی به سلیمان و انگشتری مشهور (خاتم) سلیمان را گاهی به «جم» نسبت داده‌اند. حافظ در شعر خود از افسانه استفاده می‌کند. گفته شده جمشید جامی داشت که جهان‌نما بود، وقتی به آن جام نگاه می‌کرد، تمام جهان را می‌دید. معنویت انسان همان جام جهان‌نما است.
سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
گوهر جام جم از کان جهانی دگر است
گفتم این جام جهان‌بین به تو کی داد حکیم
من چو مرغ او جم اندیشه مگس
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد         
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
تو تمنا زگل گوزه‌گران می‌داری
گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد
کی بود بر من مگس را دسترس
که جام جم نکند سود وقت بی‌بصری
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد


شهرت سلیمان نزد پیروان ادیان ابراهیمی، به دلیل وجود نام وی در کتاب مقدس و قرآن کریم است. قرآن و کتاب مقدس در موارد فراوانی از حضرت سلیمان(ع) یاد کرده‌ و تاریخ زندگی آن حضرت را آورده‌اند. مدح و تمجید از آن جناب نیز در هر دو منبع آمده است. زندگی پاک و منزه حضرت سلیمان(ع) در بخش‌هایی از کتاب مقدس، مخدوش شده است. با توجه به نقادی کتاب مقدس، به خوبی روشن است که این آثار، دستنوشته‌‌های بشری هستند و احتمال هرگونه مطلب نادرست و باطلی در آنها وجود دارد.

مفسران قرآن، در لابه‌لای کتاب‌های تفسیر و در ذیل آیات مربوط به حضرت سلیمان(ع)، مباحث مفیدی پیرامون آن حضرت آورده‌اند و از ساحت مقدس این پیامبر الاهی دفاع کرده‌اند. علامه بلاغی نیز در هر دو مجلد از کتاب ارزشمند الهدی الی دین المصطفی به این مباحث پرداخته است.

قرآن کریم در حالی که قانون علّیت را قبول دارد، از حوادثی خبر می‌دهد که با جریان‌های عادی و معمولی، که در نظام علّت و معلولی جاری است، سازگار نبوده و جز با عواملی غیرطبیعی و خارق‌العاده صورت نمی‌گیرد. این حوادث، همان نشانه‌ها و معجزاتی است که به عده‌ای از پیامبران، از جمله حضرت سلیمان نسبت داده شده است. این امور فی‌نفسه محال نیستند و عقل آنها را محال نمی‌داند. تفاوت امور عادی با معجزات این است که تأثیرگذاری اسباب در حوادث معمولی، روند عادی و طبیعی دارد، اما در معجزات تأثیر اسباب آنی و فوری است.

با مقایسه سیمای حضرت سلیمان(ع) در قرآن مجید و کتاب مقدس، شناخت اسرائیلیات آسان‌تر می‌شود. نگاه مقایسه‌ای به شخصیت‌های مشترکی که قرآن مجید و کتاب مقدس از آنان یاد کرده‌اند، زوایای پنهانی را آشکار می‌سازد و ابعاد افسانه‌ای را از چهره تاریخی افراد می‌زداید. علامه طباطبایی در این زمینه می‏نویسد:

در این باب روایات زیادی نقل شده است. برخی از آنها به ابن‏عباس منتهی می‏شود و او در بعضی از آنها خود تصریح می‏کند که مطالب را از کعب‏الاحبار گرفته است. در داستان حضرت سلیمان(ع)، مطالبی وارد شده است که باید ساحت پیامبران را از آنها منزّه کرد ... و دانست که دست‏های جعل و وضع آنها را به وجود آورده است.6

علامه شعرانی در این باره می‏نویسد:

حق آن است که در تفسیر آیات قصّه سلیمان، هیچ روایت صحیحی، که بتوان بر آن اعتماد کرد، موجود نیست. بعضی یقیناً باطل است و بعضی نیز دلیل بر صحت آن نیست و بر غیر آنچه آیات قرآنی بر آن دلالت دارد، اعتماد نداریم و در کتب مقدسه یهود نیز به سلیمان نسبت‌های ناروا داده‌اند. ابوهریره نیز معتبر نیست و بر روایت وی استناد نتوان کرد.7


واژه‌شناسی «سلیمان»

نام حضرت سلیمان در هفت سوره و هفده بار در قرآن مجید آمده و چهل و هفت آیه از آن حضرت یاد کرده است.

در باره کلمات قرآن مجید دو دیدگاه وجود دارد:

1. دیدگاه کسانی که همه کلمات قرآن را عربی می‏دانند.8 از نظر آنان، اگر کسی بپندارد که در قرآن واژه «غیرعربی» یافت می‏شود، به خدا بهتان بسته است. این گروه به آیاتی استناد می‏کنند که قرآن را عربی می‏داند: «اِنَّا جَعَلناهُ قُرآنا عَرَبیّا».( زخرف: 3) شافعی می‏نویسد: «القرآن یدلُّ علی أن لیس من کتاب اللّه شی‏ء اِلاّبلسان العرب».9

2. دیدگاه کسانی که وجود کلماتی مانند «سجِّیل، المشکاه، الیَمِّ، الطُور، أبارِیقَ و استَبرَق» را در قرآن نشان‏دهنده این می‏دانند که واژه‏های «غیرعربی» نیز در قرآن آمده است.10

برای جمع بین این دو قول گفته‏اند، کلماتی که در اصل عربی نیستند، پس از استعمال آنها در زبان عربی، می‏توان آنها را عربی خواند. اگر چه در اصل اعجمی باشند.11 نام همه پیامبرانی که در قرآن مجیدآمده، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، الیاس، ادریس، اسرائیل و ایّوب اعجمی است. تنها نام چهار تن از آنان یعنی آدم، صالح، شعیب و محمد(ص) عربی است.12

گروهی از لغویان، «سلیمان» را واژة عربی اصیل می‏دانند. به نظر آنان، «سلیمان» مصغّر «سلمان» از ریشه «سلم» است.13 به گمان برخی از مستشرقان، مانند لاگارد و لیدزبارسکی، لغویانی که آن را مصغّر سلمان می‏دانسته‏اند، بر صواب بوده‏اند. لاگارد برای اثبات نظر خود، زَعفَرَان و زُعَیفِرَان را مثال می‏آورد. در شعر عرب نیز آمده است:

فلا تقس فضلهم بالانبیاء اجل سلمانهم بعد تصغیر سلیمان

برخی لغویان غیرعربی بودن واژه «سلیمان» را از گذشته‏های دور مطرح کرده‏اند و آن را از واژه‏های دخیل دانسته‏اند. ابومنصور جوالیقی (465ـ540)، آن را در فهرست واژه‏های بیگانه ذکر کرده و آن را عبری می‏داند: «سلیمان اسمُ النبی، عبرانی. و قد تکلّمت به العرب فی الجاهلیه».14 برخی گفته‌اند: واژه «سلیمان» از طریق زبان سریانی وارد زبان عربی شده است؛ زیرا وجود حرف «ن» در صورت سریانی، یونانی و حبشی این واژه و نبودن این حرف در شکل عبری آن (شلمو)، دلیلی قطعی بر ورود این واژه از طریق فرهنگ مسیحی و زبان سریانی به زبان عربی است.15 مصاحب «سلیمان» را اسم عبری‌الاصل برای مرد می‌داند و برخی از اعلام اروپایی معادل آن را ذکر می‌کند.16


نسب‌نامه حضرت سلیمان(ع)

محیط فکری و اجتماعی حضرت داوود و سلیمان با دیگران متفاوت بود. این تفاوت، سبب شد تا آنان بتوانند با تشکیل حکومتی الاهی اهداف توحیدی خود را دنبال کنند. قرآن از حضرت سلیمان، به عنوان فرزند و وارث حضرت داوود یاد می‏کند:«و سلیمان را به داوود بخشیدیم» (ص: 30). «و سلیمان از داوود میراث برد» (نمل: 16).

حضرت سلیمان(ع) وارث حضرت داوود(ع) است و خدا به داوود مواهب ارزشمندی عطا فرموده است. قرآن مجید، داستان داوود را با نزاهت و نظافت نقل می‌کند. مطالبی در تفاسیر پیرامون حضرت داوود و همسر اوریا آمده، که از عهد عتیق سرچشمه می‌گیرد. علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: «این داستان از تورات گرفته شده، جز آنکه تورات آن را به صورت شنیع‌تر و رسواتر بیان می‌کند و نقل آن در منابع اسلامی تعدیل شده است».17

به دنبال آن، علامه از عیون اخبار الرضا نقل می‌کند که از حضرت رضا(ع) سؤال شد، پس داستان داوود با اوریا چه بوده است؟ حضرت رضا(ع) فرمود: «در زمان داوود، اگر زنی همسرش از دنیا می‌رفت یا کشته می‌شد، پس از آن، حق نداشت بار دیگر ازدواج کند. نخستین کسی که خدا این حکم را برایش جایز شمرد، داوود بود و به او اجازه داد تا با همسر اوریا، که کشته شده بود، ازدواج کند. داوود، پس از سپری شدن مدت عده وفات، با او ازدواج کرد و تحمل این امر برای مردم سنگین بود».18

شخصیت‌های برجسته کتاب مقدس در گروه‌های مختلفی قرار می‌گیرند. در سنت یهودی، کارکرد هر یک از این گروه‌ها با یکدیگر متفاوت است. این شخصیت‌ها را می‌توان در پنج دسته اصلی جای داد. در حالی که، بعضی از آنان می‌توانند در چند گروه قرار گیرند:

«آبا»، مانند حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب؛ «انبیا» مانند حضرت موسی و حضرت هارون؛ «پادشاهان» مانند حضرت داوود و حضرت سلیمان؛ «داوران» مانند حضرت سموئیل؛ «کاهنان» مانند عیلی.

عهد عتیق، حضرت سلیمان را پسر داوود می‌داند: «اینک پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود؛ زیرا که من او را از جمیع دشمنانش از هر طرف آرامی خواهم بخشید؛ چون که اسم او سلیمان خواهد بود و در ایام او اسرائیل را سلامتی و راحت عطا خواهم فرمود»؛19 «و چون داوود پیر و سالخورده شد، پسر خود سلیمان را به پادشاهی اسرائیل نصب نمود».20 علاوه بر این، عهد عتیق از سلیمان با عنوان دیگری یاد می‌کند و آن لقب «پسر خدا» است: «داوود به سلیمان گفت: ... کلام خداوند بر من نازل شده گفت: ... پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود ... اسم او سلیمان خواهد بود... او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود.21

و به من گفت: «پسر تو سلیمان، او است که خانه مرا و صحن‏های مرا بنا خواهد نمود؛ زیرا که او را برگزیده‏ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود»؛22 «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود، و اگر او گناه ورزد، او را با عصای مردمان و به تازیانه‏های بنی‏آدم تأدیب خواهم نمود».23

لقب تشریفی «پسر خدا» در ادیان گوناگون به انبیا و مؤمنان اطلاق شده است. در عهد جدید نیز اصطلاح پسر خدا، درباره حضرت عیسی(ع) و مؤمنان به او آمده است.24 در قرآن آمده است که: «یهودیان و مسیحیان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم» (مائده: 18). اسلام برخی از القاب تشریفی مانند «یداللّه‏»، «بیت‏اللّه‏» و «آل‏اللّه‏»25 را می‌پذیرد. اما از آنجا که عنوان «پسر خدا» در گمراهی مسیحیان تأثیر داشته، استعمال این عنوان را تحریم کرده است. پس این تحریم عنوان ثانوی دارد، مانند تحریم جمله «رَاعِنَا»26 (بقره: 104).

در یهود این اندیشه وجود داشت که مسیحای موعود، باید از نسل داوود باشد. و جلال او را برگرداند.27 بر پایه این اندیشه، متّی در انجیل خود، عیسی را از نسل داوود و سلیمان معرفی می‏کند. او می‏کوشد تا اثبات کند که عیسی وارث کرسی داوود و سلیمان است:

«... و یَسّی داوود پادشاه را آورد؛ و داوود پادشاه سلیمان را از زن اوریّا آورد؛ و سلیمان رَحَبْعام را آورد...».28

دربارة زن اوریّا، در باب یازدهم کتاب دوم سموئیل داستانی آمده است که چون متضمن بی‏حرمتی به حضرت داوود و حضرت سلیمان است، از نظر ما باطل و مردود به شمار می‏رود. خلاصه آن داستان را با تلخکامی نقل می‏کنیم:

داوود در یک روز بهاری هنگام عصر به پشت‏بام کاخ رفت. در آنجا چشمش به زنی زیبا افتاد که خود را شست‏وشو می‏داد. وی پس از پرس‏وجو، دانست که آن زن بَتشَبَع، همسر اوریای حِتّی یکی از سرداران اوست. در آن زمان، اوریا در جبهه جنگ بود. داوود دستور داد آن زن را نزد او بیاورند. پس از آن با وی همبستر شد. زن به خانه خود بازگشت و به داوود اطلاع داد که از وی حامله شده است.

داوود برای اینکه آن حمل را به اوریا ملحق کند، به یوآب فرمانده سپاه دستور داد، اوریا را نزد وی بفرستد. وقتی اوریا آمد، به او گفت: «به خانه برو و استراحت کن.» هدف داوود این بود که وی با همسر خود همبستر شود و حمل به او تعلق گیرد. اما اوریا به خانه نرفت و شب را نزد محافظان پادشاه به سر برد... روز بعد، داوود به اوریا گفت: «چرا به خانه خود نرفته‏ای؟» اوریا پاسخ داد: «اکنون که صندوق عهد خدا و سپاه بنی‏اسرائیل و افسران و سربازان در صحرا اردو زده‏اند، آیا سزاوار است من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان تو سوگند که این کار را نخواهم کرد.» سپس داوود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا باش، فردا تو را روانه می‏کنم.» آنگاه داوود او را به مهمانی دعوت کرد و به او شراب نوشانید و وی را مست کرد تا شاید راه خانه را در پیش گیرد و هدف داوود محقق شود. ولی اوریا آن شب نیز به خانه‏اش نرفت و دوباره نزد محافظان پادشاه استراحت کرد... روز بعد، داوود نامه‏ای به یوآب فرمانده اوریا نوشت و آن را به وسیله اوریا برایش فرستاد. در نامه آمده بود که وقتی جنگ شدت می‏گیرد، اوریا را در خط مقدم جبهه تنها بگذار تا کشته شود. فرمانده نیز چنین کرد و اوریا کشته شد. وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است، طبق آیین یهود برای او عزاداری کرد. داوود پس از تمام شدن سوگواری بتشبع، وی را به کاخ آورد و او نیز یکی از همسران داوود شد. کتاب مقدس در پایان این داستان وحشتناک به جمله زیر بسنده می‏کند: اما کاری که داوود کرده بود، در نظر خداوند ناپسند آمد.29


توجیه اهل کتاب

اهل کتاب برای توجیه گناهانی که کتاب مقدس به پیامبران نسبت داده است، تلاش‌هایی کرده‌اند. در تفاسیر یهودی بی‌گناهی انبیا، بیش از آنکه ضرورت کلامی داشته باشد، ضرورت اخلاقی دارد. بسیاری از علمای یهود، در آثار تفسیری خود گناه داوود را توجیه و از او دفاع کرده‌اند. آنان در مورد حضرت داوود(ع) به این عبارت استناد کرده‌اند: «داوود در همه رفتار خود عاقلانه حرکت می‌کرد و خداوند با وی بود».30 علمای یهود گفته‌اند: توبیخ داوود در کتاب دوم سموئیل که خدا می‌گوید: «پس چرا کلام خداوند را خوار نموده، در نظر وی عمل بد بجا آوردی»، در متن عبری عبارت به گونه‌ای ادا شده است که می‌تواند به معنای «می‌خواستی عمل بد به جا آوری» معنا شود. در حالی که، در سایر موارد عهد عتیق، چنین تعبیری مستقیم‌تر به افراد گفته شده است.

از نظر مفسران یهودی اوریا، به سبب عدم اطاعت از داوود،31 مستحق قتل بود و توبیخ شدن داوود برای این بود که اوریا را بدون محاکمه کشت. از سوی دیگر، کسانی که از سوی خاندان داوود به جنگ می‌رفتند، پیش از عزیمت، زن خود را طلاق می‌دادند. این موضوع از لفظ عبری «عروبا»، به دست می‌آید. «عروبا»، مهریه‌ای است که در یهودیت به مطلقه داده می‌شود. این طلاق‌ها مخفیانه صورت می‌گرفت تا کسی از آنها سوء استفاده نکند. این زنان، در صورت مفقود شدن شوهرانشان، می‌توانستند ازدواج کنند. با توجه به این طلاق، داوود در باره بتشبع استفسار کرد.32 به گفته حاخام‌ها، کسی که بخواهد زنا کند در باره خانواده آن زن پرسشی نمی‌کند.

مؤلف تفسیر دعت سوفریم (ذیل دوم سموئیل 11: 9)، بازنگشتن اوریا به خانه را از آن رو می‌داند که وی می‌خواست برای بار دوم مجبور به طلاق نشود. آن‌گونه که در تلمود و تفاسیر یهودی آمده، قتل اوریا قابل توجیه است؛ زیرا اوریا حاضر نشده بود به خانه برگردد و گفته بود که فرمانبردار یوآب است، نه داوود ـ در نتیجه، به جرم طغیان باید اعدام می‌شد. گویا تنها خطای داوود این بود که به جای محاکمه و سپس، اعدام رسمی اوریا، مقدمات کشته شدن او را در جنگ فراهم آورد. بهترین دلیل برای بی‌گناهی داوود این است که پادشاهی داوود از ثمره ازدواجش با بتشبع ادامه یافت.

ابرنابل (1437- 1509) از یهودیان سفاردی33 است. ابرنابل می‌گوید داوود مرتکب پنج گناه مهم شد: زنا با همسر مرد دیگر؛ تلاش برای تغییر منشاء فرزند خود از بتشبع؛ ریختن خون اوریا و همراهانش؛ بازداشتن اوریا از افتخار مردن در خاک خود و در میان قوم خود؛ و ازدواج با بتشبع بلافاصله پس از پایان عده وی.

وی می‌افزاید: تنها توبه خالص داوود موجب شد که او بتواند دوباره به فیض خدا بازگردد. بر این اساس، کتاب مقدس ابتدا ما را به این نتیجه می‌رساند که داوود مرتکب زنا و قتل شد و سپس، نشان می‌دهد که توبه خالص می‌تواند بدترین گناهان را محو کند.34


پیامبری حضرت سلیمان(ع)

قرآن بعثت پیامبران را جریانی مداوم و پیوسته در تاریخ می‌داند. پشتوانة ادعای آنان در پیامبری وحی است. حضرت سلیمان نیز از این موهبت الاهی برخوردار بود. انکار وحی به پیامبر اکرم(ص) در حقیقت، انکار وحی به دیگر پیامبران الاهی است. قرآن حضرت سلیمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح وانبیای مرسل خوانده که به او علم و حکمت داده شده است. قرآن از نعمت وحی الاهی به پیامبر اکرم و پیامبران پیش از وی سخن گفته و حضرت سلیمان را در ردیف سایر پیامبران ذکر می‌کند: «ما به تو وحی فرستادیم، همچنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم، و به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، اسباط، عیسی، ایّوب، یونس، هارون و سلیمان نیز وحی کردیم، و به داوود زبور دادیم». (نساء: 163)

علاوه بر این، قرآن کریم از پیامبرانی همچون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوح، داوود، ایّوب، یوسف، موسی، هرون، زکریّا، یحیی، عیسی، الیاس، اسمعیل، الیسع و لوط، با عنوان هدایت یافتگان، نیکوکاران و شایستگان یاد می‏کند و حضرت سلیمان را در ردیف آنان قرار داده، می‌فرماید: «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست در آوردیم، و نوح را پیش از آن راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم و این‏گونه نیکوکاران را پاداش می‏دهیم». (انعام: 6ـ84)

علاّمه طباطبایی با استفاده از این آیه، حضرت سلیمان را از ذریّه و نسل نوح می‏داند و می‏نویسد: «ظاهرا ضمیر در «ذریّته» به نوح برمی‏گردد؛ زیرا از یک سو مرجع نزدیک ضمیر لفظ نوح است و از سوی دیگر، از کسانی یادشده که از ذریّه و نسل ابراهیم به شمار نمی‏آیند.

اهل کتاب، حضرت سلیمان(ع) را به عنوان پادشاه بلندآوازه بنی‌اسرائیل می‌شناسند. کتاب مقدس از نبوت حضرت سلیمان سخن نمی‌گوید، نبوت حضرت سلیمان در عنوان «کتاب امثال سلیمان نبی» چاپ شده است.


فرمانروایی حضرت سلیمان(ع)

وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَـانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْءِنسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ. (نمل: 17) قرآن از حیوانات و مرغانی سخن می‌گوید که سلیمان آنها را تسخیر کرده بود. مسئله تسخیر و تأثیر در حیوان، حتی برای غیرپیامبران هم ممکن است. برخی از صاحبان تفسیر پنداشته‏اند که آیة 17 سوره نمل، بر این مطلب دلالت دارد ‏که همه جن و انس و پرندگان سپاهیان سلیمان بوده‏اند و او مالک همه روی زمین بوده و پرندگان در زمان او عاقل و مکلف بوده‏اند. هر چند در زمان ما چنین نباشد؛ زیرا بدون عقل تکلیف کردن صحیح نیست. این سخن، حرف عجیبی است و نیازی به بیان اشکالات بر آن نیست.35

شهید مطهری می‌نویسد:

قلمرو سلطنت سلیمان از نظر کمیت وسیع نبوده، بر خلاف معروف، تنها همین حدود فلسطین را در بر می‌گرفته است. آنچه قرآن نقل می‌کند، قدرت شگرف و فوق‌العاده‌ آن حضرت است، نه وسعت کشورش که همه دنیا را گرفته باشد. حتی تا آن زمان، اطلاع درستی نداشت که در جاهای دیگر دنیا چه می‌گذرد. از جمله خبردار نبود که در همین یمن اوضاع از چه قرار است.36

بی‌شک دولت و حکمت سلیمان سرآمد همه پادشاهانی بود که در اورشلیم سلطنت کردند. پادشاهی بنی‏اسرائیل در زمان داوود محکم و استوار شد. پس از داوود، سلیمان نتیجه زحمات پدر را درو کرد. ویژگی حکومت سلیمان، صلح و کامیابی آن دوران بود. شرح این دوره به اختصار در دو کتاب اول پادشاهان و دوم تواریخ آمده است.

در عهد عتیق عبری (تنخ)، کتاب اول و دوم پادشاهان، به صورت یک کتاب بود. مترجمان ترجمه سبعینیه آن را به دو بخش تقسیم کردند. این دو کتاب، دوره‏ای 400 ساله را می‏پوشاند (حدود 1000 تا 600 قبل از میلاد) و از سلطنت سلیمان، تجزیه سلطنت، تاریخ موازی دو حکومت و تاریخ یهودا در اسارت سخن می‏گوید.37 نویسنده، از کتاب‏های تاریخی موجود در زمان خود مانند کتاب وقایع سلیمان، تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل و کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نقل می‏کند. وی به گزارش‏های سالیانه کشور نیز اشاره دارد. بر پایه یک روایت یهودی، نویسنده کتاب پادشاهان ارمیا است: اما باید گفت نویسنده واقعی این کتاب‏ها مشخص نیست.

بر پایه عهد عتیق جلوس سلیمان بر تخت پدرش داوود، بدون مخالفت صورت نگرفت. سلیمان که از بتشبع، همسر پیشین اوریا به دنیا آمده بود، از سوی داوود برگزیده شد تا جانشین وی شود و خدا نیز آن را تأیید کرد.38 «ادونیا» چهارمین پسر داوود، می‌خواست وارث تخت سلطنت شود.39 موقعی که داوود در بستر مرگ بود و پیش از آنکه سلیمان رسماً برای پادشاهی مسح شود، ادونیا توطئه کرد تا سلطنت را از سلیمان برباید. ناتان نبی این توطئه را خنثی کرد. امّا ادونیا در عزم خود برای در دست گرفتن سلطنت راسخ بود... سلیمان هر کسی را که علیه او توطئه کرد، از میان برداشت. ادونیا فرزند داوود جاه‏طلبانه فکر جانشینی پدرش را در سر داشت. ادونیا از نظر سن و سال بزرگ‏تر از سلیمان بود. ادونیا حمایت یوآب را به دست آورد و با دعوت از ابیاتار کاهن اورشلیم، ترتیبی داد تا خود به عنوان پادشاه اسرائیل مسح شود. اما صادوق کاهن، در انظار عموم مردم سلیمان را به عنوان پادشاه اسرائیل مسح کرد. پس از مسح سلیمان، روز به روز بنیادهای حکومت وی استوارتر گردید. «و اگر او (سلیمان) به جهت بجا آوردن فرائض و احکام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانید».40

سلیمان از 971ق.م. تا 931ق.م. به مدت چهل سال پادشاهی کرد.41 به نظر می‏رسد، 40 سال یک عدد گِرد شده باشد که برای اشاره به یک نسل به کار می‏رفت. عدد چهل، بارها در کتاب مقدس به کار رفته است.42


علم و دانش حضرت سلیمان(ع)

«و لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاودَ وَ سُلَیْمَـانَ عِلْمًا وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ» ( نمل: 15)

قرآن در مورد حضرت داوود و سلیمان سخن را از «علم و آگاهی» این موهبت الاهی آغاز می‏کند و می‏گوید: «ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظه‏ای بخشیدیم».

زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی «دانایی» است. علم و دانشی که در اینجا مطرح می‏شود، همه علوم مورد نیاز یک جامعه الاهی را در بر می‏گیرد. قرآن از دانش وسیعی، که خدا به داوود و سلیمان ارزانی داشته، یاد می‏کند و بی‏درنگ می‏فرماید که آنان در برابر این بخشش الاهی شاکر و سپاسگزار بودند. آری‍! هر نعمتی را شکری لازم است و حقیقت شکر استفاده از آن نعمت در مسیری است که برای آن آفریده شده است.

مراد از علم و دانش در این آیه چیست؟ کدام علم بوده که به صورت سربسته بیان شده‏است؟ در اینجا چند نظر وجود دارد:

1. اینکه «علم» به صورت «نکره» آمده، بر عظمت، اهمیت و ویژگی آن دلالت می‏کند. علم در این آیه، معنای وسیعی دارد. تحقق یک حکومت الاهی، بدون بهره‏گیری از علم سرشار ممکن نیست. این علم، همه دانش‏هایی را در بر می‌گیرد که برای رهبری یک جامعه انسانی لازم است. پس از بیان موهبت علم، بی‏درنگ حضرت داوود و سلیمان لب به ستایش خدا می‏گشایند و معیار برتری خود را بر دیگران در علم خلاصه می‏کنند.

2. علم در این آیه، به قرینه آیات دیگر، علم داوری است: «ما به داوود حکمت و راه پایان دادن به نزاع‏ها را آموختیم» (ص: 20)، «ما به هر یک از داوود و سلیمان مقام داوری عطا کردیم» (انبیا: 79).

3. علم دراین آیه، به قرینه آیات مورد بحث، که از گفتار پرندگان (منطق الطیر) سخن می‏گوید، علم گفتگوی با پرندگان است.

سنت یهود، سلیمان را مظهر حکمت و تعلیم فنونی می‏داند که برخی از آنها بیرون از توانایی بشر است. ارتباط سلیمان و حکمت در کتب پادشاهان و تواریخ ایام دیده می‏شود. در این کتاب‏ها، او به عنوان تجسم حکمت معرفی می‏شود. سلیمان با اداره حکیمانه امور داخلی و خارجی کشور، خود جوهر حکمت عملی را به نمایش می‏گذارد. در سنت یهودی، سلیمان بیش از 3000 مَثل و 1005 سرود و چندین اثر علمی از خود به جای گذاشته است.43 خدا چنان حکمتی به وی بخشید که مردم از سرزمین‏های دیگر می‏آمدند تا امثال، سرودها و خطابه‏های او را بشنوند:

«و خدا به سلیمان حکمت و فطانت از حد زیاده و وسعت دل مثل ریگ کناره دریا عطا فرمود. و حکمت سلیمان از حکمت تمامی بنی مشرق و از حکمت جمیع مصریان زیاده بود».44 «و از جمیع طوایف و از تمام پادشاهان زمین، که آوازه حکمت او را شنیده بودند، می‏آمدند تا حکمت سلیمان را استماع نمایند»؛45 «پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت از جمیع پادشاهان جهان بزرگ‏تر شد. و تمامی اهل جهان، حضور سلیمان را می‏طلبیدند تا حکمتی را که خداوند در دلش نهاده بود، بشنوند.46 و در باره درختان سخن گفت، از سرو آزاد لبنان تا زوفایی که بر دیوارها می‏روید».47

در مجموعه کتاب‏های عهد عتیق امثال سلیمان و جامعه و غزل غزل‏های سلیمان را به سلیمان نسبت می‏دهند. همچنین در مجموعه کتاب‌های اپوکریفای عهد عتیق کتاب حکمت سلیمان نبی به سلیمان نسبت داده شده است. در کتاب‏های سودْاِپیگرافا48 به معنای «نوشته‏های جعلی»49 عهد عتیق نیز کتاب‌های مزامیر سلیمان وقصائد سلیمان را به وی نسبت داده‌اند.

برخورد با دنیای هلنیستی روم، سبب آشنایی یهود با فلسفه یونان شد. کتاب امثال سلیمان و کتاب جامعه، از نفوذ حکمت افلاطونی و رواقی خالی به نظر نمی‏رسد.50 کتاب امثال سلیمان گلچین ادبی بسیار نفیسی از پند و اندرزهای حکیمانه است. بررسی نقادانه کتاب امثال سلیمان نشان می‏دهد که ترکیب کنونی آن، چندین قرن را در برمی‏گیرد. هر چند بخش عمده‏ای از این مجموعه، مربوط به سلیمان باشد، قسمت‏هایی از آن در زمان‏های دیرتری مانند ایام حزقیا (حدود 770 ق.م.) و حتی دیرتر از آن اضافه شده است. در زبان عبری، به «مثل»، ماشال یا مشل می‏گویند. این کتاب در مجموع 915 مثل را در خود جای می‏دهد.51

کتاب‏های جامعه و غزل غزل‏های سلیمان در شورای جامینا52 در سال 90 میلادی رسمیت یافت.53 قرار گرفتن غزل غزل‏ها در مجموعه کتاب‏های عهد عتیق، به عنوان یک معما باقی مانده است. این کتاب، مجموعه‏ای از ترانه‏های یهودی است که از زبان عاشق و معشوق و در وصف یکدیگر سروده شده‏اند و یهودیان آنها را در عروسی‏ها می‏خوانده‏اند. تفسیر لغوی این کتاب، از عشق انسانی سخن می‏گوید، ولی یهودیان این غزل‏ها را به تصویری از رابطه بین خدا و قوم بنی‏اسرائیل تأویل می‏کنند.54 موارد دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارد که آن را به «ازدواج روحانی» تأویل کرده‏اند.55 در مجموعه کتاب‏های سودْاِپیگرافا نیز چند برگ به نام «غزل‏های سلیمان» وجود دارد.

حکمت سلیمان از کتاب‏های اپوکریفایی عهد عتیق است. بعضی از پدران کلیسا مانند اوریجن، جروم و آگوستین در انتساب کتاب حکمت سلیمان، به سلیمان نبی تردید کرده‏اند. این کتاب در ترجمه سبعینیه، «حکمت سلیمان» و در ترجمه ولگاتا، «حکمت» نامیده شده است. پدران کلیسا بر این باورند که نویسنده ناشناس کتاب، از اشتهار سلیمان به حکمت استفاده کرده و نام او را بر کتاب خود نهاده است. برخی اعتقاد دارند که این کتاب نزدیک یک قرن پیش از میلاد در اسکندریه تدوین یافته است. در متن «قانون موراتوری»56 آمده است که کتاب «حکمت» را یاران سلیمان به افتخار او نوشته‏اند.

یکی از کتاب‌های سوداپیگرافایی عهد عتیق کتاب مزامیر سلیمان است. این کتاب، مجموعه هجده سرود جنگی است. در حدود صد سال قبل، نسخه‌ای سریانی از همان سرودها به طور تصادفی یافت شد. برای نخستین بار دکتر رندل هریس در سال 1909، آن را به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ کرد. تاریخ این کتاب را قرن یکم پیش از میلاد، تا قرن یکم میلادی ذکر کرده‌اند.57 یکی دیگر از کتاب‌های سوداپیگرافایی عهد عتیق کتاب قصائد سلیمان است. این کتاب مجموعه‌ای از زیباترین غزل‌ها را در بر دارد.

در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بـر عقل و دانش او خندنـد مـرغ و ماهـی58


داوری حضرت سلیمان(ع)

وَ دَاودَ وَ سُلَیْمَـانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَـاهِدِینَ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَـانَ وَ کُلاًّ ءَاتَیْنَا حُکْمًا وَ عِلْمًا (انبیاء: 78ـ79)

چرا داوود سلیمان را جانشین خود کرد؟ داوود پیامبر بر کرسی داوری تکیه زده بود. دانشمندان بنی‌اسرائیل و سلیمان هم حاضر بودند. مردی شکایت آورد که گوسفندان فردی شبانه به تاکستان من ریخته‌اند و برگ‌ها و خوشه‌های آن را خورده‌اند. حکم شرعی روشن است. ضمانت قطعی است. صاحب گوسفند باید خسارت صاحب تاکستان را بپردازد. برای چاره‌جویی، داوود حکم کرد که صاحب گوسفندان، چند رأس گوسفند به صاحب تاکستان بدهد که آن خسارت وارده را جبران کند. دانشمندان نیز همین حکم را دادند. سلیمان راه بهتری به فکرش رسید و گفت : بهتر است که چندین رأس از گوسفندان این مرد را به صاحب تاکستان بسپاریم تا از پشم، شیر و نتایج آن به قدری استفاده ببرد که خسارت او را جبران کند. داوود راه حل سلیمان را پسندید؛ زیرا عاقلانه و منصفانه بود و منافع طرفین را بهتر تضمین می‌کرد. بنابراین، داوود او را لایق میراث ملک و سلطنت دانست و با وجود آنکه فرزندان دیگری هم داشت، فرزند کوچک خود سلیمان را به خلافت و جانشینی خود منصوب کرد».

شیخ صدوق روایتی از امام باقر(ع) در این باره نقل کرده که آن حضرت فرمود: «سلیمان و داوود با هم مباحثه کردند و خدا فهم مسئله را نصیب سلیمان کرد».59 شیخ کلینی از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود:

اگر گوسفندان کسی در روز روشن بدون اطلاع صاحب گوسفندان، به مزرعه کسی آسیب وارد کند، ضمانت ندارد؛ زیرا وظیفه صاحب مزرعه در روز نگهبانی از مزرعه است. اما در شب، حق دارد استراحت کند و صاحب گوسفندان باید آنها را به آغل ببرد و راه خروج آنان را مسدود کند. اگر او وظیفه خود را انجام ندهد و گوسفندان او به دیگران خسارت وارد کنند، باید خسارت وارد شده را جبران کند.60

بر پایه آنچه در کتاب مقدس آمده، حضرت سلیمان از خدا خواسته بود تا به او دل فهیمی عطا کند تا نیک و بد را تمیز دهد و در میان قوم داوری کند.61 خدا این خواسته را پسندید و آن را اجابت کرد. کتاب مقدس یکی از داوری‌های آن حضرت را این‌گونه نقل می‌کند:

آنگاه دو زن زانیه نزد پادشاه آمده، در حضورش ایستادند. یکی از آن زنان گفت: «ای آقایم، من و این زن در یک خانه ساکنیم و در آن خانه با او زاییدم. و روز سوم بعد از زاییدنم واقع شد که این زن نیز زایید و ما با یکدیگر بودیم و کسی دیگر با ما در خانه نبود. ما هر دو در خانه تنها بودیم. و در شب پسر این زن؛ مُرد زیرا که بر او خوابیده بود. و او در نصف شب برخاسته، پسر مرا وقتی کنیزک در خواب بود، از پهلوی من گرفت و در بغل خود گذاشت و پسر مُرده خود را در بغل من نهاد. و بامدادان چون برخاستم تا پسر خود را شیر دهم، اینک مُرده بود. اما چون در وقت صبح بر او نگاه کردم، دیدم پسری که من زاییده بودم، نیست.» زن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست.» و آن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.» و به حضور پادشاه مکالمه می‏کردند. پس پادشاه گفت: این می‌گوید: این پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن تو است. آن می‌گوید: نی بلکه پسر مرده از آن تو است و پسر زنده از آن من است. پادشاه گفت شمشیری نزد من بیاورید. پس شمشیری به حضور پادشاه آوردند و پادشاه گفت: پسر زنده را به دو حصّه تقسیم نمایید و نصفش را به این و نصفش را به آن بدهید. زنی که پسر زنده از آن او بود، چون که دلش بر پسرش می‌‌سوخت، به پادشاه عرض کرده، گفت: ای آقایم! پسر زنده را به او بدهید و او را هرگز نکشید. اما آن دیگری گفت: نه از آن من و نه از آن تو باشد او را تقسیم نمایید. آنگاه پادشاه امر فرموده، گفت: پسر زنده را به او بدهید و او را البته مکشید؛ زیرا که مادرش این است و چون بنی‌اسرائیل حکمی را که پادشاه کرده بود شنیدند، از پادشاه بترسیدند؛ زیرا دیدند که حکمت خدایی به جهت داوری کردن در دل اوست.62


حضرت سلیمان(ع) و ساحران

وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَـاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَـانَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَـان ُوَ لَـکِنَّ الشَّیَـاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَـارُوتَ وَ مَـارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَراهُ مَا لَهُ فِی الْأَخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ (بقره: 102).

این آیه یکی از آیات مشکل قرآن کریم است. مفسران وجوه و معانی مختلفی را برای آن ذکر کرده‏اند. این آیه از حضرت سلیمان و هاروت و ماروت یاد می‌کند. برخی از مفسران بر این باورند که بیشتر داستان حضرت سلیمان نزد گذشتگان، رمزی تلقی می‏شده است.63 مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه، احتمالات گوناگون را مطرح کرده، می‏گوید: حدود 000/260/1 احتمال در این آیه وجود دارد.64

این آیه شریفه یکی از ویژگی‌های یهود را بیان می‌کند و آن رایج بودن سحر در بین آنان است. یهود سحر را حتی به سلیمان نیز نسبت می‌دادند و پادشاهی او را نیز مرهون سحر می‌دانستند. آیه در صدد تخطئه دیدگاه یهود دربارة سلیمان است. مراد از «وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَـاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَـانَ» چه کسانی هستند؟ مرحوم طبرسی سه قول را نقل می‏کند:

1. یهودیانی که در عصر حضرت سلیمان زندگی می‏کردند.

2. یهودیانی که معاصر پیامبر اکرم بودند و با وی به دشمنی برخاستند.

3. هر دو گروه؛65

واژه «سحر» و مشتقات آن، بیش از 50 مورد در قرآن کریم آمده است. راغب اصفهانی سه معنا برای سحر بیان می‏کند:

1. الخداعُ و تخییلاتٌ لا حقیقةَ لها؛ خدعه وخیالاتی که حقیقت ندارد.

2. استجلاب معاونةِ الشیطان بضرب من التقرب الیه؛ جلب کمک شیطان با نوعی از نزدیک شدن به وی.

3. ما یذهب الیه الاغتام و هو اسم لفعلٍ یزعمون انّه من قوته یغیّر الصور و الطبایع فیجعل الانسان حمارا و لا حقیقةَ لذلک عندَ المحصِّلین؛ بعضی پنداشته‏اند می‌توان ماهیت و شکل موجودات را تغییر داد....و این حقیقت ندارد.66

آن‏گونه که در تفاسیر و احادیث آمده، در زمان حضرت سلیمان گروهی در صدد ترویج سحر و جادوگری برآمدند. آن حضرت، با جمع‏آوری نوشته‏های جادوگران از کارشان جلوگیری کرد. آنان پس از رحلت حضرت سلیمان، بار دیگر سحر و جادو را رواج دادند و اعلام کردند که سلیمان پیامبر نبود و با همین جادوگری و سحر، کشور را اداره می‏کرد. بنی‏اسرائیل با پیروی از آنان، به جادوگری دل بستند و تورات را رها کردند.67 بیش‌تر مطالبی که در قصه هاروت و ماروت دیده می‌شود، از اسرائیلیاتی است که از کسانی همچون کعب‌الاحبار نقل کرده‌اند.68

ابن‏ هشام به نقل از ابن‏اسحاق می‏نویسد:

هنگامی که قرآن کریم حضرت سلیمان را از پیامبران الاهی خواند، بعضی از علمای یهود گفتند: از محمد(ص) تعجب نمی‏کنید که سلیمان را پیامبر می‏داند. در حالی که، او ساحر بوده است. لازمة این تهمت و افترای یهودیان، کفر حضرت سلیمان بود. قرآن در پاسخ آنان می‏فرماید: سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطینی که به مردم سحر آموختند و جادوگری را رواج دادند کافر شدند.69

از دیرباز افرادی مدعی استفاده از عالم مجردات و برقراری رابطه با شیاطین و ارواح و جنیان می‏شدند. بسیاری از اشخاص در برابر این ادعاها تسلیم شده‏اند. در مقابل افرادی نیز معتقدند ارتباط با مجردات و استفاده از نیروی آنان امکان ندارد؛ هر چه در این باره گفته شده، دروغ یا ناشی از تخیلات و اوهام افرادی است که دست به این کار می‏زنند. علامه حلّی (648ـ726) در کتاب قواعد الاحکام، ضمن بیان مکاسب محرمه، سحر را تعریف کرده، می‏فرماید: قول نزدیک‏تر به واقع این است که سحر حقیقت ندارد و آن تنها یک نوع تخیل است: «... و تعلّم السحر و تعلیمه، و هو کلام یتکلّم به او یکتبه او رقیة او یعمل شیئا یؤثر فی بدن المسحور او قلبه من غیر مباشرة و الاقرب انَّه لا حقیقة له و انما هو تخییل».70

بنا بر اعتقاد این افراد، اثر سحر تنها در جنبه‏های روانی است و اثرگذاری سحر و تأثیر اراده ساحر، دلیل بر مطابق با واقع بودن سحر نیست. تأثیر سحر غالباً تنها تصرف در درون مسحور است و ساحر با کار خود در خیال بیننده اثر می‏گذارد، آنگاه خیال بیننده در خود بیننده مؤثر می‏شود و در پی آن، امید و نشاط یا هراس و غم و مانند آن به وجود می‏آید. قرآن کریم در مواردی این معنا را بیان می‏فرماید:

«گفتند ای موسی، آیا تو می‏افکنی و یا اینکه ما می‏افکنیم؟ گفت: شما بیفکنید. و چون افکندند، دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگ در میان آوردند». (اعراف: 115ـ116)؛ «[ساحران] گفتند: ای موسی، یا تو می‏افکنی یا [ما] نخستین کس باشیم که می‏اندازیم؟ گفت: [نه] بلکه شما بیندازید. پس ناگهان ریسمان‌ها و چوبدستی هایشان بر اثر سحرشان، در خیال او [چنین] می‏نمود که آنها به شتاب می‏خزند». ( طه: 65ـ66)

از پیشوایان و امامان ما احادیثی پیرامون موضوع سحر وارد شده است. به عنوان نمونه، امام علی(ع) می‏فرماید: «کسی که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خدا به کلی قطع می‏شود».71

فقهای اسلام، به استناد مجموعه‏‌ای از احادیث آموختن و به کارگیری سحر و جادو را حرام دانسته‌‏اند.
گـر چه شیرین‌ دهنـان پادشهانند ولـی او سلیمان زمانست که خاتم با اوست.72


نتیجه‌گیری:

خدا در قرآن، حضرت سلیمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح و انبیای مرسل خوانده است، و برای حضرت سلیمان سیمایی ترسیم می‌کند که از هر گونه آلودگی پاک و منزه است.

کتاب مقدس در مورد حضرت سلیمان، بیش‌تر بر جزییات تکیه می‌کند. اما طرح مسائل در قرآن، به گونه‌ای دیگر است. نسب نامه حضرت سلیمان در کتاب مقدس، مفسران اهل کتاب را بر آن داشته است تا دست به توجیه بزنند. از یک سو او را پسر خدا و بناکننده خانه خدا می‌خواند. و از سوی دیگر، مادر او را بتشبع همسر اوریای حتّی می‌داند.

چهره ای که عهد عتیق از سلیمان ترسیم می‌کند، ‌یک دستگاه سلطنتی با همه لوازم آن است. ترسیم شکوه و جلال سلطانی در ابعاد گوناگونِ زندگی سلیمان مانند رقابت برای سلطنت و رها کردن اصول در عهد عتیق دیده می‌شود. در حالی که، قرآن سلیمان را در شمار انبیای الاهی به حساب می‌آورد.

از ویژگی‌های کتاب مقدس‌، بیان کردن رقابت‌ها برای دست‌یابی به حکومت و تجزیه حکومت پس از سلیمان و برشمردن علل تجزیه است. کتاب مقدس آثار مکتوبی به حضرت سلیمان نسبت می‌دهد. قرآن شخصیت حضرت سلیمان را به عنوان یک فرد حکیم الاهی معرفی می‌کند، اما اثر مکتوبی به او نسبت نمی‌دهد.

 

منابع:

آزاد، ابوالکلام، کورش کبیر (ذوالقرنین)، ترجمه باستانی پاریزی، چاپ پنجم، بی‌جا، بی‌نا، 1369.
ابن الندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت، دارالنشر، دارالمعرفة، 1398ق.
ابن‌خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
ابن فارس، ابن زکریا، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالجیل، 1411ق.
ابن‌منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ط.الثالثة، بیروت، دار صادر، 1414ق.
ابن هشام، عبدالملک، السیره‏النبویة، مصر، مکتبة البابی الحلبی، 1375ق.
ابوالفتوح الرازی، حسین‌بن علی، روض‌الجنان و روح‌الجنان فی تفسیر القرآن، تحقیق محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
اپوکریفای عهد عتیق، ترجمه عباس رسول‌زاده، جواد باغبانی، چ دوم، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌(ره)، 1387.
‏البلاغی، محمدجواد، الهدی الی دین المصطفی، بی‌جا، مطبعه‏العرفان، 1331ق.
پیترز، اف. ئی.، یهودیت، مسیحیت و اسلام، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ،تهران، سمت، 1384.
توفیقی، فاطمه، «تاویل گناهان انبیا در تفاسیر یهودی قرون وسطا»، هفت آسمان، ش 45، 1389، ص 31 ـ 57.
تیسن، هنری، الاهیات مسیحی، ترجمه ط. میکائلیان، تهران، انتشارات حیات ابدی، بی‌تا.
جفری، آرتور، واژه‏های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‏ای، تهران، طوس، 1372.
جمعی از نویسندگان، الاهیات جدید مسیحی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1388.
الجنابذی، الحاج سلطان محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ط.الثانیة، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1408ق.
الجوالیقی، ابومنصور، المُعَرَّب، تحقیق و شرح، احمد محمد شاکر، ط.الثانیه، بیروت، دارالکتب، 1969م.
حافظ، شمس‌الدین محمد، آئینه جام (دیوان)، تهران، صدرا، 1378.
الحر العاملی، الشیخ محمدبن الحسن، وسائل الشیعة، ط.السادسة، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1403ق.
حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1418 ق.
حویزی، عبد علی، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
الدینوری، ابوحنیفه احمدبن داوود، الاخبار الطوال، قاهره، دار احیاء الکتب العربی، 1960م.
الذهبی، شمس‌الدین، میزان‌الاعتدال، تحقیق محمد علی البجاوی، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، 1382ق.
رازی، فخر الدین، عصمة‏الانبیاء، حمص، المکتبة الاسلامیة، بی‌تا.
رازی، فخر، تفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
زرین‏کوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، انتشارات علمی، تهران، 1369ش.
زمخشری، جارالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، 1407ق.
سلیمانی، حسین، عدالت کیفری در آیین یهود، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
شولتز، ساموئل، عهد عتیق سخن می‌گوید، ترجمه مهرداد فاتحی، بی‌تا، بی‌نا.
الصدوق، ابو جعفر محمد بن علی، الاعتقادات، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
ـــــ ، عیون اخبار الرضا(ع)، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404ق.
ـــــ ، معانی‌الاخبار، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1417ق.
ـــــ ، من لایحضره الفقیه، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1404ق.
الطباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1393ق.
طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع‏البیان لعلوم القرآن، ط.الثانیة، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
الطوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکب الاعلام الاسلامی، 1409ق.
ـــــ ، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365.
علم‏الهدی، الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، قم، بوستان کتاب، 1380.
القرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
الکلینی الرازی، محمد بن یعقوب، الروضة من الکافی، تهران، المکتبة الاسلامیة، بی‌تا.
کهن،ای.، گنجینه‌ای از تلمود، ترجمه امیر فریدون گرگانی، تهران، بی‌نا، 1350ش.
کتاب مقدس، ترجمه دکتر بروس، لندن، بی‌نا، 1904.
مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، 1380.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چ نوزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1379.
هاکس آمریکایی، مستر، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377.
هَلی، هنری، راهنمای کتاب مقدس، ترجمه جسیکا باباخانیان، سابرینا بدلیان، ادوارد عیسی‏بیک، بی‌جا، قازارس یقنظر، 2000 م.
موحد، محمدعلی، سفرنامه ابن‌بطوطه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337.
ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. عبدالحسین زرین‏کوب، در قلمرو وجدان، ص 404-405.
2. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص20-21.
3. کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابوالکلام آزاد، ترجمه باستانی پاریزی، ص142. به نقل از فارسنامه، گفتار دوم، ص302.
4. ابوحنیفه احمدبن داوود الدینوری، اخبار الطوال، ص7.
5. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 14، ص 195.
6. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج17، ص207.
7. حسین‌بن علی ابوالفتوح الرازی، روض‌الجنان و روح‌الجنان فی تفسیر القرآن، ج9، ص370 پاورقی.
8. آرتور جفری، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ص61.
9. الرساله، ص41ـ45.
10. همان، ص66.
11. ابومنصور الجوالیقی، المُعَرَّب، ص52ـ53.
12. همان، ص61.
13. محمدبن مکرم ابن‌منظور، لسان العرب، ج15، ص192.
14. ابومنصور الجوالیقی، همان، ص239.
15. آرتور جفری، همان، ص268.
16. مصاحب، دائرة‌المعارف فارسی، ذیل واژه «سلیمان».
17. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 17، ص 198.
18. همان، ص200؛ ابو جعفر محمد بنعلی صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص172.
19. کتاب اول تواریخ 22: 9.
20. کتاب اول تواریخ 23: 1.
21. کتاب اول تواریخ 22: 7ـ10.
22. کتاب اول تواریخ 28: 6.
23. کتاب دوم سموئیل 7: 14.
24. متّی 5: 44ـ45؛ یوحنّا 1: 12، 3: 16ـ17؛ اعمال رسولان 9: 3ـ21.
25. این تعبیر در زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) در نیمه ماه رجب آمده است.
26. «راع» در زبان عبری به معنای بدکار است و «راعنا» یعنی «بدکار ما».
27. اِشَعیا 11: 1ـ9.
28. ر.ک.: متّی 1: 1ـ17.
29. کتاب دوم سموئیل 11: 27.
30. کتاب اول سموئیل 18: 14.
31. کتاب دوم سموئیل 11: 11.
32. همان 11: 3.
33. یهودیان جنوب اروپا و شمال آفریقا را سفاردی می‌نامند.
34. فاطمه توفیقی، «تاویل گناهان انبیا در تفاسیر قرون وسطا»، هفت آسمان، ش45، ص 49- 53.
35. ر.ک: فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج24، ص 187.
36. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص438.
37. هنری هَلی، راهنمای کتاب مقدس، ص163.
38. کتاب اول پادشاهان 1: 30؛ کتاب اول تواریخ 22: 9ـ10.
39. کتاب اول پادشاهان 2: 15، 22؛ کتاب دوم سموئیل 3: 3ـ4.
40. کتاب اول تواریخ 28: 7.
41. کتاب اول پادشاهان 11: 42.
42. هنری هَلی، همان، ص142.
43. کتاب اول پادشاهان 4: 32ـ33.
44. همان 4: 29ـ30.
45. همان 4: 34.
46. همان 10: 23ـ24.
47. همان 4: 33.
48. Pseudepigrapha.
49. یک مجموعه آنها زیر عنوانThe Forgotten Books of Eden در سال 1927 به زبان انگلیسی درآمریکا انتشار یافته است. ترجمه بخش‏هایی از این مجموعه در برخی از شماره‏های فصل‏نامه هفت‏آسمان موجود است.
50. عبدالحسین زرین‏کوب، همان، ص173.
51. ساموئل شولتز، عهد عتیق سخن می‌گوید، ص264.
52. Council of Jamnia.
53. هنری تیسن، الاهیات مسیحی، ص58.
54. ساموئل شولتز، همان، ص 272.
55. اشعیا 23: 12؛ ارمیا 31: 4 و 21.
56. فهرست موراتوری (Muratori Canon) سیاهه‏ای از صدر مسیحیت است که به فرایند رسمی‏شدن کتاب‏های مقدس اشاره دارد.
57. جمعی از نویسندگان، الاهیات جدید مسیحی، ص78.
58. حافظ
59. ابو جعفر محمدبن علی صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص100-101.
60. محمدبن یعقوب لکلینی، کافی، ج5، ص301.
61. کتاب اول پادشاهان 3:8.
62. همان 3 :16ـ28.
63. سلطان محمد جنابذی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 1، ص 120ـ123.
64. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج1، ص234.
65. فضل‌بن حسن طبرسی، مجمع‏البیان لعلوم القرآن، ذیل بقره، 102.
66. راغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «سحر».
67. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص261.
68. ابوالفدا اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج1، ص51.
69. ، عبدالملک ابن هشام، السیره‏النبویة، ج2، ص386.
70. حسن بن یوسف حلی، قواعد الاحکام، ج2، ص9.
71. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج10، ص148؛ محمدبن حسن حر العاملی، وسائل الشیعه، باب 25 من ابواب ما یکتسب به، ح 7.
72. حافظ.

 

نویسنده: عباس رسول‌زاده : دانش‌آموخته حوزه و پژوهشگر ادیان.

 

برگرفته از: نشریه معرفت ادیان / سال دوم، شماره اول، زمستان 1389، ص 153 ـ 175

 


mahdimouood.ir