- admin
- Sunday 15 January 17
- 13:13
- ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
اسطورههای ماسونی در مصر باستان
علی اکبر رائفی پور
با توجه به تاثیر پذیری فوقالعاده جریان فراماسونری از اسطورههای مصر باستان برآن شدم تا مطالبی را در زمینه سیر تحول این اسطورهها و تفکرات محاط و محیط حاصل از آن بر این جریان تهیه نمایم. اهمیت این مطلب تا جایی است که هم اکنون به عنوان مثال فراماسونها ایزیس (ایسیس) را مادر معنوی خود میدانند و برای نمونه حتی در جریان ساخت مجسمه آزادی توسط فردریک آگوسته بارتولدی فراماسون، بعدها توسط خود ماسونها فاش میشود که این مجسمه که در ظاهر تندیس تائییس (معشوقه اسکندر مقدونی است) است با توجه به چهره مادر بیوه بارتلدی و به عبارتی بهتر مادر تمامی ماسونها (ایسیس) ساخته شده است که البته نمادهای ماسونی فراوان دیگری نیز در آن به چشم میخورد که در مقالهای دیگر مفصلا به آن خواهم پرداخت. و یااینکه نماد چشم جهان بین که از سمبلهای اصلی فراماسونری است و هم اکنون شما آن را بر فراز هرم 13 طبقه بر روی یک دلاری آمریکا میبینید همان چشم خدای خورشید مصریان "را" است.
جا دارد از "آریارمنا ا. پریان" تشکر ویژه نمایم چراکه در تهییه مطالب تاریخی جستاری که پیش رو دارید از نوشتههای ایشان بهره جسته ام. از دانش دوستان عزیز خواهشمندم که ریز بینانه تر به این مقاله بنگرند تا برایشان نیک روشن شود که چه گونه تفکرات بسیار بسیار ابتدایی و خرافی مردمانی قدیمی هم اکنون قالب اصلی فکری فراماسونری و صهیونیزم میشود، و چگونه یهودی بیابانگرد و مسحور تمدن مصر باستان این اندیشههای اساطیری را سالها و سالها با خود حفظ میکند و فراماسونری که میراث و چکیده اندیشه کابالا و یهود است امروز سردمدار نظام فکری فرهنگی و حتی دینی جهان میشود. (با تشکر علی اکبر رائفی پور).
با وجود اینکه برخی خاستگاه "را و یا رع" خدای خورشید را شهر لونو در مصر میدانند ولی در واقع تنها مردم شهر لونو نبودند که به خدای خورشید خود "را" (RA) میبالیدند. زیرا در همان روزگاران مردم شهری دیگر بنام «خمنو» (Khemenu) میگفتند که اندیشه خدای خورشید (را) از آنجا آغاز شده و پیش تر این اندیشه به شهر لونو رفته است. زیرا در لونو سرور خدایان آن شهر نخست «آتوم» (Atum) بود نه را، و پسان تر بود که اندیشه «را» با او درآمیخت و او را «آتوم- را» (Atum-Ra) خواندند. به دیگر سخن منطقههای گوناگون مصر که به آنها «نوم» (num) میگفتند، هریک دارای داستانهای اسطورهای ویژه برای خود بوده و هریک از آنها دارای گروه یا خانوادهای از خدایان بود. که البته به مرور زمان در هم آمیخته میشوند و خدایانی بعضا ترکیبی به وجود میآیند و جالب تر اینکه حتی در مواردی مانند حمله هیکسوسهای آسیایی به مصر، برخی خدایان کاملا ماهیت خود را از دست داده و دچار استحاله میگردند برای نمونه میتوان به ست اشاره نمود که در ابتدا خدایی محبوب بود ولی بعدها سمبل شیطان و حتی نماد ضد ایسیس و هروس خدایان محبوب مصریان گشت. به هر روی شهر لونو پایتخت آیینهای گروهی از خدایان بود که به آنها «گروه خدایان 9 گانه» (Ennead) میگفتند و سرور آنها همان آتوم بود. خمنو جایگاه «گروه خدایان 8 گانه» (Ogdoad) بود و سرور آنها «توت» (Thoth) خدای ماه نام داشت. در این شهر بود که داستان پیدایش «را» پدیدار شد اما این داستان پسان تر به لونو برده شد. در «الفانتین» گروهی سه تایی را میپرستیدند که سرور آنها «خنوم» (Khnum) خدای برآمدن و سرریزی آب بود و او را چون انسانی با سر قوچ نمایش میدادند. سرور خدایان شهر «تب» یا تبس (Thebes) «آمون» (Amun) خدای هوا و دم زندگی بود و سرور خدایان شهر «ممفیس» (Memphis) «پتاه» (Ptah).
پس میتوان گفت که هر ناحیهای در سرزمین مصر دارای باورها و خدایان ویژه خود بود.
اما در میان این شهرها و گروه خدایان، پسان تر آیینهای خورشید در شهر لونو و آیین پرستش زمین در ممفیس از ناموری ویژهای برخوردار گشتند. در شهر ممفیس بود که پتاه با «تانن» (Tanen) خدای زمین آن شهر درآمیخت و از آن پس آن را «پتاه-تانن» Ptah-Tanen میخواندند. باور بر این بود که او آفریننده جهان بوده و سروری است که سرش در آسمان و پاهایش تا جهان زیرین (Duat) کشیده شده است. میگفتند او نخست بر تختی نشست و دو سرزمین (مصر بالا و مصر پایین) را آفرید. پس باور کردند که او بر کوه آسمانی بزرگی که از آبهای نخستین (نو) برآمده، نشسته است. پرستشگاه این خدای مصری در شهر ممفیس «هوت کاپتاه» (ساختمان روان پتاه) نام داشت و این نام همان است که یونانیان آن را برداشته به سرزمین مصر گفتند و همان است که امروزه Egypt خوانده میشود.
چنین به نظر میرسد که باور شرکی خورشید پرستی نخست درمیان خانواده پادشاهی و درباریان پذیرفته شد. شاهزادهای را که در آینده پادشاه میشد «پسر را» میخواندند که این نام از روزگار پادشاهی میانه (2375-1800 پ.م) به خود پادشاه گفته میشد. پس فرعون فرزند خورشید در سرزمین مصر خوانده میشد.
گذشت روزگار نشان داد که مصریان به پرستش خورشید و نگاه به "را" گرایش داشته و آن را از دیگر خدایان شرکی برتر میدانند. بزرگترین انگیزه برای گرایش به خورشید روشنایی بخش بودن شگفت انگیز آن و دلیل دیگر گردش پیاپی آن در آسمان بود. میپنداشتند نیرویی آسمانی است که خورشید را در آسمان میراند و اینکه خورشید هر بامدادان از شرق برآمده و در غرب فرونشسته و هیچگاه باز نمیایستد، برای آنها سخت شگفت آور بود.اینکه چگونه خورشید در غرب غروب میکرد و صبح دیگر در شرق بر میآمد برایشان شگفت بود، چه کسی بود که خورشید را دوباره به مشرق باز میگرداند؟ مسیر بازگشت از کجا بود؟ چرا اصلا میبایست همیشه این مسیر تکرار میشد؟ چرا خورشید همیشه در آسمان نمیماند؟ چرا روزها کوتاه و بلند میشد؟ اینها و دهها سوال دیگر زمینه بوجود آمدن داستانها و در پس آن اسطورههایی شد که تا امروز گریبانگیر آن خرافات محض هستیم. به هر روی پنداشتند خورشید نیرویی زنده و اندیشمند است و کسانی در آسمان آن را میگردانند. پس آرام آرام چون بسیاری از مردمانی که برای دسترسی به آب در کنار رودخانهها یا کرانه دریاها میزیستند (جایی که اکثر تمدنهای بزرگ شکل گرفته است)، پنداشتند که خورشید در قایقی نشسته و کسانی همراه او هستند که آن قایق را در آسمان میگردانند.
این قایق خورشیدی هر بامداد از شرق برمیخاست و شامگاهان در غرب فرو میرفت. پس درباره این گردش پیاپی چنین پنداشتند که شبانگاهان خورشید در قایق خود از غرب به شرق در جهان زیرین (Duat) به پیش میرود و بامدادان دوباره برمیآید. وچون دیرینگی خورشید را باور داشتند و از پدران خود شنیده بودند که قرنهاست که این مسیر طی میشود ناخودآگاه قایق خورشید را «قایق میلیونها سال» نام نهادند.
«درود بر تو! ای تو که در قایقت جای داری، تو میگردی! تو میگردی! تو روشنایی را به جلو پخش میکنی، تو روشنایی را به جلو پخش میکنی! تو فرمان شادی را برای هزاران هزار مردم به مردمی که تو را دوست دارند میدهی ...» (بخشی از کتاب مردگان)
«درود بر شما ای سروران که قایق سرور «میلیونها سال» را میکشید! (اشاره به خدایانی که در قایق همراه "را" بودند) که آن را بر فراز آسمان جهان زیرین (Duat) میآورید که آن را بر فراز «ننت» (Nent) که روانهای با (Ba) را برای تنها آمدن و ارواح آنها میسازد، گردش میدهید که با دستهایش پایه سکان را گرفته است و آن را به راه مستقیم پیش میبرد که پاروهای شما را سخت در دست گرفته است. شما دشمنان را میکشید. پس قایق شادی خواهد کرد و خدای بزرگ در راهش با آشتی و آرامش میگذرد.» (بخشی از کتاب مردگان)
پس را سرور خورشید در قایق میلیونها سال تنها نبود و سرورانی گرداگرد او در قایق بودند. همچنانکه فرعون دارای دربار، همراهان، اندرزگویان و ... بود و مصریان «را» را سرور خدایان شرکی خود میدانستند. پس چنین اندیشیدند که" را " در قایق خورشید چون فرعون بر تخت نشسته و خدایانی دیگر چون درباریان گرداگرد او هستند. از میان این همراهان در قایق خورشیدی، «توت» (Thot) خدای ماه از دیگران برجسته تر بود که ویژگی او بسیار مرموز است. نقش او در این قایق، کردارهایش و سخنانی که در اسطورههای مصری از زبان او گفته شده و نیز نیایشهای بسیار به او نشان میدهد که مصریان در روزگاران بسیار دور و پیش از نگاه به خورشید، به راستی او را میپرستیدند. توت سرور خدایان شهر «خمنو» (Khemennu) بود و از آنجا که پسان تر یونانیان او را با «هرمس» (Hermes) خدای خردمندی خود یکسان پنداشتند.
لذا نام این شهر(خمنو) را در نوشتههای خود به «هرموپولیس» (Hermopolis) یا شهر هرمس برگرداندند.
شگفت انگیز است که یکی از نامهای فرعون «سرور خمنو» بود که به گونهای برتری آشکار ماه را در روزگاری دیرین نشان میدهد. پسان تر با برآمدن آیینهای خورشید بسیاری از ویژگیهای ماه به خورشید جابجا گشت و ماه (توت) را نخستین همراه و اندرزگوی او دانستند. او قلب و زبان «را» و ابزار سخنوری او بود. در اسطورههای مصری نقش او در ماجراهای پرآوازه مانند نبرد هوروس و ست و نبردهای کیهانی نیکی و بدی بسیار بنیادین و سرنوشت ساز است. پس او را چون اندرزگویی خردمند و داوری دانستند که فرمان سرنوشت ساز را در دادگاه میگفت. از این روست که مصریان باور داشتند پس از مرگ توت است که در دادگاه «دوات» (دنیای زیرین یا دنیای مردگان) درباره روانهای مردگان داوری نموده و آنها را نیکبخت یا بدبخت میکند.
چنین ویژگیهایی بود که او را نماد خردمندی مصریان ساخت. میگفتند او سرچشمه خرد و دانش است. چون خردمندی و دانشورزی نزد آنها نیز بسیار ارزشمند بود، پس باور داشتند دانشهای گوناگون چون ریاضیات، پزشکی و ... از او سرچشمه گرفته است و پسان تر گفتند که گردش یکنواخت ستارگان در آسمان، دانش پادشاهی و فرمانروایی، روش خواندن و نوشتن و ... همه از اوست. «ماه نو» نشان نمایش اندازه گیری زمان بود و او را بنیانگذار گاهشمار ماهی (تقویم قمری) خواندند که نشان میدهد گاهشماری دیرین مصریان ماهی بوده است نه خورشیدی!
از آنجا که توت در پیوند با ماه بود و پرنده لک لک سرزمین مصر بسیار دیده میشد، منقار بلند و خمیده این پرنده را نمادی از ماه نو پنداشته در هنر پیکره نگاری توت را چون مردی با سر لک لک نمایش دادند. گاهی نیز او را چون میمون مصری نمایش میدادند. زیرا این میمونها در شبانگاهان و با دیدن ماه آواهایی شگفت انگیز از خود در میآوردند و مصریان میان ماه و این جانور پیوندی میدیدند.
(توضیح عکس: "توت" خدای ماه. به سر لکلک و منقار خمیده آن توجه کنید. اینکه اغلب توت در حال کنده کاری مشاهده میشود به دلیل این است که اورا خدای زبان نیز میدانستند)
به قایق خورشید باز گردیم. همچنانکه توت با خردمندی و دانش خود در کنار «را» بود، «مات» (Maat) نیز که یک ایزد بانو بود، همراه «را» بود. مصریان باور داشتند که مات ایزد بانوی «سامان» و نظم بوده و پاسدار «راستی»، سامان، داد و سرشت نیک است. اوست که گردش ستارگان و دگرگونی فصلهای سال را در دست دارد و نگاه دارنده کردار مردم و نیز خدایان است. پس میگفتند که اگر مات نبود جهان به آشفتگی کشیده شده و اوست که هم اکنون از آشفتگی گیتی جلوگیری میکند به عبارتی بهتر او خدای نظم و قانون بود.
از آنجا که خردمندی (توت) و سامان (مات) دو بازوی اندیشمندی، سیاست و فرمانروایی است چنین پنداشتند که مات (زن) همسر توت (مرد) بوده و هردو در دوسوی «را» در قایق خورشید ایستاده اند و این قایق را در گردش آسمانی خود راهبری میکنند. پس چنان شد که فرعون را که پاسدار قانون و داد در سرزمین مصر بود، «دوستار مات» خوانده و قانون او را بنام پیروی از مات بکار میبردند.
اندیشه راستی و داد با کردار و رفتار مردمان در پیوند بود، پس مات که پاسدار راستی و داد جهانی است، کردارهای مردمان را در دید خود داشته و اوست که نشانگر سنجش ارزش راستی و درستی کردار مردمان در دادگاه جهان زیرین و پس از مرگ است. پس قلبهای مردگان در برابر «پر» مات (که نماد او بود) سنجیده شده و چنانچه سنگینی قلبها هم ارزش با سنگینی این پر بود روان مردگان از تاریکی و شوم بختی جهان زیرین رهایی مییافت و به روشنایی خورشید که رستگاری و خوشبختی بود میپیوست (قلبی که هم وزن پر، و سبک بود). مات در هنر پیکره نگاری مصری چون زنی که بالهایش گشوده شده و گاهی پر شتر مرغ برسرش دیده میشود نمایش داده میشد.
(توضیح عکس: مات خدای نظم و سامان با بالهایی گشوده)
پس قایق خورشید بود که فرمانروایی آسمانی را در دست داشته و دایره زرین خورشید در آن جای دارد. دستاورد اندیشه قایق خورشیدی، پیوند آن با فرمانروایی فرعون در مصر بود (حکم رانی). دستاوردی دیگر گسترش پیوندی ژرف درباره این قایق خورشیدی در باورهای دینی مصریان باستان بود (دین مداری). اندیشه رهایی از تاریکی جهان زیرین (تاریکی) و پیوستن به روشنایی بیپایان خورشید و رستگاری همیشگی، امید هر مصری بود. همچنانکه بالاتر نوشتیم توت و مات که همراهان خورشید در قایق بودند، در آشکار ساختن سرنوشت روان مردگان دست داشتند. چنین شد مصریان که خوشبختی و رستگاری را در رسیدن به دشت خورشیدی «آالو» (Aalu) در شرق آسمان میدانستند، جهان زیرین را جایگاه تاریکی دانسته و آرام آرام اندیشه رویارویی و جنگ روشنایی و تاریکی را پرورش دادند.
پس چنین پنداشتند که جانوران خزنده و ترسناک که در مصر به فراوانی دیده میشد، نماد تاریکی و پلیدی هستند و ریشه آنها در جهان زیرین است. مصریان در این باره داستانها و اسطورههای فراوانی درباره خوشبختی روانها و رسیدن به خورشید یا بدبخت شدن آنها با ماندن در جهان تاریکی نوشتند.
از آنجا که خورشید هرشب جهان را با گذر از جهان زیرین دور میزد و جهان زیرین جایگاه تاریکی و بدبختی بود، پس قایق خورشید میبایست با این بدبختیها و پلیدیها روبرو شده و سرنشینان آن با آنها به نبرد بپردازند. چنین بود که اندیشه نبرد پی در پی روشنایی و تاریکی به آرامی پرورده شده و داستانهای فراوانی درباره آن ساخته شد که نامدارترین آنها در «کتاب دروازهها» نگاشته شده است. میگفتند که قایق خورشیدی در گذر از جهان زیرین با سوسمارها، مارهای بزرگ، شیرهای درنده و حتی خرسها روبرو شده و همراهان خورشید هریک میبایست به این جانوران پلید بجنگند.
(توضیح عکس: نشان تئوسوفی که از نمادهای فراماسونری، بهائیت و شیطان پرستی است)
در اینجا ذکر نکتهای را ضروری میدانم و آن اینکه خوانندگان این جستار مستحضر هستند که ماری که دم خود را گاز گرفته (تصویر بالا) و دایرهای تشکیل داده است از نمادهای اصلی فراماسونری، خصوصاً بهایت و شیطان پرستی است و ریشه در همین اندیشه دارد که در ادامه مفصلا در باره آن سخن خواهم راند. (در باره بهائیت باید اشاره نمود که خیل کثیری از گروندگان به آیین بهائیت یهودیانی بودند که به علت مسئله anti Semitism که در مقاله یهود ستیزی مفصلا در باره آن توضیح دادم به این آیین جدید گرویدند و توطئهای بزرگ را علیه دین اسلام و میهن عزیزمان ایران پی ریزی نمودند).
به قایق "را" باز گردیم. مردمان کهن مصری (پدران تفکرات فراماسونری) میپنداشته که قایق خورشیدی در هریک از 12 بخش جهان زیرین با ماجراهایی ترسناک روبرو میشود و سرنشینان این قایق هستندکه از «را» پاسداری کرده جان او را پاس میدارند. چنین اسطورههای خورشیدی که در مصر باستان برای این قایق نگاشته شد آدمی را به یاد اسطورههای مردمان دیگر چون «هفت خوان» رستم ایرانی یا «سفر هرکول» در داستانهای یونانی میاندازد که این داستانها نیز به احتمال بسیار ریشه در باورهای خورشیدی مردمان خود داشت. در کل خورشید چه برای کشاورزان و چه دامداران مظهر برکت محسوب میشد و نبود آن شب را که سراسر تاریکی و ظلمت بود به دنبال داشت در این مرحله ماه تنها امید مردمان در شبهای ظلمت بار بود و این نیز فلسفه زایش خدایی به نام خداوندگار ماه در تمدنهای گوناگون گشت.
اوج نبرد قایق خورشیدی، نبرد با ماری سهمگین و سترگ بنام «آپپ» (Apep) بود که میپندارند داستانش در روزگار پادشاهی نوین مصر (1580 - 1100 پ.م) نگاشته شده است. ریشه یابی نام آپپ هنوز جای گفتگوی فراوان دارد و بسیاری از مصرشناسان گفته اند که از واژه مصری pp (خزیدن) برگرفته شده است. برخی اسطورهها میگویند آپپ ماری بوده که درازایش بیش از 16 یارد بوده (بیش از 14 متر، هر یارد معادل 0.9144 متراست) و سرش از سنگ چخماق ساخته شده است. این داستان خواننده را به یاد اسطوره هوشنگ پادشاه ایران میاندازد که چون میخواست ماری بزرگ و سیاه را با سنگی بزرگ بزند، سنگ به سنگی دیگر خورد و از برخورد این سنگها درخششی پدیدار شد که آتش از آن برخاست. شایان ذکر است همانطور که در مقاله "یهود و نقش آن در انیمیشن" در باره نقش فرهنگ سازی یهود از طریق رسانه و خصوصاً انیمیشنها و کارتونهای کودکان توضیح دادم، یاد آوری میکنم که به عنوان مثال در انیمیشن مگ مگ و دوستان شما دقیقاً نام PP را بر روی جانور خزنده این انیمیشن میبینید.
بیشک تاثیرات متقابل ایران خصوصاً عهد هخامنشی و یهود بر کسی پوشیده نیست و اهمیت مطلب تا آن حد است که جستاری جدا گانه را میطلبد، به هر حال مصریان آپپ را خدای تاریکی و آشفتگی کیهانی و نماد بدی دانسته و او را دشمن روشنایی، نیکی، خردمندی (توت) و سامان (مات) میدانستند. پس او سرور دشمنان "را" خدای خورشید بود. او را مانند جانوری ترسناک مانند مار بزرگ، سوسمار و در سالهای واپسین چون اژدهایی سهمگین پنداشته و او را گاهاً «ماری از نیل» و «سوسمار بدی» مینامیدند.
«درود بر تو ای "را"، تو که با تابندگی پرتوهای خود درخشان هستی، هنگامیکه تاریکی در چشمان آپپ است.
درود بر تو ای را، نیکی از آن توست هنگامیکه آپپ در بدی خود فرو رفته است.» (از نوشتههای پرستشگاه ادفو)
ریشه باور مصریان به آپپ به هزاره پنجم پ.م میرسد. در نگارههایی که از آن روزگار برجای مانده است، ماری در حال یورش به یک قایق (که میتواند قایق خورشیدی باشد) دیده میشود. در نوشتههای دیرین مصری نیز چون «نوشتههای اهرام» و «نوشتههای تابوت» و ... از دشمن «را» بنام آپپ نام برده شده است. مصریان میپنداشتند آوایش بسیار بلند و ترسناک است و گاهی او به آسمان روز نیز رخنه میکند. هنگامیکه آذرخشها در آسمان ابری پدیدار میشوند، چنین میپنداشتند که آپپ به جهان بالا یورش برده در نبرد با خورشید است. هنگام خوشید گرفتگی میگفتند آپپ به پیروزی دست یافته و پس از پایان خورشید گرفتگی باور میکردند خورشید دوباره بر او چیره شده است. کاهنان هنگام آذرخش آسمان و نیز خورشید گرفتگی تلاش میکردند طلسمهای جادویی بکار برده و مردم باهم فریاد میزدند تا او را از آسمان روز برانند.
آپپ هنگام گذشتن قایق خورشیدی از جهان زیرین در بخش هفتم آسمان (این آسمان 12 قسمت داشته است) برخاسته تا این قایق را خرد کرده و در دهان خود فروبرد. در این نبرد آپپ چون ماری سهمگین برای فروخوردن «را» به دور او میپیچد اما همراهان «را» در برابرش برخاسته با خنجر به او میزنند تا سرانجام بر او چیره شوند. (خوب دقت کنید هنگامیکه ماری به دور خورشید که گرد است بپیچد گویا با بدن خود دایرهای تشکیل داده است بعدها با حذف خورشید از میان این دایره، نماد ماری که دایرهای را با بدن خود تشکیل داده بود سمبل فراماسونری، بهائیت و شیطان پرستی نوین شد).
(توضیح عکس: قایق میلیونها سال که در این نگاره "را" در وسط و نیزه به دست و "توت خدای ماه" به شکل لکلکی در جلو قایق نشان داده شده است. البته در این تصویر اثری از "مات" و یا "ست" و دیگر خدایان مشهور دیده نمیشود، البته مشاهده میفرمایید که قایق میلیونها سال همراهان دیگری در انتهای قایق دارد.)
ایزیس (ایسیس خدای محبوب و مادر معنوی ماسونها) نیز که یکی از همراهان قایق خورشیدی است جادویی دیگر بکار بسته یورش آپپ را بیاثر میسازد. سرانجام این ستیز، پیروزی خورشید بر مار آپپ بوده و خورشید به راه خود در جهان زیرین ادامه میدهد و از مشرق دوباره طلوع میکند.
نبرد با آپپ نامدارترین بخش گردش خورشید در زیرزمین است. هریک از بخشهای دوازده گانه خود داستانی برای خود دارد. نبرد با خدای سوسمار (Sokar)، «سبااو» (Sebau)، ماری که پیوسته آتش از دهانش بیرون میزند، مارهای آبی خشمگین و ... که هرکدام در بخشهای گوناگون دوازده گانه بوده و به قایق خورشیدی یورش میبرند.
«ای تو [را]، با من در آشتی باش، بگذار به زیباییت خیره شوم، بگذار بر فراز زمین گردش کنم. بگذار نادانان را از میان بردارم. بگذار مار «سبااو» را به دو نیم تقسیم کنم. بگذار آپپ را در هنگامیکه در بالاترین نیرو و زورمندی است بکشم ...»
در پایان این گردش شبانگاهی قایق خورشیدی در دوازدهین بخش دوباره زاده شده درون ماری میرود که نامش «زندگی آسمانی» است و سرانجام مانند یک سوسک بیابانی (خپرا) در سپیده دم از شرق برمیآید از زاویهای دیگرسوسک بیابانی و یا سوسک سرگینی (ساکرب) نماد تناسخ و بازگشت دوباره هستند که دلایل بسیاری برای چنین تصوری وجود دارد ولی به عقیده حقیر سوسکها که در قبرستانها بسیار دیده میشدند و از جنازه مردگان مردم عادی که مومیایی نمیشدند تغذیه میکردند این تصور را در ذهن بازماندگان به وجود میآوردند که امواتشان به شکل سوسک به دنیا باز گشته اند و این همان تناسخ است و یا اینکه سوسک سرگینی فضولات را دوباره به چرخه طبیعت باز میگرداند. از دیگر سو همان طور که عرض کردم در دوازدهین بخش قایق میلیونها سال دوباره زاده شده درون ماری میرود که نامش «زندگی آسمانی» است باید توجه داشت که مار در تفکر مردم مصر علاوه بر مواردی که ذکر شد نماد بازگشت، رجعت وتناسخ نیز هست و آن به دلیل پوست اندازی مار و زندگی دوباره این حیوان در دیدگاه مردمان کهن آن سرزمین است. فراموش نشود که مار نماد پادشاهی (مار کبری)، حراست (داستان نگهبانی مار از گنج) و جادو (هیپنوتیزم شکار توسط مار) نیز میباشد.
این گردش پیاپی شامگاهی در جهان زیرین نشانگر نبرد پیاپی خورشید با مارها و جانوران تاریکی و نبرد همیشگی روشنایی و تاریکی بود. مصریان باور داشتند آن هنگام که پس از فرونشستن خورشید در غرب، قایق آن به جهان زیرین میرفت، روان مردگان که چشم به راه آمدن خورشید بودندگرداگرد این قایق آمده تا به خوشبختی بپیوندند. اما تنها آنهایی میتوانستند سوار قایق روشنایی شوند که یک جادوی ویژه بدانند. آن مردگانی که پس از گذر قایق در جهان زیرین نمیتوانستند به آن برسند به سوگواری پرداخته و چشم به راه میماندند تا دوباره قایق خورشید را دیده به امید اینکه بتوانند به آن راه یابند.
چنین اسطورههایی نشان از باور دینی مصریان به نبرد خورشید در تاریکی و پیروزی آن داشت. همچنین گذشته از دیدگاه آیینی، این داستان نماد پادشاهی فرعون بر دو سرزمین مصر بالا و پایین و پیروزی او بر دشمنان مصر بود. فرعون نمایانگر «فرزند را» در روی زمین بود و صرف بودن او در پادشاهی نشان پیروزی او بر دشمنان مصر بود.
از همین روی است که با گذشت زمان بیشترین خدایان در گوشه و کنار مصر گرداگرد «را» خدای خورشید آمدند که خود نمایش یگانگی سرزمینهای مصر بالا و پایین بود. پس با گذشت زمان چنان شد که ایزد بانوهای پاسدار مصر پایین و بالا، «وجت» (Wadjet) و «نخبت» (Nekhbet) در قایق خورشیدی همراه «را» نشان داده شده و آنها را نیز پاسدار و پشتیبان فرعون خواندند.
وجت (آدجت) ایزد بانوی نگهبان پادشاهی بود. پسان تر (در هزاره سوم پ.م) او را چون مار کبرایی نشان میدادند که به دور تاج او پیچیده بود. درست همچنانکه باور داشتند به دور دایره خورشید نیز پیچیده است و از آن پس آن را «ایارت» (Iaret) یعنی «مار کبرای پرورش یافته» خواندند.
نزد مصریان مار کبرای پرورش یافته نمادی از نیروی پادشاهی و توان آسمانی بود. میپنداشتند این مار کبرا پشتیبان دلتای نیل و نیز سراسر مصر پایین است. چون به نیروی شگفت انگیز چشم مار در هیپنوتیز کردن شکار خود پی بردند، چشم مار ایارت را نمادی از پادشاهی فرعون و سپس نیرویی آسمانی و چشم ماه و خورشید پنداشتند. از آن پس «چشم را» نمادی از تیز بینی و دور اندیشی و نیز نیروی آسمانی و شگفت انگیز «را» برای از کار انداختن توان دشمنان بود. از اینرو میپنداشتند از «چشم را» است که پرتو کور کننده و نابود سازنده به بیرون پخش شده و دشمنان خورشید را نابود میکند. آنگاه چون هاتور که ایزد بانوی راه شیری و سپس آسمان بود به مانند گاوی ماده نمایش دادند، چشمان این گاو ماده را همان چشم را میدانستند. پسان تر با برآمدن آیینهای «هوروس» خدای آسمان و یکی شدن او با «را» این چشم را «چشم هوروس» خواندند و اینگونه بود که تک چشم نحس فراماسونها با عنوان چشم جهان بین از میان داستانهای خرافی و کودک مابانه مصریان زاده شد.
(توضیح عکس: عکس بالا تصویر "را" خدای خورشید است و خورشید نارنجی رنگی که بر روی سرش قرار دارد به علت وجه تسمیه آن است، اگر خوب دقت کنید گرداگرد خورشید مار کبرایی پیچیده که به عقیده حقیر بازتاب افسانه نبرد "را"با مار"آپپ" است.جالب اینکه مصریان اندکی بعد این دشمنی را فراموش کرده و از آنجاکه آپپ روی سر "را"جای دارد تاج پادشاهی فراعنه نیز با همین نماد ساخته میشود و مار نماد پادشاهی و استیلا و دچار استحالهای ۱۸۰ درجهای میشود. اینکه سر خود "را"سر شاهین است به علت آمیختگی هروس با "را " است یعنی در اینجا نیز هروس که به قولی پسر و به قولی دیگر نوه "را" است، خود او میشود!!!! در ضمن پیچیدن مار به دور خورشید بنیاد فکری پیدایش نماد "تئوصوفی" که نماد ماسونها، بهائیان و شیطان پرستان است میشود.)
همچنانکه وجت نماد پشتیبانی مصر پایین بود، «نخبت» ایزدبانوی نگهدار مصر بالا شناخته میشد. او را چون کرکسی سپید نمایش داده که در بیشتر نگارهها بر فراز تاج فرعون بالهایش را گشوده و در پرواز است و در چنگالهایش «حلقه شنو» (نماد زندگی) دیده میشود. پس او را «مادر مادران» میخواندند و نمایش آن همراه فرعون نشانگر پادشاهی او بر مصر بالا بود.
پس دو ایزد بانوی وجت و نخبت دو بانوی مصر بالا و پایین و در اساطیر مصری همراهان «را» در قایق خورشیدی بودند. نماد این دو ایزد بانو نشانگر پادشاهی بر سرزمین یکپارچه مصر بالا و پایین بود و پسان تر و در اوج باور به آنها در اسطوره «هرو بهوتت» یا «دایره بالدار» در کنار هوروس دیده شدند.
(توضیح عکس: نگارهای از "ست" البته دوستان عزیز عنایت داشته باشند که به علت شباهت آن را با آنوبیس اشتباه نگیرند.)
اما قایق خورشیدی قهرمانان دیگری نیز داشت که یکی از نامدارترین آنها «ست» (Seth) بود که شخصیت شگفت انگیزی داشت. ست یکی از 9 خدای شهر لونو بود و نام او در زبان مصری به معنی «ستون پایداری» است. پس با ستونهای خورشیدی آن شهر بی پیوند نیست. او برادر «ازیریس» (Osiris) و «ایزیس» (Isis) بود. ست را خدای بیابان و کاروانهای بیابانی میخواندند و در نگارههای مصری او را چون غزال و خر نمایش میدادند. با گذشت زمان و با گردآمدن خدایان 9 گانه شهر لونو پیرامون «را» ست نیز به آنها پیوست و چنان شد که او را یکی از قهرمانان قایق خورشید میخواندند !!!. پس همراه خورشید در نبرد با تاریکی و مار آپپ بود.
در اسطورههای مصری میپنداشتند که هنگام گذر قایق خورشید از جهان زیرین او بر دماغه آن ایستاده و پاسدار قایق است. پس هنگام یورش آپپ او است که پیوسته به آن نیزه زده و آن را از سر راه برمیدارد. دستاورد این ویژگی اسطورهای این بود که او را یک قهرمان بدانندکه به پاسداری از خورشید و قایق آن بالیده و مصریان او را روزگاری یکی از بزرگترین خدایان خود بشمارند.
اما پس از اینکه هیکسوسها آسیایی بر مصر چیره گشتند و فرمانروای دلتای نیل شدند (1800 - 1600 پ.م) آشکار بود آنها که سرشت جنگجویی و تندخویی داشتند و به دنبال خدایی جنگجو و ترسناک بودند، ست را پشتیبان بزرگ خود خوانده آن را بسیار ارزش نهند. پس از واکنش مصریان و اینکه آنها هیکسوسها را دشمنی خونخوار میدیدند، ناخودآگاه ست را خدای بدی و بیگانه و پلیدی دانستند. پس هر بیگانهای نزد مصریان سیمای آشکار ست بود و ست نماد شیطان و در گذر زمان قاتل ازیریس برادر خود شد. آری اینچنین بود که پس از بیرون راندن هیکسوسها، در اسطورههای مصری ست را نماینده هیکسوسهای خونخوار و نماینده تاریکی و بدی پنداشته و این خدای مصری آرام آرام ویژگیهای همان آپپ را بدست آورد. او دارنده همه ویژگیهای بدی و نابودی سرزمین مصر شد. او که پیشتر خدای بیابان بود اکنون چنان شد که خشکسالی و بی آبی سرزمین مصر را از او دانسته و میگفتند که همه جانوران ترسناک مانند خزندگان، سوسمارها و اسبهای آبی را آفریده است.
اندیشه نمایندگی بدی او نماد تاریکی تا به آنجا رسید که پسان تر یونانیان آن را با خدای بدی خود یکسان پنداشته او را «تایفون» (Typhon) نامیدند. او را چنان میپنداشتند که دیوی خشمگین است و مصریان همیشه از گزند آسمانی او میترسیدند. پس مصریان جانوران شکاری را برا آرام ساختن خشم او پیشکش میکردند و در نگارهها او را چون جانوری شگفت انگیز با گوشهای بزرگ و بلند و پوزه خرطوم مانند نمایش میدادند (نقشی شبیه به گرگ با سرس سیاه).
(توضیح عکس: ست و ازیریس)
هرچه که زمان میگذشت ویژگیهای بدی او و نماد تاریکی برای او بیشتر میشد. تا هنگام چیرگی پارسها بر مصر چنان شد که او را نماینده ویرانی، رنگ پریدگی ماه، خشکسالی و کاهش آب رود نیل میدانستند. میگفتند از اوست که از آغاز تابستان گرمای خورشید و بلندی روز رو به کاهش میرود و تا آغاز زمستان پیوسته است.
اما شگفت انگیز است که در همان روزگار و پس از بیرون راندن هیکسوسها هنوز شهرهایی در مصر بودند که یاد دیرین او را گرامی داشته و ست را خدای خود میدانستند. چنانچه در شهر «تانیس» (Tanis) در شرق دلتای نیل پرستشگاهی نیز برای او برپا بود. در یک نگاره بر روی دیوار در «کارناک» (Karnak) ست را چنان نمایش داده اند که به فرعون «توتمس سوم» (Thothmes III) آموزش تیراندازی میدهد و نام دوتن از فرعونهای مصر در خاندان نوزدهم «ستی» (Sethi) بود که آشکارا با نام ست در پیوند است.
این دوگانگی باور را میتوان در میان مردمان کهن دیگر مانند ایرانیان باستان نیز دید. چنانچه در باورهای هندوی آریاییان اندیشه «دیو» با آسمانی بودن و نیکی در پیوند بود اما هنگام جدایی ایرانیان از آنها و برآمدن آیین زرتشت دیو نماد پلیدی و ویرانی آسمانی گشت و به نظر میرسد که برخی خدایانی که بومیان پیش از آمدن آریاییها به سرزمین ایران پرستش میشدند، پس از چیرگی این مردمان نوین دیو خوانده شده و نماد بدی شمرده شدند به عبارتی بهتر دین جدید یا قوم غالب خدایان دین پیشین یا قوم مغلوب را نشان شیطان، شرارت و بدی میدانست آنگونه که پس از حمله هیکسوسها ست دچار استحاله شد.
در تاریخ دیرین مصر چنان شد که پس از راندن هیکسوسهای ویرانگر پادشاهی نیرومند مصریان اینبار از نیمروز آن سرزمین (مصر بالا) آغاز گشت، اینبار اسطورهای زاده شد که یادآور پیروزی مصریان بر هیکسوسها بوده و به راستی آن را نبرد روشنایی با تاریکی و پیروزی فرعون میدانستند. بر همین پایه بود که «آمون» (Amun) خدای شهر «تب» (Thebes) که در آن هنگام پایتخت فرعون شده بود برجسته شد و او را با «را» خدای خورشید یکسان دانسته و نیز آرام آرام داستان شگفتی و پیروزیهای هوروس خدای آسمان در میان مصریان نامور گشت.
اندیشه هوروس را باید اندیشهای در پشت ابرهای ابهام دانست. او را خدای آسمان میدانستند و باور به او از کهن ترین روزگار (دوران پیش خاندانی – 3500 - 2631 پ.م) در میان مصریان برپا بوده است. درباره نام هوروس گفتگو بسیار شده است. در نوشتههای هیروگلیف آن را hrw آورده اند که آوانگاری آن *hāru به معنی «شاهین» یا «باز» میباشد. به نظر میرسد که سرچشمه نام او از اندیشه «بلندی» و «والایی» (بلنئد پروازی پرنده شاهین)برگرفته شده است.
در اسطورههای مصری او را فرزند «هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان میدانستند که بخش دوم نام این ایزد بانو همان واژه hor یا هوروس است. از آنجا که او خدای آسمان و نامش بر بلند پایگی و والایی در پیوند بود پرنده شکاری باز یا شاهین را نماد او دانسته و در نگارههای مصری او را چنان نمایش میدادن که بالهایش را گشوده خورشید چشم راستش و ماه چشم چپ اوست. اما چون روشنایی ماه به اندازه روشنایی خورشید نیست، این ناهمسانی دو چشم و بزرگی و کوچکی دیگری سرچشمه داستانهایی دلپذیر برای مصریان شد!!!. و ست خدای تاریکی را هم آورد او ساختند، پنداشتند که چشم چپ او (چشم کوچکتر که ماه بود) در جنگی بدست ست زخمی شده و کنده شده است. این زخمی شدن را نمادی از فداکاری او در نبرد با خیرگی ست خواند.
از آنجا که خورشید چشم راست هوروس بود همین اندیشه درباره چشم راست او سرچشمهای شد که «چشم را» خدای خورشید را از آن پس با چشم راست هوروس یکی پنداشته آن را «چشم هوروس» نامیدند.
و دومین دلیل زاده شدن تک چشم جهان بین ماسونها اینگونه زاده شد.
پسان تر در نزد مصریان اندیشه آسمان و خورشید در هم آمیخت. هوروس که او را «هرمتی» (Harmety) (هوروس دارنده دو چشم) نیز میخواندند با «را» خدای خورشید یکسان پنداشته شده آمیخته این دو خدای مصری را «را-هرمتی» (Ra-Harmety) یا «را-هراختی» (Ra-Herakhty) یعنی «را که هوروس دو افق اوست یا را که هوروس دو چشم اوست» خواندند. پس چنان شد که هنگام نیمروز که خورشید را بر فراز آسمان و در اوج گرما میدیدند هنگام جوانی «را» دانسته او را همان را-هراختی نامیدند.
این درآمیختگی سرآغاز اسطورههایی شد که پسان تر نزد مصریان نامور شده و مردمان کهن نیز از آنها الگوبرداری نمودند. پس اندیشه هوروس به شهر لونو راه یافت و او در خانواده خدایان 9 گانه جای گرفت. این جایگزینی باز هم ریشه اسطورهای شد که پس از راندن هیکسوسها از مصر برجسته گشت و آن اینکه هوروس که پیشتر فرزند هاتور بود اینبار فرزند ازیریس و ایزیس شناخته شد.
یعنی با به وجود آمدن شخصیت جدید هوروس مصریان گذشته او که فرزند «هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان بود را فراموش کرده و داستانی جدید ساختند!!! که هوروس حاصل ازدواج ایزیس و اوزیریس (خواهر و برادر) و نوه "را" خدای خورشید بود پس ازیریس پدر هوروس شد و آشکار است هوروس جانشین او در مصر پنداشته شود. برجستگی بیشتر این داستان از آنجا بود که در اسطورههای آفرینش خورشیدی ایزیس برای بدست آوردن تندرستی «را» او را فریفت و «نام پنهان» را بدست آورد. نامی که دارنده آن دارای نیرو و پادشاهی میشد و اینگونه بود که ایزیس به راز هستی پی برد، لذا نزد کابالاییستهای یهود و ماسونها بسیار بسیار مقدس و محترم است البته به نظر حقیر دلیلی دیگر نیز براین مطلب وجود داشت و آن این داستان است که:
پس از ازدواج "را " با "نات" خدای آسمان آنها دارای 4 فرزند شدند 1- ایزیس (دختر) 2 - ازیریس (پسر) 3 - نفتیس (دختر) 4 - ست (پسر)، ایزیس با ازیریس برادر خود ازدواج میکند ولی ست حسادت ورزیده و ازیریس برادرش را که جانشین "را" است را میکشد و در کنار رود نیل او را قطعه قطعه مینماید. پس از آنکه ایزیس با خبر میشود به همراه خواهرش نفتیس به آنجا رفته و ازیریس را کشته و قطعه قطعه مییابد. وی تکههای بدن همسرش را در کنار هم قرار میدهد و ناگهان ازیریس جان گرفته و زنده میشود آندو با هم نزدیکی میکنند و هوروس متولد میشود، ازیریس دوباره میمیرد وبه دنیای مردگان (غرب رود نیل) میرود و ایزیس بیوه میماند و از آن جهت که به راز هستی پی برده مقامی والا در بین جادوگران مییابد و از همین سو است که وی در نزد کابالاییستهای یهودی (معتقدین به پیشگوییها و جادوگری) و فراماسونها محترم است تا جایی که ماسونها او را مادر معنوی خود میدانند (ماجرای ساخت مجسمه آزادی توسط بارتلدی را به خاطر بیاورید) پس هوروس جانشینی شایسته برای فرمانروایی بر مصر میشود و اینگونه است که برای انتقام گرفتن از ست، عموی خود (که البته دایی او نیز هست!!!) بر میخیزد و افسانهی نبرد خیر و شر (جنگ هوروس با ست و از دست دادن چشم چپش بوجود میآید).
اینکه هوروس پسان تر در خانواده خدایان 9 گانه شهر لونو جای گرفت خود ریشه یک داستان دیگر بود. هوروس نیز یکی از همراهان قایق خورشید به شمار میرفت و در اسطوره گردش خورشید در جهان زیرین آورده اند که در بخش یازدهم و پیش از سپیده دم هوروس است که چراغهای دریای بزرگ را روشن میکند تا روشنایی سرخ رنگ و سپس سپیده دم زرین افق شرق پیش از برآمدن خورشید پدیدار شود. بر همین پایه بود که او را «هوروس زرین» و نیز خدای سپیده دم خواندند. نیز او را در کنار «آنوبیس» (Anubis) در جهان زیرین میبینیم که در حال سنجش سنگینی قلب مردگان است.
دستاورد راندن هیکسوسها از مصر و پیدایش پادشاهی نیرومند فرعونها برجستگی هوروس نزد مصریان و زاده شدن اسطورههای بسیار درباره او بود. هوروس نماینده مصریان و شاهین خورشید بود و او بود که نماد رهایی مصریان از ستم هیکسوسها دانسته شد. پس او هم آورد خدای جنگجوی هیکسوسها یعنی ست بود که نزد مصریان خدای تاریکی پنداشته میشد. همچنانکه بالاتر گفتیم ست خدای بدی و جانشین آپپ دشمن خورشید دانسته میشد. پس پیروزی مصریان بر بیگانگان و پیروزی خورشید بر تاریکی را در اسطورههایی دلپذیر زنده نگاه داشتند. چنان شد که ست خدای هیکسوسها دشمن هوروس جانشین خورشید در مصر بود. داستانها و ستیز میان هوروس و ست از نامدارترین داستانهای جهان باستان بودند.
ست نماد بیگانگی و هوروس جانشین خورشید و نماد پادشاهی مصری بود. پادشاهان مصر در گذشتههای دیرین (دوران پیش خاندانی) «هوروس» نامیده شده و مصریان با روشهای گوناگون در نوشتارهای هیروگلیف آن را به نمایش میدادند چنانچه در نوشتارهای هیروگلیف نمایش یک شاهین اشاره به فرعون داشت. از روزگاران دیرین نام فرعون را با نمایش یک شاهین در چهار گوش نمایش میدادند. اما پس از راندن هیکسوسها و برآمدن پادشاهی نوین مصر تنها همان شاهین را برای اشاره به فرعون بکار بردند. این شاهینها در نوشتارهای هیروگلیف بیشتر به رنگ زرین نمایش داده شده و چنین برداشت میشود که این زرین بودن نماد سربلندی، جاودانگی، پیوستگی با خورشید و نیز پیروزی بر ست دشمن روشنایی است.
از ویژگیهای نبرد هوروس و ست بود که اسطورههای فراوانی زاده شد. بالاتر از چشم چپ هوروس گفتیم که نماد ماه بود و این پندار به آنجا رسید که گفتند که چشم چپ در نبرد با ست از جا کنده شده است. دربرابر این زخمی شدن چشم چپ، هوروس نیز در آن نبرد به بیضههای ست آسیب رسانده او را نابارور ساخت که ریشه این داستان آشکارا با خدای بیابان(لم یزرع بودن) و ناباروری زمین بودن ست در پیوند است.
این ستیز دراز مدت هوروس و ست به آنجا رسید که داستانهایی دلکش زاده و در نوشتههایی هیروگلیف مانند «نوشتههای اهرام»، «نوشتههای تابوت»، «سنگ شاباکا» و ... با سیماهای گوناگون آورده شده در سراسر مصر به شکلهای گوناگون پراکنده گشت. حتی نویسندگان یونانی مانند پلوتارک نیز شیفته این داستان شدند و آن را در کتابهای خود آوردند.شایان ذکر است که داستان "سنگ شاباکا " الگوی نام گذاری شاباک (از بخشهای سازمان موساد) اسرائیل میشود!!!.
داستانی که زاده شد به اسطوره «هوروس فرزند ازیریس»، «هوروس و ست» و ... نامدار گشت و ماجرای آن انتقام جویی هوروس از ست بود که ازیریس پادشاه قانونی را کشت و بر جایش نشست و سرانجام هوروس فرزند ازیریس او را نابود ساخت و پادشاه مصر شد.
چنین اسطورههایی که در میان مردمان کهن بسیاری دیده میشود، به گونهای در پیوند با نبرد کیهانی روشنایی و تاریکی بود. هوروس خدای آسمان که با خورشید و روشنایی یکسان انگاشته میشد با ست خدای تاریکی و بدی به نبرد پرداخت. چنین اسطورهای چنان در مصر و حتی در بیرون از مصر پراکنده شد که داستانهای گوناگونی در پیوند با آن نوشتند و برای هوروس نمادهای ویژه آفریدند.
هوروس که در یک داستان پسر ازیریس بود «هوروس کوچکتر» و در داستانی دیگر که برادر ازیریس پنداشته شد «هوروس بزرگتر» نامیده شد. در شهر «لتوپولیس» (Letopolos) نزدیک ممفیس او را مردی با سر شاهین و فرزند همان هاتور میدانستند. در مصر بالا نیز همچنین.
در شهر «شدنو» (Shedenu) در مصر پایین او را به همان شکل کهن خود «هوروس با دو چشم» مینامیدند. پس چنان شد که او را زمانی با سیاره کیوان یکی دانسته او را «هوروس گاو نر» خوانده و زمانی با پندار درباره جنگ و پیروزی او را با سیاره بهرام یکسان دانسته او را «هوروس سرخ» نامیدند. زمانی نیز او سیاره برجیس و «هوروس آشکار کننده رازها» خوانده میشد. شگفت انگیز است که در اسطورههای مصری چندین هوروس را میبینیم و اینکه در یک داستان دو تن همزمان با نام هوروس پدیدار میشوند که نشان از پراکندگی و گوناگونی و آمیزش اسطورهها دارد و جای صد افسوس برای کسانی که در عصر حاضر دنباله رو این تخیلات و خرافات هستند.
چنین بود که از روزگار دیرین نگاره خورشید بالدار، چشم جهان بین، ماری که به دور خود حلقه زده است (مار ایارت)، رازآمیزی ایزیس و ... در مصر زاده شد. در برخی نگارهها «خپرا» (همان سوسک بیابانی) که نماد خورشید بامدادی بود در میان بالهای هوروس دیده شد و در بسیاری از نگارههای دیگر خدای شاهین را در هنگامیکه در اوج آسمان نیمروز بود به همراه دایره خورشید (آتن) نمایش داده آن را «دایره بالدار» نامیدند. با گذر زمان و ورود بنی اسرائیل و سکونتشان در مصر یهودیان بیابان گرد، شگفت زده از تمدن و عظمت مصر باستان مسحور و لا یعقل این اسطورهها و داستانها را به همراه خود به سرزمینهای دیگر بردند و حتی آن را در کتب آسمانی خود نیز گنجاندند و کابالا آیین پیشگویی و جادوگری یهود شکل گرفت.که البته ان شا الله به زودی در مقالهای دیگر سیر نفوذ تفکر کابالا در اروپا و شکل گیری جریان مخوف فراماسونری (جریان حاکم بر جهان کنونی) را مفصلاً شرح خواهم داد.
بیشک پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان از طریق ارائه نظراتتان بنده را در نگاشتن مقالههای بعدی یاری خواهد نمود.
17 فروردین 1388
نویسنده: علی اکبر رائفی پور
برگرفته از:
http://antisemitism.blogfa.com/post/4
ویرایش متن:
وبگاه مهدی موعود (عج) | mahdimouood.ir
نظرات (۰)
هنوز نظری ثبت نشده است، اولین نظر را شما ثبت کنید!